یا نور
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: به سوی نور – قسمت اول
تاریخ:1403/04/17
عناوین اصلی:
»ما برای اینکه خوب ببینیم نیاز به نور داریم
»ذکر و خُلق منشأ و منبع نورند
»انواع ذکر
»باید عبادت کنی تا انس به عبادت بیاید
»خُلق، انوار عرشیه و انواع آن
»ما برای اینکه خوب ببینیم نیاز به نور داریم
بحثی که از امشب شروع میکنیم «به سوی نور» است که تا آخر دهه و بعد هم اگر تمام نشد در جلسات شنبهها ادامه میدهیم. بحث را با این مقدمه و اشارهای به داستان مولوی در مثنوی شروع میکنیم. داستان «فیل و پادشاه» که همه شنیدهاید. تکرار سادهاش این است که پادشاهی از هندوستان یک فیل را سفارش میدهد و هیچ تصوری هم از فیل نداشته. گفتهاند بزرگترین موجود زمین است، در همین حد. او هم سفارش میدهد. وقتی که فیل میرسد شب بوده و تاریک بوده. فیل را در یک انبار گذاشته بودند. کنجکاوی، پادشاه را اذیت میکند و به دوروبریها میگوید بروید ببینیدش و برای من از فیل تعریف کنید. آنها میروند در تاریکی یکی دستش به پای فیل، یکی به سینه فیل و یکی به خرطوم فیل میخورد و بعد وقتی که میآیند او که دستش به پای فیل خورده میگوید فیل ستونهای بزرگی است، او که دستش به شکم فیل خورده میگوید فیل یک تخت بزرگ است، او که دستش به خرطوم فیل خورده میگوید فیل یک ناودان بزرگ است. بعد مولوی از این یک استفاده عرفانی میکند. البته آن استفادهای که مولوی میکند خیلی فراتر از این بحث امروز ماست که به اینجا میرسد که میگوید:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
یک استفاده این مدلی میکند؛ اما استفادهای که من برای مقدمه بحث به سوی نور میکنم این است که ما برای اینکه خوب ببینیم نیاز به نور داریم. با توضیح، تبیین و تشریح خیلی از آدمها منظور را نمیفهمند و گیر میکنند. ما در عالم کسانی را داشتیم که فجیعترین جنایات تاریخ را به اسم دین انجام دادند؛ یعنی مثلاً اگر شما بخواهی حساب کنی، امثال جنایات داعش را آدمهای خیلی وحشی انجام میدادند. بعد آنهایی که این جنایتها را انجام میدادند خودشان قائل به این بودند که ما خیلی وحشی هستیم، ما اصلاً آدم نیستیم، میگفتند ما شیطانپرستیم! اما داعش به اسم دین و قربه الی الله این کارها را میکرد؛ یعنی ممکن است کسانی حافظ کل قرآن باشند و همانطور که خود قرآن میگوید، عدهای قرآن که میخوانند بدتر میشوند.
بعد برداشت این است که همه قرآن نخوانند؛ اما این برداشت سطحی است. اگر میخواهی قرآن بخوانی باید در فضای نورانی قرآن بخوانی. در فضای تاریک بدتر میشود. بنابراین لازمه سلوک الی الله داشتن نور است. حالا من اینجا نشستهام، خودم چقدر نور دارم که این ادعا را بکنم؟! نور نسبی است. «يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ» مثلاً اگر من الان میخواهم بحثی راجعبه نور کنم سعی کردهام این بحث را عمل کنم؛ اما اینکه به نور برسم، این خیلی معلوم نیست، باید زمان بگذرد. نور نسبی است. قرآن میگوید «يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ» یعنی قرآن دارد این مسیر را تأیید میکند؛ یعنی تو سال ۱۴۰۳ در مسیر حرکت به نور، یک قدم از ۱۴۰۲ جلوتری. قرار نیست بهجت، قاضی، امامخمینی(ره) و آقا بشوی؛ اما اگر نور نباشد، از سمت نور بهسمت ظلمت رفتن؛ یعنی ترقی معکوس. بنابراین چیزی که خیلی لازم است این است.
من یک مثال دیگر بزنم، مولوی را ولش کن، مثال همین جا را میزنم. الان چراغها را خاموش کنند بعد من بخواهم برای این آقا افراد این جلسه را توضیح بدهم، از همین بغلیاش بخواهم شروع کنم نیم ساعت باید وقت بگذارم تا بتوانم این بغلی را برای او تشریح کنم. تازه، معلوم نیست درست گرفته باشد! بعد شما این جمعیت را فرض کنید، من باید هزار ساعت وقت بگذارم برای این آقا توضیح بدهم این جمعیت کیاند، چیاند، این میکروفون چیست، این منبر چهجوری است، دکور چیست، بالا چیست، پایین چیست، آخرش هم نمیگیرد. بعد چراغها را روشن کنند، خودش بلند شود بایستد، در پنج دقیقه همه چیز را میگیرد. این فرق محیط نورانی و محیط ظلمانی است. در ظلمت آدمها خیلی سخت میتوانند به خدا برسند. به همین دلیل من امشب این بحث را انتخاب کردم که با این مقدمه بحث را شروع کنیم. یکی از لوازم و بواعث نور صلوات است. هر کس نور میخواهد بلند صلوات بفرستد.
»ذکر و خُلق منشأ و منبع نورند
در دهه هشتاد من بحثی تحتعنوان بصیرت داشتم که راجعبه نور بود. مال کتاب خیلی کوچکی از مرحوم آقای نهاوندی تحتعنوان «البصیره» بود. کتابش عربی است، فارسی نیست؛ ولی عربی خیلی ساده است. آن زمان شرح دادم بعد که به آن شرح فکر میکردم دیدم که الان باید خیلی بهروزتر صحبت کرد؛ یعنی آن شرح الان دیگر اصلاً کفایت نمیکند. دهه هشتاد فضایی بود که شیطان از دو طرف حمله میکرد. الان در ۱۴۰۳ شیطان از چهار جهت دارد حمله میکند حتی از شش جهت؛ یعنی از بالا و پایین هم دارد حمله میکند. «البصیره» مرحوم نهاوندی کتاب خوبی است و اگر دوستان طلبه بخواهند مطالعه کنند من توصیه میکنم، آن سر جایش. من سعی کردم یکیدو رده بالاترش را برای شما انشاءالله کار کنم. سعی میکنم که بحث را هم کاملاً ساده بگویم و سختش نکنم بالأخره جلسه عمومی است. ما دو منشأ و منبع برای نور داریم. اولی بحث ذکر است و دومی بحث خُلق. خداوند تبارک و تعالی برای اینکه فضا، عقل و قلب ما را نورانی کند دوتا راه برای ما قرار داده و من وقتی که در این بحث نور دقت میکردم یاد آن روایت امامصادق(ع) افتادم. وقتی روایت را گوش میدهی به کلام امامصادق(ع) شک میکنی. چرا؟ چون نور را پسزمینه ذهنت نداری. شما نور را حذف کن، این روایت امامصادق(ع) را گوش بده.
امامصادق(ع) میفرمایند جهنم رفتن خیلی سخت است. دیگر کی باشد، چقدر زحمت بکشد که به جهنم برود. بعد وقتی نگاه میکنی میگویی کجا سخت است؟! به جهنم میرویم کاری ندارد که! نماز را تعطیل میکنیم و در خط گناه میزنیم بعداً به جهنم میرویم. برای اینکه محکمکاری بشود دم رفتن یکیدوتا را هم میکشیم. امامصادق(ع) میفرمایند راهی که برای خودت در ذهنت تصور کردی عملی کردنش خیلی سخت است. حالا این روایتی که امامصادق(ع) میگوید را من با این نور که بهش نگاه میکنم کاملاً برایم جا میافتد که واقعاً جهنم رفتن سخت است و کسانی که به جهنم میروند خیلی زحمت میکشند برای اینکه به جهنم بروند. در بحث میرسیم که چقدر این نور مهم است. میگوید ما دو منشأ برای نور گذاشتهایم: ۱_ذکر ۲_خُلق
»انواع ذکر
ذکر سه قسمت دارد. اولش همین ذکر زبانی است که من بارها توصیه کردهام تسبیحت دستت باشد. من یادم هست زمان جنگ، بچهها اگر تسبیح دستشان نبود میگفتند من بالانس نیستم، یک چیزی کم دارم. یک تسبیح دستت باشد. همینطور که داری کار میکنی این تسبیح هی بهت یادآوری میکند باید ذکری بگویی؛ حتی اگر هیچ نفهمی چه گفتی؛ یعنی مثلاً ذکر را گفتی تمام شد بعد صدتا هم گذشت آخرش نفهمیدی اصلاً چه ذکری گفتی. همین ذکر لسانی نور میآورد. نور میآورد یعنی چه؟ مقدمه یادت نرود؛ یعنی فضا را روشن میکند؛ تو بهتر میبینی. خدا درجات همه علما، بزرگان و درگذشتگان را انشاءالله متعالی کند. مرحوم آقای دستپروری که پارسال فوت کردند، ما نوجوان بودیم، در مشهد، ایشان میگفت امامزمان(عج) میفرمایند من تکتک شما را روزی صدبار دعا میکنم. تسبیحت را بردار روزی صدتا صلوات با عجلفرجهم بفرست. از آن زمان من این کار را میکنم.
«فتصل إلی معدن العظمة» وقتی تو صلوات میفرستی با عجلفرجهم، برای اهلبیت(ع) دعا میکنی و آرزو میکنی زودتر بیایند که آرزوی آنهاست، میشنوند، «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» خدا میشنود، اهلبیت(ع) هم میشنوند بعد او هم تو را دعا میکند. وقتی دعا میکند نور ایجاد میشود تو بهتر میبینی. بعد میگوید چرا من این راه خوب را انتخاب کردم؟! مگر من چه کار کردم؟! خیلی وقتها در احوالات خود ما هست. مثلاً میگوید امشب به جلسه اهلبیت(ع) رفتم با همه کثافات درونیام نمیدانم چرا خدا من را دوست دارد؟! دقیقاً باید بدانی که خدا دوستت دارد بهدلیل کار خودت است. خدا الکی کسی را دوست ندارد. اولینش همین ذکر لسانی است؛ یعنی با زبان گفتن تأثیر دارد.
بعد جلوتر میآید، ذکر بِالاَرکان را میگوید؛ یعنی شما ضمن اینکه مثلاً میگویی الحمدلله سعی میکنی در زندگیت هم آدم شاکری باشی. سوم ذکر بِالجَنان است. عقل؛ یعنی شما وقتی میگویی الحمدلله هم شاکری هم عقلا به این نتیجه رسیدهای که باید شاکر باشی. آن دومی اگر هم عقلا به این نتیجه نرسیده باشی، فیلم بازی کنی؛ در روایت داریم روز قیامت خداوند تبارک و تعالی میگوید هفت گروه هستند که من به آنها بدهکارم. همه عالم به من بدهکارند، من به این هفت گروه بدهکارم. ششتایش را ول کن؛ این یکی که مربوط به بحثمان است، میگوید به کسانی بدهکارم که تملق مرا میکردند، از زندگیاش راضی نبود، هر کسی سؤال میکرد میگفت الحمدلله همه چیز خوب است. او ذکر بِالجنان هم ندارد؛ یعنی عقلش تأیید نکرده، ذکر بِالاَرکان است؛ یعنی فقط میگوید الحمدلله که آبروی خدا را حفظ کند بعد نروند بگویند خدا در زندگی به این بچهمؤمنها کمک نمیکند. این نور میآورد. درجه اول، یک درجه نور بود، وقتی ذکر بالارکان میشود نور خیلی شدیدتر میشود. ذکر بالجنان یعنی عقلا مینشیند فکر میکند وقتی که فکر میکند در الحمدلله به این نتیجه میرسد که واقعاً «منت خدای را عزوجل هر نَفَسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر میآید مفرح ذات پس در هر نَفَسی یک نعمت موجود و بر هر نعمت شکری واجب». هر دوتا نَفَسی که میکشد دوبار شکر میکند. به این نتیجه میرسد که واقعاً الحمدلله. این قسمت سومی خیلی بیشتر نور میآورد. خیلی بیشتر!
»باید عبادت کنی تا انس به عبادت بیاید
من فکر میکنم این مثال را ماه رمضان یکبار زدم. خیلی از ما با قرآن اُنس نداریم. ماه رمضان که میآید میگوییم الان ماه رمضان است باید قرآن بخوانیم. بعد مثلاً یکی میگوید روزی یک حزب یا دو صفحه میخوانم، یکی دیگر میگوید در ماه رمضان سه دور قرآن را میخوانم. از این آدمها داریم. یکی هم میگوید روزی سه جزء باید بخوانم. روز اول که شروع میکند خیلی سخت است _ذکر را دارم میگویم_ تسبیحش را بر میدارد میخواهد صلوات بفرستد ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده سخت است، هی شیطان دارد فشار میآورد که ادامه ندهی. بعد همینجوری که دارد ذکرها را میگوید، نور دارد میآید، وقتی نور میآید «فتصل إلی معدن العظمة» به عظمت الهی وصل میشود هی سادهتر و سادهتر میشود. روز پانزدهم شانزدهم ماه رمضان دیگر راحت یک جزء را میخواند، راحت ذکرهایش را میگوید. این صلواتی که همین الان امشب نیت کرد که فلانی اینطوری گفت من از این به بعد باید روزی صدتا با عجلفرجهم بفرستم، میخواهد شروع کند ده، پانزده، بیست، بیستویک سخت است یواشیواش هی نور میآید آسانتر و آسانتر میشود یکدفعه میبیند چهارپنجدور صلوات رفته و هی دارد شوق بیشتری پیدا میکند. وقتی ما دانشجو بودیم آیتالله حائری برای منبر به هیئت ما آمد. میگفت سینهزنی مثل قند است هر چقدر برای کسی که قند نخورده تعریف کنی که قند یعنی چه نمیفهمد. قاطی سینهزنی برود [میفهمد]. _حتی خود من، مثلاً همین الان یک دفعه در یک فضای غیرنورانی ظلمت بر من چیره میشود به خودم میگویم ما دیوانهایم برای محرم منتظریم خوشحالیم برویم بنشینیم گریه کنیم؛ اما وقتی میآیی در فضای گریه قرار میگیری هی نور اضافه میشود._ آقای حائری میفرمودند قند را برای اینکه بفهمید چیست باید بچشی.
دو شب بعد از این قضیه من مداحی میکردم و ملت داشتند سینه میزدند و میچرخیدند، میکروفون هم دست من بود ذکر گرفته بودم، یکی از این دانشجوها آمد بغلدست من ایستاد گفت اینها چهکار میکنند؟! حالا وسط خواندن، یارو آمده شبهه وارد میکند که چه کار میکنند؟! آنها داشتند میچرخیدند و سینه میزدند، من دستم را انداختم پشتش و وسط سینهزنها هلش دادم. رفت و گیر کرد، چند قدم هم سینه زد، دور اول دیدم، دور دوم و سوم دیدم از صف بیرون آمد به من گفت حاجی خیلی حال میدهد. دوباره در صف رفت.
ببینید ذکر این است. در فضای ظلمت ما یک نگاه به عبادت داریم، در فضای عبادت یک نگاه دیگر. دقت کن! جمله مهم این است: تو نباید منتظر باشی انس به عبادت بیاید بعد بروی عبادت کنی، باید بروی عبادت کنی تا انس به عبادت بیاید. این نوجوانهای همین کانون خودمان پسرش یا دخترش از الان دارند میگویند برای راهپیمایی اربعین چه کار کنیم؟ ما را ببرید. پنجاه درجه گرما! در ناراحتی و مشکلات! بعد آن بغلدستی میگوید تو واقعاً آنجا میروی لذت میبری؟! او که پارسال رفته میگوید آره. نمیتواند شرح هم بدهد. نباید منتظر باشی انس بیاید! میخواهیم اردوی جهادی ببریم خیلی سخت است، نه غذایی، نه جایی و … . ما پارسال که به بلوچستان برای اردوی جهادی رفتیم، من سهبار در مسیر از گرمازدگی زیر سِرُم رفتم. تا یک هفته بعدش هم حالم بد بود. خیلی سخت بود. از دور که نگاه میکنی! بعد که میروی چون نور میآید میبینی حلاوتی دارد که نمیشود تعریف کرد. ما رویمان نمیشود بیرون بگوییم اباعبدالله(ع) را سر بریدند، کاروان را به اسارت بردند؛ ما خوشحالیم محرم میآید، این خوشحالی از جنس شادی نیست از جنس شعف است.
شعف اُنس است. آدمهایی که با خدا و اهلبیت(ع) اُنس میگیرند شعف پیدا میکنند. و هر چه بیشتر سختی میآید برای طرف بافضیلتتر میشود. بیشتر کیف میکند. میگوید «أفضل الأعمال أحمزها». رفیقی داشتیم هنوز هم هست. همسن ما بود، مثلاً شانزده سالش بود، در دستنوشتههایش که ما دیدیم نوشته بود خدایا من را شهید نکن، کاری کن من شصتهفتاد سال عمر کنم، سلولسلول شهید بشوم. در شانزده سالگی! بعد زیرش نوشته بود «آی کیف دارد!» هر کس این را بخواند میگوید او خُل است چون نچشیده. قند را باید چشید. دقیقاً هم الان همینطوری است؛ یعنی دارد همینجوری کار و تلاش میکند و دارد دقیقاً جان میکند. چهل سال است دارد جان میکند. برای کسانی که نچشیدهاند این حرفها قابل باور نیست. اصلاً! زور هم نزن. وقتی میچشد نور میآید. پس اولین قسمت نور بحث ذکر است که حالا در جلسات بعد هم اشارههایی بهش میکنیم.
»خُلق، انوار عرشیه و انواع آن
زودتر سراغ قسمت دوم بروم که خُلق است. برای اینکه من خُلق را به شما معرفی کنم باز یک مقدمه دوم لازم دارم. مقدمه دوم اینطوری میگوید. امام میفرمایند ما نورهایی داریم که به آن انوار عرشیه میگویند. نورهایی که در عرش موجود است. الان این قسمت تاریک است، این قسمت نور دارد، موجود است. آدمها باید انتخاب کنند که از تاریکی دور بزنند و بیایند زیر نور قرار بگیرند. اگر آدمها این چهار نور عرشی را بشناسند اولش این است که میدانند باید چه را انتخاب کنند.
۱_نور عظمت الهی یعنی چه؟ ببینید آدمها بهاندازه کوچکی خودشان در دنیا اذیت میشوند و هر چقدر به عظمت الهی نزدیکتر بشوند بزرگتر میشوند کمتر اذیت میشوند. خیلی کمتر! مثلاً الان شما فرض کن یک آدم به تو توهین کرد. الان شما این آدم را میبینی که به تو توهین کرده. یعنی چه کار کرده؟ این دوتا لبش حرکت کرده یک صوت بیرون داده گفته خیلی خری! خ ی ل ی این چهارتا، خری هم سهتا، میشود هفتتا! یک آدم هفتتا حرف را به هم چسبانده اسمش را توهین گذاشته از لای این دوتا لبش که ۲۵ گرم تا ۳۰ گرم است حالا آفریقایی حساب کنی ۷۵ گرم است، بیرون داده. به هم ریختی. چرا؟ چون این ۷۵ گرم و این هفت حرف برایت خیلی بزرگ است. وقتی سرت را به آسمان بلند میکنی، عظمت الهی را میبینی و از ازل تا ابد، تاریخی را میبینی که در این تاریخ میلیاردها تریلیاردها موجود با غصهها و شادیهای مختلف آمدهاند و رفتهاند، هر کدام ده، بیست، سی، چهل، پنجاه، هفتاد سال در این تاریخ به این عظمت منالبینهایت الی البینهایت؛ میبینی این آدم با این دوتا لب و این هفتتا حرف اصلاً چیز مهمی نیست که اینقدر من جدی گرفتهام. این آدم چیز مهمی نبود. هفتتا حرف را به هم چسبانده. آقا خُردمان کردند! اصلاً نمیشود خُردت کرد. مگر میشود خُردت کرد؟! این حرفها چیست! الان در عالم خلقت چه اتفاقی افتاده است؟! چه شد؟! حالا دوباره همین آدم را برگرد، دوباره نگاهش کن. همان آدم را الان در ذهنت تصور کن. همان آدم با همان دوتا لب که ۳۵ گرم یا ۷۵ گرم بود، آمد چندتا حرف دیگر را به هم چسباند گفت خیلی عالی هستی! بعد تو غرق در شعف، کبر و غرور شدی؛ باز برای چه؟ از این ور بوم آمدی این ور بوم پایین افتادی. بازدوباره سرت را بالا کن از ازل تا ابد خلقت را ببین، این چندین تریلیارد موجود را ببین، ببین واقعاً این جملهای که الان او گفت اصلاً ارزش این را داشت که تو سرمست بشوی. وقتی نور نیست هم غصه ما الکی است هم شادیمان. همهاش الکی است.
وقتی که نور هست و اولین گزینه از انوار عرشیه گفتیم عظمت الهی است؛ انسانی که به عظمت الهی آشنا میشود دیگر به این سادگیها فریب دنیا را نمیخورد. همه دنیا برایش کوچک میشود. خیلی هم ساده نگاه میکند. حالا اگر نور نباشد انسان بهجای عظمت الهی عظمت تاریخ را میبیند. وقتی عظمت تاریخ را میبینی بهجای اینکه پرواز کنی سقوط میکنی. یعنی چه؟ یعنی پسرعمه صادق هدایت وزیر میشود، بهش نامه مینویسد که در آن اتاق آن خانه در آن خیابان فلان کشور اروپایی چه غلطی میکنی، بیا اینجا من میخواهم تو را معاون وزیر آموزش پرورش بگذارم. صادق هدایت چه کار میکند؟ عظمت تاریخ را میبیند نه عظمت خدا را. جواب میدهد که تو فکر میکنی خیلی مهمی و این پُست و مقام خیلی مهم است یک مُشت کِرمیم که چهار روز وقت داریم بلولیم. آخرش هم خودکشی میکند. اگر تو به عظمت خدا نرسی عظمت تاریخ نااُمیدت میکند؛ یعنی کار به جایی میرسد که میفهمی چقدر پوچ و پَست است اما نمیتوانی تصمیم درست بگیری. انسان چون انسان است بزرگ است و چون بزرگ است دنبال بزرگی میگردد و چون دنبال بزرگی میگردد یا به خدا میرسد یا به خودکشی. اگر به عظمت الهی برسد بزرگ میشود، اگر به عظمت تاریخ برسد مأیوس میشود. حالا مثلاً ده سال دیگر چه میشود؟! حالا مثلاً خوردیم، بهتر خوردیم. مبلی که گرفتیم رویش نشستیم دو سانتیمتر بیشتر داخل رفت. فرمان ماشین هیدرولیک است اگر قرار بود اینقدر زور بزنم الان با انگشت میشود. بعد مینشیند با خودش فکر میکند من اینقدر مسخره هستم! عظمت الهی انوار عرشیه است. ما داریم در فضای نور صحبت میکنیم در فضای ظلمت انسانها چون خدا را فراموش میکنند، خدا هم آنها را فراموش میکند حیوان ناطقاند تا آخرین لحظه برای بیشتر تمتع بردن از دنیا تلاش میکنند.
۲_نور معصومین؛ این دیگر گفتمانش دروناسلامی و درونشیعی است. ما صدها روایت داریم راجعبه اینکه معصومین در طول خداوند تبارک و تعالی الگوهایی هستند که خدا سعی کرده است خودش را در آنها نشان بدهد. جلوه هستند. و آدمها وقتی به آنها نزدیک میشوند نور میگیرند. این خیلی برای ما ملموس است. مشهد، نجف و کربلا، مکه و مدینه که میروی، قبر است، بوی معصومین دارد. هر چقدر به آن فضایی که معصوم در آن خاک است نزدیکتر میشوی «گفته بودم که بیایم غم دل با تو بگویم» غم چیست؟ آقای دولابی میفرمایند غبار گناه است. «چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی» ترجمهاش کنم: چه بگویم هر چه به نور تو نزدیکتر میشوم گناه زدوده میشود من راضی میشوم. من خوشحال میشوم. همین جلسه توسل به اباعبدالله(ع) میگوید بروم این را بگویم، آن را بگویم و … بعد میآید مینشیند میبیند که توقعاتش فرق کرد. نور دارد میآید. لذا مرحوم علامه طباطبایی میفرمودند که زیارت معصومین از دور تا نزدیک، همهاش باعث نور است. نور میآید تو بهتر میبینی. مشهد که میرویم بهتان میگویم. آنجا برای زائران میگویم که تصمیمات مهمی که میخواهی بگیری؛ راجعبه زندگیات، رفتارت، انتخابهایت و … هر چه میتوانی به ضریح نزدیکتر شو و آنجا بنشین فکر کن و تصمیم بگیر. در فضای نورانی آدم خوب میبیند وقتی تاریک است تو اشتباه میکنی. توسل به معصومین [دومین گزینه است.] عدهای از ما لحظهای که میمیریم، به همین راحتی هم میمیریم، به همین راحتی! یعنی یکدفعه دوستان خوابیدهاند صبح بیدار میشوند میبینند اساماس آمده فلانی مُرد، مراسم تشییع و تدفین فلان جاست، برای مسجد هم اعلام میکنیم. یکی از حسرتهایی که آن لحظه میخوریم این است که ما قدر امامان خودمان را ندانستیم. قدرشان را ندانستیم!
قدر هم الزاماً به این معنا نیست که به زیارت بروی، دور قبر و ضریح بگردی، آن هم خیلی عالی است؛ قدر این است که قدر بدانی، خدا را شکر کنی، بگویی الحمدلله ما در زمانهای قرار داریم که این معصومین را میشناسیم. روزی چند بار یادشان کنیم. بعد از نمازها به اباعبدالله(ع)، امامرضا(ع) و امامزمان(عج) سلام بدهید. این سهتا را حداقل سلام بدهید. کتابهایشان را پیدا کنیم، بخوانیم. بارها من شب ۲۱ ماه رمضان گفتم که چقدر با نهجالبلاغه انس دارید؟! بعد معرفی کردم که اگر نمیخواهید انس هم بگیری برو شرح مرحوم دشتی را بخر، آن آخرش موضوعی بهت معرفی کرده، موضوعاتی که در زندگی برایت پیش میآید را برو در آن نگاه کن، شرح موضوعی است دیگر، برو در نهجالبلاغه ببین آقا چه گفته است. انس نداریم! با کلام امام حسین(ع)، امامرضا(ع)، امامصادق(ع)، امام باقر(ع) تا کلامالله انس نداریم. آقا نظر این آدم را هم که نماینده خدا روی زمین است راجعبه موضوعی که میخواهی راجعبه آن تصمیم بگیری احصاء کن، برو ببین نظرش چیست. باور کن نظرش خیلی خوب و بهروز است. همه اینها را در بیاورید. انس با معصومین نور میآورد. همین سلام نور میآورد. این سلام میشود ذکر لسانی، جلوتر میرویم ذکر بالارکان، میخواهی بروی زیارت کنی، مایه بگذاری، کار جهادی کنی به آنها هدیه کنی، اینها خوب است. بالجنان؛ عقلت؛ حرفهایشان را گوش بدهی، با آنها مشورت کنی، ازشان در موضوعات مختلف مشورت بگیری. هم زندگیت راه میافتد هم نور در زندگیت میآید. اصل هم این نور است. مقدمه اول را یادت نرود.
۳_نور خاص هدایت؛ سومین انوار عرشیه نور خاص هدایت است. جمله امامصادق(ع) را دوباره تکرار میکنیم. «جهنم رفتن خیلی سخت است.» دلیل؟ نور.
دلیل مهمش این سومی است. دوتای اولی تو باید کاری بکنی، این سومی کاری شده است. اتفاق افتاده است. نور خاص هدایت! خدا آدمها را برای جهنم رفتن خلق نکرده. در جلسههای بعدی به نور عقل برسیم من برایتان روایت میآورم که اصلاً خود عقل دقیقاً یک فرشته است. روایت و شرح از بزرگان میآورم. خدا انسانها را برای جهنم رفتن خلق نکرده، دارد کمکشان میکند رشد کنند. برای این رشد یک نور خاص وجود دارد که به همه انسانها آن را داده. آدمها از نور خوششان میآید. آدمها وقتی که بچه هستند تماما نورند؛ آرامآرام ظلمت در وجودشان رخنه میکند. ما در روانشناختی یک تئوری داریم، تئوری x یا y . این تئوری این را دارد میگوید، حداقل حلقه فرانکفورت یا فروید نظرشان این است که آدمها yهستند؛ یعنی آدمها ذاتا بدند با آموزش خوب میشوند. ما مسلمین، یهودیها، مسیحیها و ادیان الهی اعتقاد داریم این خیلی اشتباه است، ما x هستیم؛ میگوییم آدمها ذاتا خوبند و برای تقرب و به خدا رسیدن، برای خلیفهالهی خلق شدهاند. «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» میگوید من در این دمیدهام (نفخت)، همین نور خاص است. آدمها، نه تو، نه من، والا ما آدمهای بدی نیستیم، آدمهایی مثل صدام، یزید و … خیلی زحمت میکشند این نور را خاموش میکنند. و اگر تو الان نشستهای داری این را میشنوی میگویی من از آن آدمهایی هستم که نورم خاموش شده این وسوسه شیطان است که به تو تلقین کند نورت خاموش شده. تا نود سال باید زحمت بکشی که این نور خاموش بشود. مگر میشود! بله بعضی وقتها ما در رکود هستیم. این را قبول دارم؛ یعنی نور رشد نمیکند. بعد در محرم، صفر، ماه رمضان و زیارت قرار میگیریم رشد صعودی میشود، امیدوار میشویم، میروی از این فضای نورانی دور میشوی، فقط نور خاص داری، آنجا نور زیارت و معصومین داشتی، اینجا یک نور است، از دو نور یکی کم میشود کمی سخت میشود فکر میکنی داری بد میشوی. نه عزیزم! تو یک ماشینی، نور داری، داری بهسمت خدا حرکت میکنی، بعضی جاها سرازیری است فکر نکن خیلی خوبی، بعضی جاها سربالایی است فکر نکن خیلی بدی. زندگی همین است.
جمله خیلی تکراری حضرت امام(ره) که فرمودند تنها و تنها راه مبارزه با نفس، مبارزه با نفس است. همین! باید مبارزه کنی. تا آخرش همین است. هر وقت فکر میکنی خیلی خوبی شیطان است هر وقت هم فکر میکنی خیلی بدی شیطان است. این ملامتها که وای من چقدر خرابم و … از امثال ما دلربایی نمیکند. اینها را نشاندهنده خوب بودن نمیفهمیم، نشاندهنده وسوسه میدانیم. در مقام تعریف خودت حق نداری این حرفها را بزنی. مثلاً من الان بیایم اینجا بنشینم اعتراف کنم، آی مردم من خودم خیلی خبیثم! بعد یارو اینجا نشسته است به امیدی که پای صحبت یک عالم روحانی بنشیند چهارتا حرف یاد بگیرد؛ بگوید بابا این خودش وضعش از ما خرابتر است. پای کی نشستهایم! حق نداری اعتراف کنی! پدر به بچهاش میگوید من این کثافتکاریهای تو را انجام دادم به هیچجا نرسیدم آدم باش. بچه میگوید وقتی بابایم نتوانسته برای چه من بتوانم. بله بعضی وقتها ما اذیتیم. نور جامعه و اطراف کم است، حرکت کردن با نور خاص الهی بهتنهایی برای من سخت است. اشکالی ندارد! خدا را شکر کن انشاءالله آسان هم میشود.
بحث را جمع کنم.
۱_در فضای تاریک تشخیص و انتخاب اشتباه است و ما برای اینکه به این آدم شرح دهیم که راه حق چیست پدرمان در میآید. چراغ را روشن کنیم خودش میبیند دیگر تمام میشود میرود. لازم نیست اینقدر هم ما زحمت بکشیم.
۲_ نور دو قسمت است. یکی ذکر است. ذکر سه قسمت است ذکر بالسان که زبانی است، ذکر بالارکان که عملی است، ذکر بالجنان که عقلی است. تأثیر دارد. انواع ذکر را گفتیم.
۳_ سراغ این قسمت آمدیم. نور در خُلقیات. در خُلقیات که میخواهیم به آن برسیم مقدمهاش این است که ما انوار عرشیه را بشناسیم. چهارتا نور است:
۱_عظمت الهی
۲_معصومین
۳_نور ذکر خاص
۴_نور ذکر عام را هم انشاءالله فرداشب میگوییم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید