امروز 23 آبان 1403 - 10 جماد أول 1446
خواندنی ها

کتاب حماسه یاسین تالیف حجت‌الاسلام انجوی‌نژاد

19 خرداد 1400 -   2:20 ب.ظ  دسته بندی: تالیفات

کتاب حماسه‌ یاسین خاطرات سید محمد انجوی نژاد، روایتی‌ست داستانی از خاطرات نویسنده در دوران جنگ که ناگفته‌های بسیاری را برای شما بازگو می‌کند.

کتاب حماسه یاسین؛ خاطرات دوران دفاع مقدس ایشان در سال‌های ۱۳۶۵ است که در گروهان غواصی به نام گروهان “یاسین ” در چند عملیات شرکت می‌کنند و در این نوشتار، گوشه‌ای از حماسه‌ها و ارزش‌های دفاع مقدس را به تصویر می‌کشند.

در بخشی از کتاب حماسه‌ یاسین می‌خوانیم:

چند روز از اقامتم در گردان نگذشته بود که فهمیدم در گردان خبرهایی هست؛ خبرهایی که تا آن‌وقت برایم سابقه نداشت. یک ساعت به اذان صبح مانده، ‌در تاریکی فضای حسینیۀ گردان، مانند نماز جماعت، جو نورانی نماز شب حاکم و صدای ناله و مناجات بلند بود. هر ساعت از شب که اتفاقی از خواب بیدار می‌شدم، می‌دیدم کسی در اتاق نیست! این برایم معمّا شده بود. کار طاقت‌فرسای آموزش غواصی دیگر رمقی برای کسی باقی نمی‌گذاشت. واقعاً‌ شب‌هایی که قرار نبود برای تمرین به کارون برویم، از خستگی بی‌هوش می‌شدم. این امر هر چند شب یک‌بار بیشتر اتفاق نمی‌افتاد؛ ولی بازهم شب‌هایی که قرار نبود برای تمرین به کارون برویم، از خستگی بی‌هوش می‌شدم. اما باز هم بچه‌ها این شب‌ها را غنیمت می‌شمردند و به رازونیاز می‌پرداختند.

یک شب بیدار شدم و دیدم کسی در اتاق نیست! رفتم بیرون. چون معمولاً‌ صابون در دستشویی نبود، ‌کورمال‌ کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم. ناگهان یکّه خوردم. پشت کارتن‌های تغذیه، قامتی بلند ولی خمیده با گردنی کج دیدم. رفتم داخل. زیر نور مهتاب، چهرۀ ملتهب و گریان و دستان به التماس بلند شدۀ مسعود شادکام نمایان شد. مدتی نشستم و با صدای ناله و گریۀ مسعود هم‌نوا شدم. در قنوتش داشت تندتند با اشک و ناله مناجات شعبانیه را از حفظ می‌خواند و اشک می‌ریخت. دیگر نیازی به صابون نبود! ‌شسته شده بودم و پاک.

شب‌هایی که دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار می‌شدم، هر چه می‌گشتم تا بچه‌های گردان را پیدا کنم، نمی‌توانستم؛ نه داخل مسجد و نه در اتاق‌های گردان. مگر تک‌وتوکی که احتمالاً در کارشان ناشی بودند!

دیگر تألیفات ایشان را از این‌جا ببینید.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید