امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - شرح مناجات شعبانیه - قسمت پنجم

13 آذر 1404 -   4:02 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یا مُقَلِّب القلوب
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: شرح مناجات شعبانیه
قسمت پنجم
تاریخ: 1401/01/25

 

عناوین اصلی سخنرانی:
»ذهنیتی که از خدا داریم در ارتباط ما با خدا تاثیرگذار است
»گاهی در ذهنمان خدایی درست می‌کنیم که خود خدا هم قائل به این خدا نیست
»شیطان از منشأ حسادت دوست دارد ما را ذلیل و خوار ببیند
»برای ما توهم ایجاد کرده‌اند که خوب‌بودن سخت است
» اگر انسان‌ها نتوانند خواسته‌های خود را مدیریت ذهنی کنند، کل عمر خود را بر سر آرزوهایشان تباه می‌کنند

«إِلٰهِى لَاتَرُدَّ حاجَتِى، وَلَا تُخَيِّبْ طَمَعِى، وَلَا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجائِى وَأَمَلِى . إِلٰهِى لَوْ أَرَدْتَ هَوانِى لَمْ تَهْدِنِى، وَلَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِى لَمْ تُعافِنِى . إِلٰهِى مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِى فِى حاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمْرِى فِى طَلَبِها مِنْكَ . إِلٰهِى فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دائِماً سَرْمَداً يَزِيدُ وَلَا يَبِيدُ كَما تُحِبُّ وَتَرْضىٰ .إِلٰهِى إِنْ أَخَذْتَنِى بِجُرْمِى أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ، وَ إِنْ أَخَذْتَنِى بِذُنُوبِى أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ» در این فراز مناجات شعبانیه که ادامه بحثی است که از ماه شعبان شروع کرده بودیم به این قسمت رسیدیم که «خدایا حاجت مرا رد مکن، طمعم را ناامید نکن، امیدم را ناامید نکن و اگر تو می‌خواستی من خوار و ذلیل بشوم من را هدایت نمی‌کردی و اگر می‌خواستی مرا بی‌آبرو کنی مرا نمی‌بخشیدی، خدایا من تمام عمرم را در پی حاجتی دویدم که این حاجت خیلی هم مهم نبود و برای تو شکر و حمد می‌کنم ابدا، دائما، سرمدا، اگر مرا به جرمم بگیری تو را به عفوت می‌گیرم و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی تو را به مغفرتت  می‌گیرم.» این معنی فارسی تحت‌الفظی این پاراگرافی است که امشب ان‌شاءالله به آن می‌پردازیم.

»ذهنیتی که از خدا داریم در ارتباط ما با خدا تاثیرگذار است

پیش‌فرض ذهنی ما در مورد خدا، صفات، رفتار و افعال خدا در حقیقت نگاه ما و معنایی که از مناجات و توبه برداشت می‌کنیم را مشخص می‌کند؛ یعنی آن چیزی که وقتی سراغ آدمی، شخصیتی یا حتی مکانی می‌رویم، فرض کنید شما می‌خواهید بروید یک فیلم سینمایی ببینید، خود آن فیلم،  آدم و مکان هر چه باشد به آن text می‌گوییم؛ یعنی متنش. آن چیزی که من در ذهنم از آن مکان، شرایط و فرآیند ساخته‌امcontext  است، آن چیزی که فرای آن متن است؛ یعنی از بیرون معرفی شده است. من خدمتتان یک مثال عرض کنم؛ شما یک نقاشی عادی را فرض کنید یا یک فیلم سینمایی معمولی، بعد به شما بگویند مثلاً فیلم سینمایی «مروارید شب»، آن چیزی که در ذهن شما است که من بروم این فیلم را ببینم و خودم قضاوت کنم این فیلم خوب است یا بد؛ اما بگویند فیلم سینمایی «مروارید شب» فرض می‌کنیم بر اساس داستان تولستوی با کارگردانی اسپیلبرگ؛ یعنی این نویسنده و کارگردان آن context ماجرا هستند که شما یک دفعه از اول فیلم می‌گویی عجب فیلم خوبی است. دقت کنید من چه می‌خواهم بگویم، می‌خواهم بگویم که ذهنیتی که برای من راجع‌به یک موضوع پرورانده‌اند از خود موضوع مهم‌تر است؛ یعنی فرض کنید آخرش هم فیلم خیلی مزخرف، خراب و داغون است؛ اما شما تا سال‌ها یاد می‌کنید عجب فیلمی بود. بهترین نویسنده روسی نوشته، بهترین کارگردان قرن کارگردانی کرده است مگر می‌شود بد باشد! یعنی ذهنیت ما از وقایع و افراد خیلی مهم‌تر از خود آن فرد است.

مثلاً شما می‌خواهید یک مبحث علمی را گوش بدهید، یک آدم ناشناس می‌آید که اتفاقاً خیلی عالی است، ده دقیقه اول که شما فقط دارید قضاوت می‌کنید که او بالأخره خوب است، خوب نیست، علم دارد یا ندارد، تمام شد! ده دقیقه بعد هم می‌گویید گفت دیگر، آخرش هم می‌گویید بنده‌خدا یک نظریه گفت! اما پروفسور رده یک جهان راجع‌به همین نظریه دقیقاً همان حرف‌ها را می‌زند درحالی‌که شما از یک هفته قبل منتظرید. آن زمینه ذهنیت کاملاً دارد مدیریتت می‌کند؛ یعنی آخرش شما می‌گویید خدا را شکر زنده بودم این مطلب عمیق علمی را از خود آقای دکتر فلانی شنیدم و اصلاً آن مطلب خیلی مهم نیست؛ یعنی متن کاملاً مغلوب ذهنیت است. این بحث که دارم خدمتتان می‌گویم در فلسفه همه علوم آمده است. در فلسفه هنر، علم، فیزیک، شیمی؛ در همه مباحث فلسفی راجع‌به علوم انسانی اهمیت بیشتر context نسبت به text  آمده است. این یک بحث کاملاً علمی است؛ یعنی اصلاً تجربی است. اصلاً یک بحث ذهنی نیست، یک بحث تجربی آزمایش‌شده است. آزمایش‌شده! دوتا ورزشکار به یکیشان گفتند فلان مایع که داری می‌خوری مثلاً فلان قضیه که هست برای تو انرژی این‌قدری ایجاد می‌کند و کارآیی تو را پنج درصد بیشتر می‌کند، یک مایع آورده‌ایم این را بخوری سی درصد بیشتر می‌شود. چرا؟ این مال فلان کشور است، فلان پروفسور تأیید کرده است، فلان کس خورده است، سه‌چهارتا ورزشکار رده یک جهانی را هم اسم بردند که این‌هایی که می‌بینی الآن در جهان قهرمان المپیک شده‌اند این را خورده‌اند.
مایعی را به ورزشکار دادند خورد که این مایع از آن مایع قبلی که می‌خورد بی‌اثرتر بود؛ اما آن ذهنیتی که برای ورزشکار ایجاد کردند، ده درصد بهره‌وریش  دقیقاً باز بالا رفت. الآن این بحث به مناجات شعبانیه چه ربطی دارد؟ خیلی ربط دارد، می‌خواهم بگویم آن ذهنیتی که از خدا داریم در تفسیر مناجات‌ها و در ارتباط ما با خدا خیلی مؤثر است. می‌نشینی می‌خواهی با خدا حرف بزنی الآن که شما در مسیر می‌آمدی برایت پیامک آمده در مسابقه فلان، کربلای رایگان برنده شده‌ای یا صد میلیون به تو می‌دهیم. یا در مسیر همین‌طور که می‌آمدی بیایی خبر مرگم بروم توبه کنم یک دفعه فهمیدی که ماشینت را دزد برد. خب ببینید این ذهنیت چقدر در ارتباط الآنت با خدا تاثیر دارد.

»گاهی در ذهنمان خدایی درست می‌کنیم که خود خدا هم قائل به این خدا نیست
لذا اینکه رهبری جایی فرمودند اصل مشکلات بشریت تعریف ما از توحید است؛ که من ده‌بیست جلسه راجع‌به بحث توحید صحبت کردم. تعریف از توحید یک قسمتش یعنی خداشناسی. تو چه خدایی را می‌پرستی! چون ما دویست‌سیصد نوع تعریف از خدا داریم. یکی می‌گوید کریم است، یکی می‌گوید رحیم است، یکی می‌گوید جبار است، یکی می‌گوید ستار است، هر کسی می‌آید یک صفت خدا را باز می‌کند در مغز ما می‌چپاند، همان برای ما می‌شود ذهنیت و این از خود خدا برای ما خیلی قوی‌تر می‌شود؛ یعنی یک دفعه می‌بینی من خدایی درست کردم که خود خدا هم قائل به این خدا نیست. یک چیز فراتری است یا کم‌تر از آن چیزی که من فکر می‌کنم کریم است یا بیشتر از آن چیزی که من فکر می‌کنم. حالا دقت کنید. ما کجا می‌توانیم دقیق خدا را بفهمیم؟ معصوم باید بگوید. پیغمبر باید بگوید. باید ببینیم انبیاء و معصومین چه گفته‌اند. معصوم چطوری خدا را معرفی می‌کند؟ می‌گوید خداست، شوخی که نیست، چیزی است که اگر ما به اندازه تاریخ کل بشریت عمر کنیم و همه ساعات عمرمان را راجع‌به خدا تحقیق کنیم قطعاً خدا را نمی‌توانیم بشناسیم. چرا؟ چون اشراف جزء بر کل محال عقلی است. اگر یک کوچک‌تر بخواهد بزرگ‌تر را بشناسد اشراف لازم است، این از نظر عقلی محال است.

خیلی‌خب، معصوم چه کار کرده است؟ گفته ما نمی‌توانیم، به‌اندازه توانی که تو لازم داری من معرفی می‌کنم، پکیجی. نرو یک تکه از مناجات شعبانیه را بگیر بگو دیگر تمام شد، امام‌صادق‌(ع) و امام‌سجاد(ع) هم فرموده است، همین خداست. نمی‌شود خدا را در دوسه جمله معرفی کرد.  من در ابوحمزه یک پکیج به تو معرفی می‌کنم از ب بسم‌الله تا تهش را بخوان خدایی برایت متصور می‌‌شود تازه باز هم این هنوز آن خدا نیست. در مناجات شعبانیه هم همین‌طور. و نرو  قسمتی را بگیر که با ذهنیتت جور در می‌آید. بعد این جوری می‌شود که یک دفعه یک عده از مسلمان‌ها به این نتیجه می‌رسند که بروند آیات عذاب را از قرآن حذف کنند. بگویند این خدایی که قرآن دارد معرفی می‌کند خب آدم از او می‌ترسد، آیات عذاب را حذف کنید بگذارید مردم خدا را دوست داشته باشند. یعنی چه؟ یعنی من یک چیز خیالی درست کردم و دوستش هم دارم، الآن من با بت‌پرست چه فرقی کردم. مگر بت محصول انسان نیست که می‌گویند شرک است؟! دقت کن! چرا بت‌پرستی حرام است؟ برای اینکه می‌گویند محصول و مخلوق انسان است. آیا این خدایی که من در ذهنم ساخته‌ام و خدا نیست مخلوق من نیست! فقط این جسم ندارد دیگر، این هم مخلوق من است! این هم شرک است.
سر تا ته این دعا خدا را پکیجی معرفی می‌کند. الآن این قسمت را داری می‌خوانی، من ذهنیتم راجع‌به خدا چه باشد، الآن مشکلی برایم پیش آمده خیلی هم عصبانی هستم، می‌گویم خدا؟ مرد حسابی خدا اصلاً! من خیلی دیده‌ام بچه‌ها خدایی را که مثلاً در شب جمعه یا شنبه ‌شب معرفی می‌کنند خدایی است که در شنبه با آن‌ها ارتباط داشته است. اگر خدا حال داده است خیلی خدای خوبی معرفی می‌کند سریع می‌آید متن می‌زند، اینستا به‌روز می‌کند، استوری می‌گذارد خدایی که من می‌شناسم به همین خوبی است که امروز بود! یکشنبه اگر جریانات روزگار جوری شده باشد که به او خوش نگذشته باشد آن شب یا دارد از صادق هدایت یک جمله می‌گذارد یا فوکو!  خب این چه خدایی است این‌قدر در مغز ما متغیر است. اول بیاییم خدایمان را اصلاح کنیم.

»شیطان از منشأ حسادت دوست دارد ما را ذلیل و خوار ببیند
بعد اینجا چه می‌گوید؟ می‌گوید با این ذهنیت؛ ببین اصلاً ما در اندازه‌ای نیستیم که خدا بخواهد با ما لج کند، اصلاً اندازه‌ای نیستیم! از نظر عقلی جور در نمی‌آید. می‌گوییم آقا خدا با من لج کرده! و حتی مثالی که الآن می‌خواهم خدمتتان بزنم این مثال خیلی ناقص است. این مثال چقدر ناقص است؟ مثال این است که فرض می‌کنیم من الآن مثلاً ۶۵ کیلو هستم، یک مورچه چند گرم است، خیلی‌خب، مورچه می‌خواهد برود ارزنی را بردارد من هی ارزن را عقب‌تر بدهم این مورچه لجش بگیرد من خنده‌ام بگیرد. چقدر عقلاً ممکن است این واقعه اتفاق بیفتد با اینکه فاصله من با این مورچه چیزی حدود ۶۵ کیلوگرم است. ۶۵ کیلو از این بزرگترم دیگر! عقلاً چقدر احتمال دارد این اتفاق بیفتد؟ خب حالا من و خدا چقدر فاصله داریم، اصلاً عقلاً محال است خدا بخواهد لج کند، نمی‌شود، اصلاً با عقل جور در نمی‌آید. نه آقا ما هر کاری می‌کنیم با ما لج است، نمی‌دانیم چه کارش کردیم! چه سابقه‌ای داریم! من نه، تو نه، یزید، معاویه ، ابولهب، اصلاً عقلاً جور در نمی‌آید خدا بخواهد با این‌ها لج کند. حالا امام می‌آید در خود قسمت مؤمنین این‌جوری می‌گوید: «لَوْ أَرَدْتَ هَوانِى لَمْ تَهْدِنِى» یک داستان خیلی جدی هست که شیطان دنبال گمراه‌کردن و به گناه‌کشیدن ما نیست، خودش هم گفته است، دنبال ذلیل و خوار کردن ما است. شیطان از منشأ حسادت دوست دارد ما را ذلیل و خوار ببیند. دوست دارد ما را بدبخت ببیند.
 از این طرف ما مخلوق خدا هستیم می‌گوید سیستم مدیریت خدا در عالم خلقت طوری نیست که من به سمتی بروم که خوار، بدبخت و ذلیل بشوم چون خدا اصلاً این را نمی‌خواهد. این یک قسمتش می‌توانی بگویی که بله هدایت یعنی اینکه مثلاً من امشب به شاهچراغ آمده‌ام نشسته‌ام پس اگر خدا می‌خواست من ذلیل بشوم من را پای منبر فلانی نمی‌برد. فلانی مثلاً پیغمبر و رسل است! الآن من این را بگویم آی شمایی که اینجا آمده‌اید اگر خدا می‌خواست ذلیلتان کند پامنبری من نبودید، نه این نیست که، این موضوع مدیریت خلقت است. می‌گوید در مدیریت خلقت ما هدایتی داریم هدایت تشریعی‌تکوینی، نه اینکه چون امشب آمده‌ام شاهچراغ منظور این است. اتفاقاً ممکن است من امروز خیلی روز بدی داشته باشم و امشب مستحق این باشم عقوبت بشوم. در مدیریت خلقت هدایت تکوینی و تشریعی خداوند تبارک‌وتعالی به سمتی نیست که انسان‌ها خوار و ذلیل بشوند چه در مقابل خودشان ، چه در مقابل دنیا، چه در مقابل آخرت و عقوبت. اصلاً بنای من این نیست. من اگر می‌خواستم شما را این مدلی جلو ببرم، نعوذ بالله مگر من مریضم؟! من خدا از کجا عقده دارم که سر شما خالی کنم؟!
لذا وقتی که پیامبر بنی‌اسرائیل دعا کرد، ببینید عقده معکوس چه می‌شود؟ نمی‌دانم برای کلمه عقده کلمه معکوس داریم، متضاد عقده چیست؟ پیامبر بنی‌اسرائیل به خدا گفت: خدایا داستان تو چطوری است؟ نگذار این مردم این‌قدر معصیت و گناه کنند. نگذار این‌قدر گناه کنند! امام‌صادق(ع) جواب خدا را می‌فرمایند، حدیث قدسی «و عزتی» قسم می‌خورد، خدا برای چه باید قسم بخورد، مگر خدا می‌تواند دروغ بگوید که قسم می‌خورد، تأکید است که این اصلاً از باب تعارف نیست، می‌گوید به عزتم قسم اگر این قوم گناه نمی‌کردند یک قوم دیگر خلق می‌کردم گناه کنند، من چطوری باید رحمتم را به مردم نشان دهم؟ عقده برعکس این است. اگر کسی گناه نکند پس من کی را ببخشم. این خدا! مدیریت خلقت بر این مسیر است.

»برای ما توهم ایجاد کرده‌اند که خوب‌بودن سخت است
خدمت امام‌صادق‌(ع) گفت: یابن‌رسول‌الله عجیب است برخی از مردم این‌قدر خوب هستند، طرف پول پیدا کرده است بعد آن پول را نبرده است بخورد، آمده دنبال صاحبش می‌گردد، عجیب است! امام‌صادق‌(ع) می‌فرمایند در خلقت خدا خلاف این عجیب است. اگر کسی پولی پیدا کند، بدزدد خیلی عجیب است، سیستم مدیریت الهی به این سمت نیست. بله ما در برخی از فرقه‌های کاتولیک البته بعضی از فرقه‌های پروتستان یا ارتدکس‌ها، مثلاً این‌ها را داریم، حتی ارتدکس اسلامی که آقا اساس خلقت بر مبنای شر است. مردم بد هستند بعداً باید آموزش ببینند خوب بشوند؛ اما در تعالیم ناب اسلامی اصلاً در مدیریت خلقت این‌طور نیست. امام‌صادق‌(ع) می‌فرمایند عجیب این بود که پول مردم را بردارد ببرد. خیلی عجیب است. بعد این جو ایجاد شده است. دقت کن!  برای ما توهم ایجاد کرده‌اند که خوب‌بودن سخت است با خلقت ما جور در نمی‌آید.
شهریست پرکرشمه و حوران ز شش جهت    چیزی نیست ورنه خریدار هر ششم
توهم است! مثل توهم اعتیاد تو به نوشابه، من بدون نوشابه نمی‌توانم غذا بخورم. عادت کردی، این مدلی نبودی، خودت خودت را عادت دادی.

در مدیریت خلقت اشکالی نبوده «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ» ما مشخص کرده‌ایم، سبیل، سبیل هدایت است «إِمَّا شَاكِرًا» یک عده این طرف می‌آیند به خوبی‌ها عادت می‌کنند «وَإِمَّا كَفُورًا» یک عده آن طرف می‌آیند به بدی‌ها عادت می‌کنند. فقط همین است. بنده‌خدایی دیشب می‌شنیدم خیلی تکان خوردم در جاده بودم حالا شاید بعد رویش کار کنیم. اهل لاکچری‌بازی و همه داستان‌های این مدلی بود، یک دفعه در یک فاز عجیب‌غریب جهادی افتاده است. عجیب‌غریب! که یعنی مثلاً ما که حالا این‌قدر مدعی هستیم یک دفعه کف کردم که این دیگر کیست! از منظر دینی [تغییر کرده است]؟ یعنی مثلاً رفته تفسیر قرآن خوانده است؟ نه از منظر خلقت انسانی! اصلاً من نمی‌دانم صنم این شخص با دین چقدر است، قطعاً مثل ما اهل این مدل کارها که نیست. در مدیریت خلقت خداوند، این خوب‌بودن ما سیستم است. بد‌بودن می‌شود خلاف سیستم. بعد می‌آیند می‌گویند که در دنیای امروز چون موج، همه به سمت بدی است تو باید خلاف موج شنا کنی، من می‌گویم آقا این عادت است، یک توهم است، تبلیغات است. در دنیای امروز موج به‌سمت بدی نیست. این‌قدر به مردم نگویید، این‌قدر دین‌دار‌بودن را سخت نکنید. نیست آقا! من نمی‌گویم! «لَوْ أَرَدْتَ هَوانِى لَمْ تَهْدِنِى» دوباره می‌گویم، نه «لم تهدنی» امشب شاه‌چراغ آمدم، نه، هدایت تکوینی و تشریعی تو بر مبنای سربلندی من بوده نه بر مبنای خوار‌شدن من چه در مادیات چه در معنویات.

» اگر انسان‌ها نتوانند خواسته‌های خود را مدیریت ذهنی کنند، کل عمر خود را بر سر آرزوهایشان تباه می‌کنند

«إِلٰهِى مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِى فِى حاجَةٍ قَد أَفْنَيْتُ عُمْرِى فِى طَلَبِها مِنْكَ» خب حالا من این وسط، موج تبلیغاتی سر جایش، در آن موج تبلیغاتی یکی دیگر از دسیسه‌های دشمن، شیطان و نفس این نکته است که امام زیرآبش را می‌زند. آن هم این است که یک رؤیا، کاخ، سیندرلا، اسب سفیدی، یک چیزی را برای من در ذهنم یک تابوی غیرقابل‌گذشت می‌کند؛ یعنی می‌گوید تو باید به این آرزو برسی. به این آرزو باید برسی! و من تمام عمرم را می‌دوم برای رسیدن به این یک آرزو «أَفْنَيْتُ» عمرم را فنا می‌کنم. می‌گویند به فنا داده؛ یعنی پودر می‌کنند. و می‌گوید این توطئه دوم است؛ یعنی یک دفعه ما به جایی می‌رسیم که می‌بینیم ده سال، دوازده سال، الآن من می‌گویم عمری این عمر دلالت بر یک عمر پنجاه‌ساله ندارد ممکن است الآن یک برادر و خواهر نوجوانی نشسته باشد سه ماه گیر چیزی باشد که اصلاً لازم نیست گیر این باشد. این عمر می‌شود. عمر الزاماً یک عمر هفتادساله نیست که، سه ماه، سه ماه عمرت تلف شد.
این هفته شب‌های قدر است، سه شب قدر در پی حاجتی می‌نشیند که اصلاً در سیستم مدیریت خلقت قرار نبوده او به این حاجت برسد. اصلاً قرار نبوده! در تقدیرش نوشته نشده است. بعد می‌گوید آقا من دعا می‌کنم خدا عوضش کند، بله احتمال دارد؛ اما آدم یک شب دعا می‌کند نه سی سال چون اگر قرار به تعویض باشد همان یک شب کافی است برای اینکه به خدا بگویی. بقیه‌اش در بحث دعاست که یک بحث جداست که حالا تکرار دعاها چقدر خوب و مفید است، بله روایت داریم چرا باید تکرار کنیم، مأمور به وظیفه‌ای؛ یعنی دعا‌کردن، آن‌ها یک بحث دیگر است. فعلاً بحث سر این است، می‌گوید در مدیریت خلقت خداوند تبارک‌وتعالی دنبال خوار‌کردن من نبوده؛ اما جاهایی دنیا یک قسمتش را این‌قدر برای من بُلد، مطلوب و جذاب می‌کند که من یک عمر را پایش هدر می‌دهم آخر هم نمی‌رسم. یک عمر را پایش هدر می‌دهم! و می‌گوید این توطئه دوم است، دقت کن که از این توطئه هم خلاص پیدا کنی. این نیست که خداوند تبارک‌وتعالی اولاً با تو لج کند، ثانیاً تو را برای این فنای عمر خلق کرده باشد! حسرت! «لَوْ أَرَدْتَ هَوانِى» بیاید بگوید من این بنده را خلق کردم در ذهنش چیزی را می‌اندازم سی سال برود بدود تا جیگر من آن بالا خنک شود. اصلاً ممکن است خدا همچین چیزی بگوید؟!
حاجتی در ذهنت آمد، یک اولتیماتوم زمانی برایش بگذار، دعا کن، شد شد، نشد التماس دعا! الآن کسی ممکن است بگوید آقا به همین سادگی التماس دعا؟ عزیز من برو از بزرگ‌ترهایت بپرس ما دوتا بحث داریم: ۱. وقتی می‌گویی التماس دعا به همین سادگی فراموش می‌شود. ۲. ولو که به تو هم بدهند باز دوباره تو یک چیز دیگر می‌خواهی. همین دیشب داشتم فکر می‌کردم که مثلاً طرف جمله‌ای می‌گفت که چه می‌شد که در عالم همه احتیاجات اولیه مادیشان را داشتند ما این‌قدر بدبختی، فقر و زیر فقر نمی‌دیدیم، خیلی‌خب، خیلی حرف قشنگ و انسانی است؛ اما اگر آدم‌ها و انسان‌ها مدیریت ذهنی نداشته باشند سیراب نمی‌شوند. آقا بدو طفل را بیاور، کفش ندارد، برایش کفش بخر، بارک‌الله؛ اما هیچ ضمانتی نیست بعد از اینکه کفش و لباس خریدی، سه وعده غذا خریدی، بعد یک خانه به او دادی و بعد یک ویلا هم دادی، یک ماشین هم دادی، یک هلی‌کوپتر هم دادی، یک تلسکوپ هم دادی، بردی عقدش را هم در منظومه شمسی خواندی، هیچ ضمانتی نیست خوشحال باشد چون انسان هلوع است، یک چیز دیگر می‌خواهد.
بنابراین دعاهای انسانی تو خیلی محترمانه و خوب بود من هم آمین گفتم؛ اما اگر انسان‌ها بلد نباشند مدیریت ذهنی داشته باشند کل عمرشان را دنبال آرزوها و حسرت‌های جدید می‌دوند. همین آدمی هم که سی سال است این حسرت را دارد به او بدهی حسرت جدید پیدا می‌کند. چرا؟ چون این آدم دوست دارد حسرت داشته باشد. بلد نیست از موقعیت حالش لذت ببرد. دارم در چشم‌هایش می‌بینم که هنوز از ماشین جدیدش لذت نبرده چشمش دنبال یک ماشین دیگر است. و تا کی باید او را در کوچه‌پس‌کوچه‌ها و بیغوله‌ها و آجرپزی‌ها ببرم کودکی بدون  پا و کفش به او نشان بدهم بلکه یک لبخند بزند بگوید خب الحمدلله! از این مدل ذهنیتت خجالت بکش. تا کی باید من فقر را در حلقومت کنم تا تو یک الحمدلله بگویی.
بحثی که برای شب‌های قدر در نظر گرفته‌ام بحث توجه است. به هر حال یک بحث عمومی‌تر است؛ اما به‌نظر می‌رسد بحث خوبی است که در حقیقت آمادگی ذهنی داشته باشید البته اگر این چیزها برایتان مهم است، این است که تفکر و ذکر باید مقدمه ما به توجه‌رسیدن باشد. «یا وجیها عندالله» می‌خواهیم وجیه را باز کنیم، توجه چیست، چرا تفکرهای ما که این‌قدر می‌گویند عبادت مهمی است و ذکرهای ما که این‌قدر مهم است ما را همین‌جوری ثابت نگه داشته است. به آنجا برسیم. خیلی رویش فکر و تحقیق کردم ان‌شاءالله این سه شب هم این بحث را خواهیم داشت.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید