امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - آزادگی ( احیاء شب جمعه دوم ماه مبارک رمضان )

13 آذر 1404 -   4:18 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یا انیس
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: آزادگی
شب جمعه دوم ماه مبارک رمضان
تاریخ: 1400/02/03


عناوین اصلی سخنرانی:
» تأثیر خصوصیات انسانی در جایگاه ایمانی انسان‌ها
» شرافت آزادگی
» دین چه زمانی سودمند است؟
» خصوصیاتی که باعث فاصله‌گرفتن ما از آزادگی می‌شود
» قدم اول در آزادگی عبور از تعلقات کوچک است
» انسان آزاده نمی‌تواند نسبت به سایر انسان‌ها و ظلم در جهان بی‌تفاوت باشد
» عبادت بدون انسانیت فایده‌ای ندارد

» تأثیر خصوصیات انسانی در جایگاه ایمانی انسان‌ها
برای اینکه یک انسان بتواند در دایره ایمان آدم موفقی باشد یا نمازش یک نماز خیلی بهتری باشد، روزه‌اش روزه واقعی باشد، اسلامش، مسیحیتش، یهودیتش، زرتشتیتش، هر مکتبی که دارد، بتواند در جامعه تأثیر بیشتری داشته باشد، خود آن آدم باید یک‌سری خصوصیات داشته باشد. به‌عنوان مثال خدمت‌تان عرض کنم در تعالیم ‌دینی، ما داریم که بخل خیلی بد است، عدم صداقت خیلی بد است. آدم غیرصادق هر چقدر نماز، روزه و عبادت انجام دهد، اثر چندانی در خودش و اجتماعش ندارد. حسد و شکم‌بارگی خیلی بد است و یک‌سری خصوصیات این مدلی که وقتی نگاه می‌کنیم اغلبش انسانی است. یک‌سری خصوصیات انسانی خیلی تأثیر دارد چه مثبتش چه منفی‌اش. یعنی انسان بما هو انسان چه باشد، ضریب‌ نفوذ خیلی بالایی در عقیده‌اش و در رفتارش دارد.

بعد وقتی نگاه می‌کنیم در متون دینی هم تأکید شده است مثلاً سخاوت خیلی خوب است حتی از انسانی که دین هم نداشته باشد. رأفت و رقت خیلی خوب است. حسد و کبر خیلی بد است مثلاً وقتی در روایت می‌گوید اگر در وجودت یک ارزن کبر باشد تمام عباداتت باطل است (جمله را دقت کنید) این جمله تأثیر خصوصیات انسانی بر اعمال عبادی و جایگاه ایمانی را می‌رساند. خصوصیت انسانی در جایگاه ایمانی ما تأثیر خیلی مستقیم دارد. یکی از نکاتی که شاید از همه این‌ها بالاتر است و امشب می‌خواهیم به آن بپردازیم البته با یک نگاه ماه رمضانی معنوی‌تر بااستفاده از ادعیه و مناجات، کلمه «آزادگی» است که می‌خواهیم ببینیم اولاً تعریف آزادگی چیست ثانیاً در انسانیت انسان و در رتبه بعدی در ایمان، رفتار و جایگاه اجتماعی انسان چقدر تأثیر دارد.

» شرافت آزادگی
من روایتی که همه شما بلدید را عرض می‌کنم بعد ببینیم ترجمه‌اش را هم همه بلدید یا نه! «إن لَم یَکن لَکُم دین فَکونوا أحرارا» امام‌حسین(ع) خطاب به لشکر عمر سعد: «ان لم تکن لکم دین» اگر دین ندارید «فکونوا احرارا». یک بار دیگر با هم ترجمه کنیم. این تکیه‌ای که می‌کنم برای این است که یک نکته دارد. «اگر دین ندارید آزاده باشید» بعضی‌ها گفتند «لااقل آزاده باشید» این «لااقل» را از کجا آوردید؟ بله در ترجمه‌هایی که همه دارند می‌کنند این حدیث را این‌جوری ترجمه می‌کنند: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید» کلمه لااقل کجاست؟!

امام‌‌حسین‌(ع) انسان‌ها را از نظر شرافت دو قسمت می‌کند:
1.    کسانی که دین دارند و به‌خاطر مسئولیت‌های دینی‌شان آدم‌های شریفی هستند.
2.    دین ندارند -لااقل نه- «فکونوا احرارا» آزاده باشید!
یعنی امام آزادگی را به اندازه دین شرافت می‌دهد. این «لااقل» اصلاً بنای کل حدیث را خراب کرده است که خودمان آن را وسط کلام امام می‌گذاریم و می‌گوییم احتمالاً منظور ایشان این بوده است که لااقل آزاده باشید. نه آقا! دین نداری، به همان اندازه شرافت، آزادگی ارزش دارد. آزادگی! یعنی امام به اینجا می‌رسد که می‌گوید در قیام منِ حسین برعلیه ظلم جهانی یزید در مقابله لشگر‌الهی و لشگر‌شیطانی دو مدل آدم پای کار می‌آیند: ۱- کسانی که درست دین دارند ۲- کسانی که آزاده‌اند ولو دین ندارند. پس آزادگی چیز کمی نیست. حالا این آزادگی که ما می‌خواهیم سراغش برویم اولاً چقدرش نَسَبی است و چقدرش سَبَبی است؟ آیا می‌توانیم بگوییم که آدم‌های فلان شهر یا قبیله آزاده هستند؟ ما می‌توانیم بگوییم در آنجا فرهنگی حاکم است که آزاده‌پرور است؛ اما اینکه بگوییم آزادگی ژن دارد [این‌طور] نیست. آزادگی یک‌سری خصوصیات اکتسابی است. آدم‌ها باید روی خودشان کار کنند.

» دین چه زمانی سودمند است؟
حالا بیاییم این روایت و فرمایش امام‌‌حسین‌‌(ع) را از طریق مفهوم مخالف بررسی کنیم که اگر آزاده نباشید دین هم به‌درد نمی‌خورد! یعنی دین‌دارِ زبون، دین‌دارِ ترسو، دین‌دارِ منفعل، دین‌دارِ بیچاره، دین‌دارِ بیکاره و علاف، دین‌داری‌های به‌درد‌نخور. کِی به‌درد می‌خورد؟ وقتی آزاده باشد. اگر آزاده نباشد دیگر هیچ‌وقت مثل امام‌حسین‌(ع) مظلوم نمی‌شود بلکه مُنظَلِم می‌شود، ظلم‌پذیر می‌شود. اتفاقاً داستان دین و آزادگی یک داستان خیلی خیلی مهم است که حالا در روایات ما، مناجات‌‌های ما و در آیات قرآن‌کریم انواع و اقسام ذلت‌پذیری‌ها و اسارت‌ها را باز کرده‌اند و گفته‌اند باید این طناب‌های اسارت پاره بشود تا به نقطه آزادگی برسی. مثلاً در قرآن‌کریم تاریخی بررسی می‌کند که طوایف و مللی که زیر بار ظلم رفته‌اند اصلاً نمی‌گوید که آن‌ها نمازشان خوب نبوده، اهل زیارت نبوده‌اند و حج‌شان ردیف نبوده؛ نه! دلیل آن اسارت ایشان در قید نفس است. یک آزادگی را مطرح می‌کند که نشان می‌دهد ما باید از خودمان شروع کنیم. حالا من چون نمی‌خواهم طول بکشد و بحث‌مان یک‌‌جلسه‌ای است و توفیق نداریم، درحقیقت من سعادت ندارم خیلی خدمت‌تان باشم و از نَفَس شما بهره بگیرم و یک چیز به‌دردبخور هم بگویم؛ من این سلسله‌ مراتب را در روایات پیدا کردم که در ذهنم است و ردیف کرده‌ام که آیات و روایات آزادگی را چه‌جوری معنا می‌کنند.

» خصوصیاتی که باعث فاصله‌گرفتن ما از آزادگی می‌شود

در اولین قدم نَفس را قشنگ باز می‌کند و می‌گوید یک ‌سری خصوصیات در نَفس شما هست که این خصوصیات باعث می‌شود شما از آزادگی فاصله بگیرید! مِن‌جمله:
1. جُبن: ترس
ترس مایه ذلت است. آدمی که از چیزهای مختلف می‌ترسد. ترس هم قسمت‌های مختلفی دارد دیگر. یک قسمتش ترس از جان است، یک قسمتش ترس از مال است، یک قسمتش ترس از اعتبار و آبرو است، یک قسمت ترس بر می‌گردد به المال و البنون یعنی ترس به‌خاطر کسانی که تحت سرپرستی‌ات هستند، خودش انسان آزاده‌ای است اما به‌خاطر کسانی که تحت سرپرستی‌اش هستند ذلت را قبول می‌کند، می‌ترسد. فی‌الجمله بخواهیم بگوییم، اعتباریات! چیزهایی که ما آن‌ها را برای خودمان اعتبار می‌دانیم. می‌گوید این‌ها باعث می‌شود آدم‌ها بترسند و از آزادگی فاصله بگیرند.

2.    صبر
انسان عجول، آدم‌های عجول برای رسیدن به مقصد عجله دارند. یکی از مهم‌ترین قسمت‌هایی که شیطان می‌آید از من و شما سوءاستفاده می‌کند آن قسمت عجله‌داشتن انسان‌هاست. «خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ» خدا انسان را عجول خلق کرد. شیطان این عجله را شناخته و سراغ ما می‌آید. چرا چون من اگر بخواهم از اینجا تا درب حرم‌ مطهر راه بروم، اگر آنجا مقصدم باشد این راه را سه دقیقه باید بروم تا برسم. شیطان می‌آید می‌گوید من یک راه بلدم که بیست ثانیه می‌رسی. بعد می‌گوید در این مسیر بیست ثانیه شما بی زحمت مقداری آزادگی‌ات را کم کن، سرت را جلو سمت راستی خم کن، سمت چپی را الکی تحویل بگیر، یک رشوه هم به آن جلویی بده، برسی.

آدم‌های غیرصبور معمولاً آزاده نمی‌شوند. آقا سهم من از دنیا چقدر است؟! آن روز کلیپی از بهشت‌زهرای تهران می‌گذاشتند من خودم هم هفته پیش تهران، بهشت‌زهرا بودم؛ بساطی بود. تندتند جمعیت به سر و سینه‌شان می‌زدند و گریه می‌کردند؛ غُلغُله بود! با بلندگو داد می‌زد می‌آمدند جنازه را تحویل می‌گرفتند و می‌رفتند، باز به سرشان می‌زدنند، نفر بعد پشت سرشان به‌نوبت می‌آمد. من رسماً احساس کردم برزخ باید همین مدل‌ها باشد. بعد طرف از قبرهای چهار طبقه‌ای که آماده هست گزارش می‌داد. یاد آن حرف استادمان افتادم، خیلی قدیم ایشان می‌گفت که آقای‌انجوی الآن شب‌جمعه‌ای داری صحبت می‌کنی، در دارالرحمه شیراز قبرت را کنده‌اند آماده است. می‌روی به قبرکن می‌گویی این قبرها مال کیست؟ می‌گوید برای اموات جمعه. این قبر الآن به نام توست. الآن اینجا قشنگ صحبتت را می‌کنی، چایی‌ات را می‌خوری، قشنگ مرتب می‌روی می‌خوابی، آنجا قبرت کنده است.

اعتباریات در دنیا یکی از دلایلش همین است دیگر، عجله‌ای که ما می‌کنیم دقیقاً برای چیست؟! در آیات و روایاتِ ما چگونه زیرآب این عجله را می‌زنند؟! می‌گوید دنیا اعتباری است. الآن شما که در سه دقیقه به در حرم می‌رسی و می‌خواهی زمانش را یک دقیقه کنی، این دو دقیقه دقیقاً چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد؟ آقا در خیابان این‌قدر بوق می‌زنی، اعصابت خورد می‌شود، گازش را گرفتی و به این‌طرف و آن‌طرف لایی می‌کشی آخرش دو دقیقه زودتر می‌رسی، نه یک ساعت زودتر می‌رسی؛ آن یک ساعت چقدر ارزش دارد؟! آن چیزی که شیطان از تو می‌گیرد و به جایش تو را سریع‌تر به مقصد می‌رساند، آزادگی توست. حلقه اسارت را از شیطان می‌گیری به گوش می‌زنی از اینجا تا دم در شاهچراغ سه دقیقه را یک دقیقه می‌رسی؛ ولی وقتی آنجا رسیدی دیگر تو آزاد نیستی. آزاد نیستی!
3.    فریب‌خوردن از بالا و پایین و مثلاً قله‌های دنیا
یکی از دوستانی که مربوط به زمان جنگ بود -این بنده خدا از یازده‌سالگی جبهه بود تا پانزده‌شانزده‌سالگی که جنگ تمام شد، آنجا خیلی بچه بود- امروز فوت کرد. خدا ان‌شاالله ایشان را هم رحمت کند. آدم به‌یاد خاطراتش می‌افتاد. یکی از خاطراتش این بود که او در آن سن‌وسال قیدوبند نداشت. الآن مثلاً شما فرض کن خوابت می‌آید، در هتل درویشی یا هتل قصر مشهد رفته‌ای و در اتاق عروس و داماد‌هایی که تمام پرده‌هایش طلا است خوابیده‌ای. این رفیق ما وقتی در سنگر جا نبود دم در سنگر در آن قسمتی که یک پیچ می‌گذاشتند به آن نارنجک‌گیر  می‌گفتند، بغل پوتین‌ها، همان جا می‌گرفت می‌خوابید. می‌گفت داخل جا نیست من اینجا می‌خوابم بچه‌ها داخل راحت‌تر باشند. حس این آدم موقعی که می‌خواهد بخوابد و بعد که خوابید و بیدار شد الآن در ذهنت تصور کن. حس آن آدم را هم روی تخت‌خواب هتل فلان تصور کن. این حسی که می‌گیرد به‌خاطر اینکه اعتباریات دنیا برایش خیلی مهم نیست یک حس آزادگی است!
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود    ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
چه حسی پیدا می‌کند؟! حس او را هم نگاه کن که او اسیر یک پتوی زربافت و یک پرده زربافت و یک زیر نرم‌تر و یک جای گرم‌تر است. اگر این اعتباریات نباشد او نمی‌تواند از خواب لذت ببرد. آن یکی دیگر هم هر وقت خوابش می‌آید فِرت همین بغل می‌گیرد می‌خوابد. این داستان‌ها اسارت است.
افرادی که به سوریه می‌آمدند سنین متوسطی داشتند؛ حدود سی، سی و پنج، چهل سال بودند دیگر. برای مدافعین حرم به‌خاطر قوانینی که وجود داشت خیلی نوجوان و جوان نمی‌آمد. یکی از فرمانده‌ها می‌خواست چک کند که چه کسی به‌درد کار می‌خورد، نگاه می‌کرد به اینکه اول کار او چقدر تعلقات دارد. خوابش که می‌آید دنبال جای خواب مرتب می‌گردد یا می‌خوابد؟ گشنه‌اش است، مهم است چه بخورد یا [هرچه باشد] می‌خورد. به قول یکی از رفیق‌های‌مان که پسر خیلی خوبی است همین چند روز پیش می‌گفت من فقط برای خفه‌کردن قاروقور معده غذا می‌خورم، اینکه چه چیزی از اینجا پایین برود خیلی برایم اهمیتی ندارد، فقط این خفه شود! ز هر چه رنگ تعلق پذیرد! این‌ها خیلی چیزهای مهمی است؟ نه. این‌ها کَفَش است. اگر این‌ها را نداشته باشی دنیا و شیطان بعداً در مراحل گنده‌ترش بد اسیرت می‌کنند. بد اسیرت می‌کند! اسارت این مدلی اسارتی نیست که بعداً یک وقتی اراده کنی بگویی من از فردا می‌خواهم آزاد باشم! نه آن‌قدر این غل‌و‌زنحیر محکم می‌شود و محکم می‌شود و مدام بیشتر می‌شود که اگر در سن‌وسالی تو بخواهی اراده کنی نمی‌توانی! دیگر نمی‌توانی!

» قدم اول در آزادگی عبور از تعلقات کوچک است

آزادگی اطلاعات نیست که به تو تزریق کنند. آقا این آدم در مقابل دشمن منفعل است برای او بصیرت بیفزایید! بصیرت‌افزایی این‌طوری نیست که! آزادگی به مبناهای دیگری بر می‌گردد. مدل زندگی‌ و مدل رشد و سبک زندگی‌ این آدم، او را اسیر بار آورده. او را نمی‌توانی تغییر بدهی. نمی‌شود تغییر داد! باید به جای او یک آدم دیگر بگذاری. قدم اول عبور از این تعلقات مسخره، همین مسخره ها که گفتم، همین‌ها مبنا است. او اسیر خوردوخوراکش، اسیر خواب و جای خواب و ساعت خوابش است، اسیر آسایش است یا نه آسایش اسیر او است؟ به قول آن عارف بزرگوار او برای پیاز و گوجه و نان و مرغ التماس می‌کند یا نان و مرغ و پیاز و گوجه التماس می‌کنند که آقا بیا ما را بخور؟! البته می‌گویند امروز آقای‌روحانی گفته است مرغ نخورید، ماهی بخورید. بعد از این همه مدت الآن کارمان به جایی رسیده است که برای خوردوخوراکمان گیر هستیم. شما هم رأی دادیدها!
پس به عقب‌تر برمی‌گردیم تا ببینیم این اسیر است یا آن؟ اصلاٌ من نگفتم نخورد، خوب نخوابد و به دنبال این نباشد که آسایش بیشتری داشته باشد. گفتم نباید اسیرش بشود؛ شد شد نشد هم نشد. شد شد نشد هم شده است هیچ فرقی ندارد. یادم هست خیلی وقت پیش در مشهد جلوی یکی از علما مرغ گذاشتند. شاگردان نگاه کردند ببینند حاج آقا مرغ را می‌خورد یا نمی‌خورد؟ خورد! بعد همه گفتند حاج آقا ما انتظار داشتیم شما فقط نان و پنیر و نان و ماست بخورید! انگار مرغ هم می‌خورید. لبخند زد. ما هم لبخند زدیم که استاد عرفان ما را نگاه کن مرغ خورد، سس هم روی آن زد! بعدها فهمیدیم که اشکال ندارد مرغ هم بخوری، باید اسیر آن نباشی. نباید دنبالش بدوی که نان خالی‌ات بشود مرغ، نباید حرص بزنی. به خدا قسم این جزء دعاهای من است که مؤمنین و مؤمنات عافیت و سلامت دنیا و آخرت را داشته باشند؛ این همه نعمت روی کره زمین ریخته است، این همه جاهای زیبا، ویلا، کوه، خانه‌های بزرگ و قشنگ، زن و بچه خوب، شوهر خوب و… به مؤمنین هم برسد. من برای این دعا می‌کنم، می‌گویم اگر مؤمنین نخورند چه کسی بخورد؟ اما دعا هم می‌کنم که اسیر تجملات و عاریات نشوند که زندگی حالشان تلخ شود. یاد بگیرند همیشه خوش باشند. چرا همچین دعایی می‌کنم؟ برای اینکه می‌دانم اگر اسیر شدند تا نود سالگی آن‌ها باید دنبال آن بدوند چون دنیا سیرمانی ندارد و زیبایی‌های دنیا هم ته ندارد، آسایش هم حد یَقِف ندارد. می‌گویم کاش دنیا دنبالشان بدود.
پس مورد سوم همین عاریه‌هایی است که به ما می‌دهند و الان هم قبر چهار طبقه ما آماده است و نمی‌دانیم فردا چه کسی در آن می‌رود؟ به نام ما زده شده است. همین الان قبرهایی که گورکن‌ها کنده‌اند برای افرادیست که فردا صبح فوت می‌کنند درحالی‌که همین امشب دارد سحری آماده می‌کند یا به خانه اقوامش رفته است و وقتی می‌خواهد ‌چادر و مانتو یا کت و شلوارش را در بیاورد ناراحت است که چرا لک شده است و  الان به این فکر می‌کند که فردا چه بپوشم؟ به همین مسخرگی است! و دارد به این فکر می‌کند که کجا برنج ارزان‌تر است و فردا برای سحری چی بگذارم، افطاری چه باشد؟ چه بگویم فردا فلانی خوشحال بشود یا نشود و یا چه بگویم او را بِجزانم! قبرش آنجا کنده شده است. آزادگی یعنی این؛ این عاریه‌ها ما را گول نزند. عرفان‌بازی و سوتی‌بازی هم در نیاورده‌ام دارم عادی‌اش را می‌گویم که اشکال ندارد خدا ان‌شالله به همه شما هر چی دارد بدهد، ان‌شالله در مملکت به این بزرگی همه شما نفری دوسه هزار متر خانه دوسه طبقه و شصت تا بچه داشته باشید. ما بخیل نیستیم که مال خداست مملکت هم دارد. اما اگر تو به اسارت عادت کرده باشی آن را هم که به تو بدهند باز هم تو را دنبال بعدی میدواند. هیچ مقام، پول، جایگاه و اعتباری باعث آرامش تو نمی‌شود که بگویی خوب شد دیگر بنشینیم و زندگیمان را بکنیم.

» انسان آزاده نمی‌تواند نسبت به سایر انسان‌ها و ظلم در جهان بی‌تفاوت باشد
4.    آزادگی به معنای اینکه فقط خود را نمی‌بیند.
خودِ آزادی برای او موضوعیت دارد. «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِی يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم‏» نه فقط خودش این مدل از اسارت را نمی‌تواند تحمل کند بلکه نمی‌تواند تحمل کند که در هیچ جای جهان کسی جلوی آزادی دیگری را گرفته باشد، کسی تحت ظلم قرار گرفته باشد و تا وقتی که بفهمد وظیفه‌اش را انجام داده است نان خوش از گلویش پایین نمی‌رود. به روایت اول امام‌حسین(ع) برگردیم: «اِن لم یکن لکم دین فَکونوا احراراً» اصلا دین ندارد؛ در آمریکای جنوبی از این کشور به آن کشور فقط برای اینکه نمی‌تواند تحمل کند عده‌ای، عده دیگری را در اسارت مالی، نظامی، سیاسی، اجتماعی و… قرار داده‌اند و می‌رود تا آن‌ها را آزاد کند. اصلا این استعمار و استثمار را نمی‌تواند تحمل کند. حالش بد می‌شود.
اگر روزی امام حسینی در این زمان وجود داشت حتی با هفتاد و دو نفر، زندگی را نمی‌توانست تحمل کند مگر اینکه پوزه آن‌هایی که دارند در اقصانقاط جهان ظلم می‌کنند را به خاک بمالد. «فَیا سُیوف خُذینی» آزادگی این را می‌گوید «شمشیرها مرا دریابید» من حاضر نیستم در دنیای این مدلی زندگی کنم. یعنی این آدم در نگاهی اجتماعی و نگاه به جامعه سرش را پایین نمی‌اندازد. ان‌شالله در مملکت ما کسانی باشند که بر اساس توانایی خودشان و امکاناتی که مملکت دارد طوری مدیریت کنند که همه با هم بخورید، شاد باشید و خوش بگذرد؛ اما اگر فرض را بر این بگذاریم که اصلا همچین کسانی نباشند و مملکت وجود ندارد و فقط شیراز را داریم، فرض را بر این می‌گذاریم که اصلا شیراز هم وجود ندارد فقط همین جماعت هستیم، خودمان و بچه‌های اطرافمان و کل خلایق دنیا ما هستیم. اگر ما آزاده باشیم و با هم بخوریم و اختلاف طبقاتی وجود نداشته باشد که کسی از این جمع الان نگران این باشد که سحری چه بخورد و کس دیگری نگران باشد که از کجا بهترین سحری را بگیرد و دیگری نگران این باشد که الان که می‌خواهد پیاده به خانه برود پا درد او چقدر همراهیش می‌کند و دیگری نگران این باشد که وقتی می‌خواهد با ماشین آخرین سیستم به خانه‌اش برود چه گوش بدهد؟ اگر ما بتوانیم با هم بخوریم یعنی طبقه بالا کمی کوتاه بیایند مثلا بگوید من در سال 1400 سطح زندگی‌ام را ده درصد پایین می‌آورم سطح زندگی چهار نفر دیگر را ده درصد بالا می‌آورم!
دولت هر که می‌خواهد باشد، ایران هر اتفاقی می‌خواهد بیفتد، در شیراز هر کاری می‌خواهد بشود؛ خودمان! آزادگی این را می‌گوید. دنیایی که امام‌زمان(عج) برای ما ترسیم می‌کند دقیقا همین است. و همین دنیا را برخی از دولت‌های سوسیالیسم بر همان مبانی اسلامی امام‌زمان(عج) دارند برای مردمشان اجرا می‌کنند! حق ندارید این‌قدر اختلاف طبقاتی وجود داشته باشد. آقا تو داری زور می‌گویی و مالکیت خصوصی را زیر سؤال می‌بری! ول کنید ما با هم این بحث‌های فقهی را که نداریم. ما اول بحث عدالت اجتماعی را داریم بعد به سراغ بحث‌های فقهی می‌آییم. ما داریم توصیه می‌کنیم؛ اجبار نمی‌کنیم. این توصیه اخلاقی ارشادی است. انسان آزاده بر طبق روایاتی که همه آن‌ها ارشادی است [چنین عمل می‌کند] و هیچ‌کدام واجب نکرده‌اند یعنی هیچ‌کدام نگفته‌اند آن حرام است و این حلال؛ حقوق اخلاقی است. بر طبق همین آیات و روایات اختلاف طبقاتی را نمی‌تواند تحمل کند ولو خود از طبقات بالا باشد. آزاده است شب خوابش نمی‌برد، غذا از گلویش پایین نمی‌رود.

» عبادت بدون انسانیت فایده‌ای ندارد
وقتی به سراغ آزادگی می‌آییم می‌بینیم که رتبه آزادگی اجتماعی خیلی بالاتر از آزادی‌های قبلی است. تا در مورد آزادی و آزادگی صحبت می‌شود سریع می‌روند در مسیر عرفان مثل آزادی از نفس، نمازت را خوب بخوان و چیزهای خیلی ساده. چشم آقا نمازمان را خوب می‌خوانیم اول وقت هم می‌خوانیم. خیلی هم مقید است خود را قبل از نماز می‌رساند و… . عبادت‌ها ساده‌ترین قسمت دین و زمینه‌ای برای بقیه قسمت‌های آن است. سبک زندگی‌ات! ساده‌ترین قسمت دین همین عبادت‌هاست. دائم تقبل‌الله، آقا التماس دعا، کجا مشرف می‌شوی؟ ول کن آقا! مشرف مقدمه این است که در سبک زندگی‌اش آزادمنش باشد؛ انسان باشد. وگرنه این عبادت‌های لاکچری به دردی نمی‌خورد! پس آزادگی در قدم بعد، آزادگی اجتماعی است. انسان‌های آزاد در قید چه هستند؟ در قید این هستند که نمی‌توانند ببینند کسی اسیر فقر، تبعیض، عاطفه و… است. کم‌ترین و حداقل امکانات برای زندگی این است که امشب می‌خوابد صبح جمعه می‌خواهد بیدار شود، دلش خوش باشد. احتمالاٌ جمعه روز خوبی است. در همین شهر و در همین جمع حتماٌ کسانی هستند که هیچ امیدی به جمعه، شنبه و یکشنبه ندارند؛ هیچ افق روشنی هم در آرزوهایشان نیست. چرا؟ آزادگی! ان‌شالله امام‌زمان(عج) تشریف بیاورند و ما آن روز را ببینیم اما من خوف این را دارم خیلی از ما این مدل نگاه امام‌زمان(عج) را به سبک زندگی ببینیم از اینکه دعا کردیم ظهور آقا تعجیل بیفتد پشیمان بشویم که داشتیم زندگیمان را می‌کردیم آمده و به بالا تا پایین زندگی ما گیر داده است!

من احساس کردم درصد زیادی از این صحبت‌هایی که ما می‌کنیم بحث‌های عقلی است یعنی باید بصیرت باشد و فکر کنیم و بعد تصمیم بگیریم و عمل کنیم. قاعده عقلی این است؛ چیزی می‌گویی؛ عقل قبول می‌کند، تصمیم می‌گیرد، برنامه‌ریزی می‌کند و بعد اراده می‌کند و در نهایت انجام می‌دهد. قبلش لطیفه‌ای بگویم که آخرش بحث درست جا بیفتد. در مسجد صحبت فقر و… بود.
–    من یک تن برنج می‌دهم.
–    بده.
–    نه، اول به خانه می‌روم و فردا می‌آورم.
–    می‌ترسیم به خانه بروی و شیطان فریبت بدهد و فردا ندهی، همین الان بده.
–    نه آقا! شیطان چیست؟ پول و کار خودم است؛ فردا یک تن برنج خواهم داد.
به خانه رفت و داشت حساب و کتاب می‌کرد؛ زنش گفت:
–    چه خبر؟
–    هیچی، فردا می‌خواهم یک تن برنج برای مشکلات مردم می‌خواهم بدهم.
–    یک تن؟؟؟!!!
–    بله، یک تن.
–    مرد حسابی کی یک تن می‌دهد؟ نصف بیشترش را دور می‌ریزند.
–    باشد؛ پانصد کیلو.
–    پانصد کیلو؟! می‌خواهند چه کار کنند؟ خلاصه زن همین‌طور جلو آمد تا به این نتیجه رسیدند که شب شامشان که تمام شد دو بشقاب هم به همسایه بغلی بدهند.
فردا به مسجد آمد. گفتند: دیدی گفتیم شیطان فریبت می‌دهد! گفت: شیطان نبود، مادرش بود! می‌خواهم چه بگویم؟ در این پروژه‌ای که من چیدم و الان شما می‌شنوید و عقلتان قبول می‌کند و در قسمت بعدی تصمیم می‌گیرید و بعد برای تصمیمت برنامه‌ریزی می‌کند و بعد از آن اراده و اجراست قطعاً شیطان وسط پروژه در جایی متوقفت می‌کند. کل مسیر آزادگی جبن و ترس، عاریات و اعتبارات دنیا، نفس، وابستگی‌ها، آسایش‌طلبی، عافیت‌طلبی و در آخر هم بحث آزادگی اجتماعی بود. با خود گفتم من امشب به بچه‌ها چه بگویم؟ کجای تشیع به صورت خاص کمکشان می‌کند این مسیر را تا ته بروند؟ خدا به دلم انداخت نگاه هم کردم دیدم دقیقا درست است؛ مناجات خمس عشر. شنیده‌اید که می‌گویند صحیفه سجادیه داروخانه معنوی است؟ به ترتیب که نگاه می‌کردم دیدم مدل مناجات تائبین این است «إِلٰهِى أَلْبَسَتْنِى الْخَطايا ثَوْبَ مَذَلَّتِى، وَجَلَّلَنِى التَّباعُدُ مِنْكَ لِباسَ مَسْكَنَتِى» گناه اسیر می‌کند، دیدم این را دارد می‌زند. به مناجات بعدی آمدم؛ مناجات شاکین: «إِلٰهِى إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً، وَ إِلَى الْخَطِيئَةِ مُبادِرَةً، وَبِمَعاصِيكَ مولَعَةً» دلیل همه این‌ها را که بررسی می‌کند می‌رسد به اسارت در قید انسان‌ها به جای عبد خدا بودن. مناجات بعدی مناجات خائفین بود که بررسی می‌کند و جبن و ترس را می‌زند و به سمتی می‌برد که لازم است باشد. مناجات بعدی مناجات راجین که در آن آرزوهایی را برای ما بیان می‌کند که ما را اسیر قید و بند، عاریات و اعتبارات مضحک دنیا نمی‌کند. مناجات بعدی مناجات راغبین که در آن می‌گوید: در دنیا جوری زندگی کن که هم رغبت زندگی داری و هم گیر نمی‌کنی. مناجات شاکرین نشان می‌دهد هر چه هم در دنیا گیرت می‌آید آخرش خودت را اسیر خدا می‌دانی. هیچ جای دنیا نمی‌تواند تو را اسیر کند. بعدی مناجات مطیعین و… .
در مسیر آزادگی برنامه بریزیم. برای اینکه در مسیر آزادگی شیطان و مادر شیطان مسیرمان را قطع نکنند به مناجات خمس عشر فکر کنیم؛ دقت کنیم؛ بخوانیم و مخصوصا در ماه رمضان استفاده کنیم. ان‌شالله خداوند ما را از اسارت همه محبت‌ها، عاریت‌ها، اعتبارات، ترس‌ها، بخل‌ها، حسادت‌ها، طمع‌ها، زیاده‌خواهی‌ها، ناشکری‌ها، بی‌رضایی‌ها و از اسارت همه آدم‌ها، مقام‌ها، قله‌های کوچک و مسخره دنیا که در چشم ما بزرگ‌نمایی دارند، به فضل و کرمش و به دعای پیامبر که صاحب عزای امشب هستند و به دعای مادرمان حضرت خدیجه(س) آزاد کند و در اسارت محبت خودش قرار بدهد. ‎

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید