امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - سلوک کاربردی - قسمت دوازدهم

13 آذر 1404 -   4:35 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یا نور
متن سخنرانی
سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع: سلوک کاربردی
قسمت دوازدهم
تاریخ: 1401/06/05
»مرگ‌اندیشی یک تیغ دو دم است
»خط مرزی فریفتگی به جاذبه‌های دنیا چیست؟
»مقایسه عالم رحم، ملک و ملکوت در تفسیر علامه طباطبایی
به مناسبتی که امشب ان‌شاءالله در خدمتتان هستیم در بحث سلوک کاربردی گرچه الآن نوبت این بحث نباشد شاید جایگاهش برای جلسات آتی بود؛ اما به مناسبتی که در آن هستیم امشب را راجع‌به بحث مرگ صحبت می‌کنیم.

»مرگ‌اندیشی یک تیغ دو دم است
یکی از یا بهتر است بگوییم که مهم‌ترین تفاوت انسان و  حیوان، انسان و سایر مخلوقات در خلقت همین کلمه مرگ و مرگ‌اندیشی است. حیوانات در غریزه‌شان هیچ‌گونه تعریفی نسبت به مرگ ندارند. چیزی که در غریزه حیوان است این است که من برای زنده بودنم تلاش کنم؛ اما اینکه مرگ دقیقاً چیست، هیچ تعریفی ندارند. چون اخیراً مرحوم ابتهاج (سایه) رحمه‌الله علیه از دنیا رفتند من دیدم در فضای مجازی، این طرف و آن طرف جملاتی را از مرحوم ابتهاج نقل‌قول می‌کنند.  این جملات این است که ما هیچ‌وقت با مرگ هم‌زمان نمی‌شویم چون مرگ یعنی از بین‌رفتن انسان، من تا هستم مرگ وجود ندارد، مرگ که باشد من وجود ندارم. لذا ترس از مرگ کاملاً بیهوده است. البته این جملات از مرحوم ابتهاج نیست، این جملات مال اپیکور فیلسوف متأخر یونانی است. اپیکور در جامعه بردگان یونان، آن زمان‌های خیلی قبل از حتی سوفسطائیان و افلاطون و ارسطو یک فیلسوف بود که به‌دلیل اینکه لذت‌مداری و لذت‌بردن از زندگی را در بین بردگان، فرودستان و پایین‌دستان با توجیهات فلسفی ترویج می‌کرد در آن جامعه فرودست و تهی‌دست بسیار طرفدار پیدا کرده بود و  اصلاً الآن هم اگر بخواهی ترجمه کلمه اپیکوریسم را ببینی می‌گویند یعنی لذت‌گرایی. اپیکور فیلسوف لذت بود. این جملات راجع‌به مرگ مال او است که حتماً مرحوم ابتهاج نقل‌قول کرده منتها الآن به نام خود ایشان می‌نویسند.

اپیکور مدلی کار می‌کرد، در جلساتش در در باغ‌ها، زمین‌های کشاورزی و محل‌های بازی برای زنان و مردانی که برده یا بنده بودند مخصوصاً برای زنان که بیشتر هم فرصت داشتند سخنرانی می‌کرد. فلسفه لذت مال اپیکور است. او یکی از موانع لذت را مرگ می‌دید و به همین دلیل شروع کرد راجع‌به مرگ این مدل کلام‌ها و این مدل نگاه فلسفی را ترویج‌دادن. من‌جمله همین جملات که آقا ما و مرگ هیچ‌وقت هم‌زمان نیستیم. مرگ که بیاید ما نیستیم، ما که هستیم پس مرگ نیست بنابراین ما نسبت به مرگ هیچ‌گونه هم‌زمانی نداریم، ترس هم بیخود است. این مال آن کسی است که سعی می‌کرد برای جامعه‌ای که به خدا، قیامت، ابدیت و جاودانگی اعتقاد ندارد مرگ را آسان جلوه بدهد و بگوید بیخود داری می‌ترسی؛ اما همین آدم، همین مکتب و پیروانش هم نمی‌توانستند به مرگ فکر نکنند. فکر می‌کردند که مجبور شدند این‌جوری با فلسفه لذت‌گرایی  مسئله را حل کنند. در حالیکه هیچ حیوانی به مرگ فکر نمی‌کند. اصلاً! دلیل اینکه خداوند تبارک‌وتعالی چیزی مثل مرگ را زهرمار تمام لذت‌های زندگی کرده است چیست؟ بالأخره ما اینجا وقتی به مرگ فکر می‌کنیم اذیت می‌شویم.

دیروز ختم مرحوم ثمردار و بعد هم ختم این دو بزرگوار شهید که رفتم واقعاً من دیشب مریض شدم، واقعاً مریض شدم؛ یعنی افتادم و هنوز هم اثراتش هست؛ یعنی آدم دوتا ختم پشت سر هم می‌رود این‌قدر فکر مرگ قوی می‌شود که آدم کلا از درون و بیرون به هم می‌ریزد مگر اینکه مرده‌شور باشد عادت کرده باشد. بله مرده‌شور باشی، عادت کرده باشی، در قبرستان کار کنی بعد از مدتی برایت عادت می‌شود؛ ولی ما که شغلمان با مرگ گره نخورده است دوتا ختم پشت سر هم برویم واقعاً همه چیزمان به هم می‌ریزد. احساس ناامیدی، یأس، بیهودگی، پوچی، فکر به شب اول قبر، مرگ، هول، هراس، ابهام و تاریکی، آدم رسماً مریض می‌شود. این زهرمار مرگ‌اندیشی چیست که خدا به لذت‌های زندگی سنجاق کرده است؟ این زهرمار نیست؛ مثل تمام گزینه‌های خلقت مرگ هم یک تیغ دو دم است؛ یعنی مرگ‌اندیشی و فکر به مرگ می‌تواند آدم را به‌سمت پوچی و یأس ببرد، صادق هدایت بشود، کافکا و کامو بشود می‌تواند هم به این سمت بیاید از مرگ و مرگ‌اندیشی برای سبک‌باری و سبک‌بالی دنیایی استفاده کند؛ یعنی مرگ هم می‌تواند تو را تبدیل به هدایت بکند هم می‌تواند تو را به امام‌خمینی تبدیل کند. مرگ‌اندیشی این است.

»خط مرزی فریفتگی به جاذبه‌های دنیا چیست؟
در سلوک کاربردی این خط مرزی چیست؟
ببینید قرآن کریم هم می‌گوید، ما در روایات هم داریم، دنیا جاذبه زیاد دارد و برخی از جاذبه‌های دنیا این‌قدر قوی است که آدم را کاملاً فریفته می‌کند. فریفته و فریب‌خورده فرق دارد. فریفته یعنی کسی که به‌واقع تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد. فریب‌خورده کسی است که به‌غلط تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد. زندگی ممکن است انسان را فریفته کند یا فریب‌خورده کند. آن مرزی که در حیات و زندگی، ما باید نسبت به آن مراقب باشیم این است که فریب نخوریم. وگرنه فریفتگی جزء خصوصیات زندگی است. آدم‌ها بالأخره مرگ را هم فراموش می‌کنند حداقل در ساعاتی از زندگی مرگ را فراموش می‌کنند به زندگی می‌پردازند.

امیرالمؤمنین‌(ع) می‌فرمایند اگر یک امید به آینده نزدیک و حتی دور  نباشد آدم بیلش را زیر سرش می‌گذارد می‌خوابد تا بمیرد. آن کسی که در این دام‌های پوچ‌گرایی می‌افتد و آن بحث کتاب خودکشی که من در محرم قسمت‌هایی از آن را برایت خواندم، به اینجا می‌افتد  آدمی است که واقعاً در دام فریب‌خوردن می‌افتد. امیرالمؤمنین‌(ع) می‌گوید اینکه آدم‌ها آرزو داشته باشند حتی آرزوهای دراز، یکی از جاذبه‌های دنیاست. اتفاقاً غیرمترقبه‌بودن حوادث دنیا باعث می‌شود که انسان‌ها حتی امید به معجزه داشته باشند. مثلاً الآن شنبه است خوابیدیم صبح بلند شدیم شاید یکشنبه یک اتفاق خیلی غیرمترقبه، یک معجزه اتفاق افتاده باشد. این‌ها جزء جذابیت‌های دنیاست. نباشد که خیلی داغون است. خط مرزی‌اش چیست؟ خط مرزی‌اش این است که شما این‌قدر در این آرزوها و آمال دور و دراز غرق بشوی که فراموش کنی موقت است. از این طرف خط مرزی‌اش این است که شما این‌قدر نسبت به موقتی‌بودن دنیا فوکوس و زوم کنی که فراموش کنی یک برهه از زندگی همین است. یک برهه از زندگی ماست. حالا شصت سال است، هفتاد سال است، چهل سال است، سی سال است، یک برهه است. ممکن است بیست سال، چهل سال، پنجاه سال و هفتاد سال نسبت به برزخ فرصتش کمتر باشد؛ اما یک برهه است. برزخ هم یک برهه است، قیامت هم یک برهه است. سه‌تا گام است و آدم باید این گام را خوب بردارد. چه اشکالی دارد آدم گامش را خوب بردارد.

من خودم حالا می‌خواهم مقداری تحلیل روی صحبت امیرالمؤمنین‌(ع) بگذارم، شما از بردن یک بازی‌‌ که هیچ چیز تهش بهت نمی‌دهند لذت می‌برید. هیچ چیز هم تهش بهت نمی‌دهند. می‌گوید با رفقایمان فوتبال بازی کردیم، ما دو هیچ بردیم، الآن دو هیچ بردی چی دستت است؟ جایزه دادند؟ پول دادند؟ هیچ چیز، دو هیچ بردن؛ یعنی در بازی‌ای که کاملاً موقت و فانی است و  هیچ چیز حتی دنیایی هم تهش نیست، احساس بردن لذت‌بخش است. با موبایلش دارد بازی می‌کند، می‌برد لذت می‌برد، هیچ چیز هم تهش نیست. اینکه خدا دنیا را لهو و لعب خلق کرده، این مدلی شده، دلیل بر این نیست که لذت‌بخش نیست. می‌گوید نه این هم لذت‌بخش است. می‌خواهی دوسال بیشتر زندگی کنی لذت‌بخش است، لذت خودش را دارد، دو سال هم دو سال است. عده‌ای از کسانی که الآن مثلاً هجده سالش است، بیست سالش است، بیست و چهار سالش است، خیلی آه و افسوس می‌خورد، _حالا فرض می‌کنیم زندگی سختی دارد_  که چه زود جوانیم دارد می‌گذرد من از دنیا لذت نمی‌برم وقتی به سنین بالاتر چهل، پنجاه، شصت رسیدی می‌فهمی که اگر شش ماه به تو وقت بدهند که آسوده، با آرامش و لذت زندگی کنی همین هم برایت کافی است. آن را می‌قاپی. مثلاً طرف دارد جان می‌کند، دو شیفت کار می‌کند، می‌گوییم آقا داستان این همه کار چیست؟
در ایران من شاید کم دیدم چون دوروبری‌های ما معمولاً شما هستید دیگر؛ ولی در غرب، در متن‌ها، داستان‌ها، فیلم‌ها و سریال‌های غربی، خیلی دیدم که آن‌ها روی بازنشستگیشان خیلی حساب می‌کنند. می‌گوید کل لذتی که در این پنجاه سال قبلی باید می‌بردم، نبردم، زحمت کشیدم، برای اینکه از شصت سالگی به بعد بازنشسته بشوم راحت بغل دریایی جنگلی پایم را دراز کنم قهوه بخورم، سگم را ناز کنم. کلی برای خودش از رویایی که هست لذت می‌برد؛ یعنی این‌طوری نیست که بگوییم لذت‌بخشی زندگی مال یک برهه خاص است. شش ماه وقت بدهند بگویند لذت ببر، نود سالت هم است بگویند نود سال و شش ماهگی قرار است بمیری، این شش ماه آخر لذت ببر، آدم کاملاً استقبال می‌کند. پس بنابراین این جذابیت دنیا جذابیتی است که لازم است باشد و هست.

حالا می‌رسیم راجع‌به اینکه از آن طرف بوم نیفتیم. ما دو مدل داریم، یک مدل فکر به مرگ است که همین جذابیت شش‌ماهه را هم می‌خواهد زهرمار بکند. از نظر دین این کاملاً منفی است. دقت کنید شما دارید از یک مسیر زندگی لذت می‌برید، خوب هم است، چیز لذت‌بخش هم دوروبرت زیاد است بعد می‌روی در خلأای می‌نشینی شروع می‌کنی راجع‌به موقت‌بودن دنیا، فانی‌بودن دنیا و مسخره ‌بودن دنیا فکر می‌کنید، کلا نظر خودت را نسبت به جَو اطرافت که خیلی هم خوب است منفی می‌کنی، این از نظر دین اشتباه است. پس اگر انسان این‌طوری شد؛ یعنی لذتش را به‌خاطر این داستانی که همه چیز فانی است زهرمار کرد از نظر دین شرعی نیست. آنجایی که آرزو و آمال، این‌قدر تو را غافل می‌کند که اذیت بشوی؛ دقت کنید نکته‌اش این است. مؤمن این‌جوری برای خودش دنیا را حلاجی می‌کند، من باید از دنیا لذت ببرم، می‌برم. اگر قرار است آرزوی لذت‌بردن از دنیا من را اذیت کند؛ یعنی بگویم من قرار است از این ماشینم لذت ببرم، خیلی‌خب، لذت می‌برم. بارک‌الله. نه، من از این ماشینم لذت نمی‌برم چون چشمم دنبال ماشین خیلی بالاتری است که بیست سال دیگر هم بهش نمی‌رسم. اگر قرار است این لذت باعث اذیت بشود می‌گوید سمت فنا و مرگ برگرد، به این‌ها بیندیش. ما بنا نداریم تو در دنیا به‌خاطر نعمت‌های دنیا خودت را اذیت کنی. اصلاً همچین بنایی نداریم. هر جایش دیدی داری اذیت می‌شوی به این سمت برو. هر جا لذت‌بخش است اصلاً بنا نداریم لذت را برایت زهرمار کنیم. خجالت بکش! فلان است! خاک بر سرت، قبرستان‌ها را ببین! ما همچین بنایی نداریم. اصلاً سیستم خلقت این‌طوری نیست. این خط مرزی‌اش است.

حالا من عده‌ای را همین‌طوری می‌بینم. اگر یادتان باشد من خیلی قدیم، حتماً یادتان نیست، باب شده بود، در همین شیراز ما بود، حالا نمی‌دانم شهرهای دیگر هم بود یا نه. آن زمانی که من این را نقد کردم، در راهنمایی دخترانه، دخترها را نشانده بودند برایشان فیلم سیاحت غرب پخش کرده بودند. خود کتاب سیاحت غرب را آدم بخواند، تا یکی‌دو هفته مشکل دارد. دختر راهنمایی! فیلمش! یعنی یک بک‌گراند صوتی هوهوهو، هاهاها هم گذاشته بودند، چهارتا عکس روح، بالا و پایین که آن‌ها این قیامت را ببینند و نسبت به گناه گارد پیدا کنند در حالیکه آن‌ها نسبت به کل زندگی گارد پیدا می‌کنند. جنبه لازم است. باید به این سمت برویم که هر چیزی در دین به دنیا یا آخرت تو لطمه بزند حرام است. هر چیز! الآن شما بنشینی یک آهنگ گوش بدهی که ده‌ برابر یک روضه گریه کنی بعد ماه‌حصل این گریه ناامیدی، یأس، افسردگی و بدبینی نسبت به دنیا بشود قطعاً آن آهنگ و ترانه از آهنگی که طَرَب و رقص بیاورد حرام‌تر است. حرام‌تر! قطعاً حرام‌تر است! احکام و اخلاق در جهت تعالی روح انسانی است. در جهت اکتیو‌کردن انسان است. هر کدام یا هر چیزی! این کل بحث. پس مرزش این است کجا من با دنیا مشکل پیدا می‌کنم؟ هر جایی که من احساس کنم دنیا خیلی فانی است. سریع فاصله می‌گیرم. کجا من با آخرت مشکل پیدا می‌کنم؟ یک دفعه آرزوهایم خیلی طولانی می‌شود، مست می‌شوم، دیگر حواسم نیست، می‌گوید سریع سراغ مرگ برو، فکر کن، قبرستان برو، ختم برو، بنشین تفکر کن، خودت را جمع کن. کنترلت را دست خودت بگیر.
هر جا هم زده می‌شوی مثلاً ما در روایت داریم که از روایت‌های خیلی عجیب است، در روایت داریم که کلا با بچه‌ها از مرگ صحبت نکنید. حالا بچه مثلاً در روایت ممکن است بگوید تا نه سال، هر چیز! امروز شاید بچه‌های ما بچه‌تر از قدیم باشند چون در فضای پاستوریزه‌تر و آپارتمانی‌تر دارند زندگی و رشد می‌کنند، شاید هم از قدیم بچه‌تر نباشند بزرگ‌تر باشند چون با فضای سایبر و تکنولوژی آشنا هستند، من نمی‌دانم! ولی در همین مایه بین نه تا ده، یازده، دوازده می‌گوید اصلاً راجع‌به مرگ با آن‌ها صحبت نکنید. خدا نخواسته آن‌ها نسبت به این داستان آگاه بشوند برای اینکه بچه، بچه است. جنبه بچه، جنبه بچگی است. خیلی از کسانی که زمان جنگ در سنین پایین مثلاً سیزده، چهارده ، پانزده به جنگ آمدند با آن فضای پر از مرگ، درد، ترکش و… ، رسماً آن‌ها تا آخر عمر مشکل دارند، شک نکن. تا آخر عمر مشکل دارند؛ یعنی صحنه‌ای که ما در آن سن از مرگ دیدیم تا شصت سال ول نمی‌کند. در آن سن، ولی نه عده‌ای هستند که آن زمان به یک بلوغ جسمی فکری رسیده بودند، آن‌هایی که آن زمان مثلاً سی سال بودند، بیست و هشت سال بودند، بیست و پنج سال بودند، خیلی سالم‌تر ماندند. اصلاً خدا نخواسته ما در سنی خیلی با مرگ انس داشته باشیم.

»مقایسه عالم رحم، ملک و ملکوت در تفسیر علامه طباطبایی
علامه طباطبایی جمله‌ای در شرح مرگ دارند، این را بگوییم برای خودمان، خانواده شهدا، اموات مدنظر و امواتی که خانواده‌هایشان در جمع حضور دارند، خودم و خودت. ایشان جمله‌ای در شرح مرگ دارند که این جمله قطعاً در تاریخ تفسیر و اخلاق نادر است و هیچ‌کس مثل آن را نگفته است. علامه می‌فرمایند زمانی که طفل در رحم مادر است، روح، عقل و تشخیص دارد، همه چیز دارد، منتهی روح، عقل، تشخیص، قدرت و توانایی طفل در رحم مادر برای همان فضا خلق شده؛ یعنی قدرت تشخیص و عقل این طفل به‌اندازه درک همان فضای رحم مادر است. بعد می‌گوید انس و خو می‌گیرد. از ماه چهارم، از آن ماهی که می‌گویند سقط حرام است، آن ماهی است که عقل به بلوغ می‌رسد، عقل رحم به بلوغ رسیده. انس می‌گیرد. به چه انس می‌گیرد؟ به فضای اطراف. علامه می‌گوید چرخش طفل ضمن اینکه یک حالت مکانیکی در رحم مادر دارد، جزء بیولوژیک رشد طفل است یک مکان گردشی هم هست؛ یعنی مثلاً یک مدت این طرف کلیه را می‌بیند، دور می‌زند آپاندیس را می‌بیند، باز دور می‌زند از این طرف می‌آید مثلاً زیر قلب روده‌ها را می‌بیند، کلی از این مناظر لذت می‌برد. این‌ها حرف‌های علامه است.

پس به‌اندازه‌ای که او در رحم لذت ببرد خدا برایش فضا خلق کرده است. غذایی که از طریق جفت به طفل می‌رسد، لذت‌بخش‌ترین غذا است و آن هم انواع و اقسام دارد. بستگی به این دارد که مادر چه بخورد، صبح‌ها چه می‌آید، ظهر‌ها چه می‌آید. اینکه می‌گویند مادرها در هنگام بارداری غذاهای متفاوت بخورند این است که مزه برای طفل متفاوت است و از نظر روحی خیلی شاد می‌شود وقتی مادرش غذای خوشمزه‌ای می‌خورد  مزه‌اش به او هم می‌رسد. به محیط، به مناظر اطراف و غذا خو می‌گیرد. بعد آن لحظه‌ای که طفل می‌خواهد از رحم خارج شود وقتی بهش ابلاغ می‌شود که الآن باید بروی بیرون، می‌فهمد، مثل همین حالت  احتضار مرگ در دنیا یک احتضار رحمی داریم. در آن حالت دلهره دارد که کجا می‌خواهم بروم؟! می‌گویند خیلی بزرگ است! می‌گوید آقا بیا برو، خیلی بزرگ است. می‌گوید اینجا هم خوب است، من اینجا را دوست دارم. عادت کردم. شش ماه است اینجا هستم. می‌گوید خب آنجا غذاهایش یک چیز دیگر است. می‌گوید مگر این غذاها چشه؟ همین هم خیلی خوب است. اینجا مناظر دارم، غذا دارم، خانه دارم، امنیت دارم، کسی من را تهدید نمی‌کند، غذایم می‌رسد و … . علامه می‌فرمایند دلیل گریه طفل در هنگام تولد دلیل عاطفی است. از وسط ناراحتی و دلخوری و گریه از رحم او را بیرون کشیدند. عاطفی است! 
در پزشکی می‌گوید علامت دم و بازدم است، خب دم و باز دم یک مدل دیگر هم می‌توانست باشد. چرا با خنده نیست. ناراحت است و وقتی بیرون می‌آید، چشمش به دنیا باز می‌شود، در اولین حالتی که چشم طفل به دنیا باز می‌شود اولین چیزی که طفلِ تازه به دنیا آمده در عقلش شروع به گشتن می‌کند این است که عجب ما بیشعوری بودیم که فکر می‌کردیم آنجا خبری است. ببین چه خبر است! حالا سراغ مرگ می‌رویم. علامه می‌فرمایند این پروژه یا بهتر بگوییم این پروسه دقیقاً در مرگ، وداع با این دنیا و رسیدن به آن دنیا هم رسماً اتفاق می‌افتد. رسماً! شعری که آقای آهنگران می‌خواند، خیلی هم برای همه‌مان نوستالژی است که «به ما بیچاره‌ها ز آن سو نخندید» که شعر را از جمله حضرت امام(ره) «شهدا در قهقهه مستانه خود» گرفتند. یکی از دلایل خنده اولیاء خدا، خوبان، مؤمنین، اصحاب یمین و شهدا که بالا رفتند و  می‌خندند رسماً همین است. خنده به این نیست که ما خیلی بدبختیم بیچاره‌ایم، خنده به این است که شما با این عقل دنیاییتان، اصلاً این عقل تعبیه نشده  بفهمید عالم ملکوت و مجرد یعنی چه و به همین دلیل البته خیلی‌ها این‌طوری نیستند؛ ولی به همین دلیل تو این‌جوری زانوی غم گرفتی که مثلاً جوان ناکام، آن بالا می‌خندد می‌گوید تو اصلاً می‌دانی کام یعنی چه؟ اصلاً می‌فهمی! به طفل در رحم برگرد. این غذا که می‌خوری تو اصلاً می‌فهمی غذا یعنی چه؟ که فاصله رحم با دنیا اگر این‌قدر است، فاصله دنیا با عالم ملکوت و مجرد اصلاً بی‌نهایت است.
من وقتی با خودم فکر می‌کردم که مثلاً ما از دنیا برویم فلانی یک وقت فلان‌چیز را پشت سر ما نگوید، فلان‌کار نشود، فلان‌چیز اتفاق بدی نیفتد. بعد با خودم می‌خندیدم می‌گفتم می‌میری، آن بالا می‌روی، در عالم ملکوت، مجردی بعد الآن نشسته‌ای غصه می‌خوری که من در مجردیم در عالم ملکوت بهم از این مُلک و زمین خللی  وارد نشود. اصلاً قابل مقایسه نیست. این چیزهایی که الآن برایت مهم است به‌محض مفارقت روح از بدن هیچ چیزش برایت مهم نیست و اصلاً به آن فکر نمی‌کنی. اصلاً فکری وجود ندارد. پوچ! هر چقدر الآن داری به زمان رحم فکر می‌کنی، در عالم مجردات به زمان مُلک فکر می‌کنی. هیچ! بعضی چیزهایی که شما فکر می‌کنید، حتی بعضی دردها، مثلاً من خودم یکی از نگرانی‌هایم این است مثلاً فلان رفیق ما شهید شد، خب مرد حسابی دو زار معرفت، بیست سال است، سی سال است، دو ثانیه در خواب ما می‌آمدی. جوابی که آنجا به‌محض اینکه رفتم چیست؟ ان‌شاءالله همه کنار شهدا برویم، جوابی که می‌گیرم این است که اولاً از نظر تو بیست‌سی سال بود، در عالم مجردات برای ما یک ثانیه هم نگذشته، هر یک روز آن عالم پنجاه هزار سال الآن است. من اصلاً تازه رسیدم، تو هم پشت سرم آمدی. آیه شریفه قرآن قشنگ می‌گوید، می‌گوید کسانی که شهید شدند همین‌طوری که دارند می‌روند پشت سری‌هایشان خندان بهشان ملحق می‌شوند. این آیه مال عالم مجرد است؛ یعنی ما فکر می‌کنیم زمان خیلی گذشت و این اتفاقات این‌طوری شد. یک این است، دوم اینکه تو خیلی ناراحتی، خیلی درد کشیدی، در این عالم کوچک تو، درد این‌قدر بزرگ تعریف می‌شود من بالا آمدم دردها اصلاً دیدنی نیست. دیدنی نیست!

سؤال کردند یا رسول‌الله شما به معراج رفتید و برگشتید، خدا مگر با ما دشمنی دارد؟! معراج هم نخواستیم، در خواب چند ثانیه نشان بده بهشت چیست، خیلی روی ما تأثیر می‌گذارد. پیامبر(ص) فرمودند تأثیرش خیلی منفی می‌شود. گفتند چرا؟ گفت: اگر شما یک ثانیه بهشت را ببینید دیگر یک ثانیه دنیا را نمی‌توانید تحمل کنید. فکر می‌کنید! مگر شوخی است! عالم ملکوت! خدا می‌خواهد هنر خلقتش را نشان بدهد، سورپرایزی است، کنار گذاشته است که ما یک‌دفعه چشم باز کنیم، عین همان آیات قرآن، یک دفعه چشم باز می‌کنند «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ ۚ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ». مزه جاودانگی یک چیز دیگر است. لذا این صحبت علامه کاملاً دقیق است. آقا ما سه‌چهارتا دفترچه داشتیم خاطرات روزانه زمان جنگم را می‌نوشتم نمی‌دانم کی این‌ها را کف رفته؟ نه خدایی! چه الآن در جلسه چه بعدا می‌شنود، یادم هست کسی چند وقت پیش گرفت گفت من می‌خواهم اسکن کنم. هر چه دنبالش می‌گردم نیست. کاری ندارم!

قبلاً برایتان گفتم حالا هم حسن‌ختام  بحث امشب باشد. نوشته بودم که ساعت ۲:۲۴ نیمه‌شب، موقعیت شهید علی‌پور، پشت شهر ماموت عراق من از خواب پریدم، خواب دیدم که حسن دیزجی شهید شده. از خواب پریدم، بغل‌دستم که حسن دیزجی خوابیده بود نگاهی کردم و خیلی گریه کردم که آقا این خواب رویای صادقه نباشد، همان جا دفترچه یادداشتم را برداشتم که خدایا به‌حق فلان، شصت‌هفتادتا قسم و …. ، در دفترچه هست، که حسن دیزجی را از من نگیر. دیگر حالا در مایه نوجوانی و دوستی‌های این‌جوری. و از آنجا که من به‌شدت مستجاب‌الدعوه هستم فرداشب شهید شد. بعد الآن می‌خواندم با خودم می‌گفتم اگر نگرفته بود مثلاً چی می‌شد. چیزی مثل خود ما می‌شد دیگر. این چه دعایی است تو می‌کنی! حالا مثلاً آن‌هایی که نگرفته الآن کجا هستند؟! _برای چند نفر دیگر هم گفتم_ من کجا هستم، او کجاست؟! آقا بگذار برود راحت شود. اگر می‌فهمیدیم!
برادر و خواهر من دنیا را سخت بگیری بهت سخت می‌گیرد. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» چطوری می‌شود من خوب باشم «وَیسِّرْ لِی أَمْرِی» باید آسان بگیری. دنیا را سخت بگیری، چرا این‌جوری شد، چرا آن‌جوری شد، چرا اینجا کج است، اینجا چرا شل است، اینجا چرا صاف است، من دوست دارم فلان، این من دوست دارم‌ها، من دلم می‌خواهد‌ها دارد دنیا را بهت سخت می‌کند.
گفتم آهن‌دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
سعدیا دور نیک‌نامی رفت
نوبت عاشقی‌ست یک چندی
مردم خوب بگویند، کف بزنند، نزنند، صلوات بفرستند، بلند بشوند، بلند نشوند، خودم دارم سختش می‌کنم. نوبت عاشقی‌ست یک چندی. و اگر واقعاً دنبال این هستیم «وَیسِّرْ لِی أَمْرِی* وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی* یفْقَهُواْ قَوْلِی» تمام نفوس‌ها و تأثیرات به آن «یسرلِی أَمْرِی» بر می‌گردد. اگر دنیا را ساده بگیرم همه چیز برای من ساده می‌شود و خیلی هم راحت‌تر. ان‌شاءالله خدا به همه ما توفیق عمل کرامت بفرماید.
ان‌شاءالله ما در برنامه‌هایمان داریم، بعد از اربعین هم ان‌شاالله یک برنامه خاصی برای اول مهر و مناطق محروم می‌گذاریم. من این نکته را قبل از اینکه ادامه برنامه باشد بگویم که عزیزان برای بچه‌هایتان اسباب‌بازی بخرید، از جلسه دیگر اینجا بیاورند، خودشان با دست خودشان به آن میز کودکان محروم هدیه بدهند. بچه‌ات را عادت بده که خودش به بچه‌های محرومین کمک کند. این را بدهید. ما برنامه‌ای داریم که از هفته دیگر می‌خواهد شروع بشود، توزیع اسباب‌بازی در مناطق محروم است که می‌خواهد انجام بشود. برای اربعین هم ما یک‌سری چیزها را تهیه می‌کنیم که آن‌هایی که می‌آیند برای بچه‌های عراقی ببرند.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید