امروز 17 بهمن 1403 - 5 شعبان 1446
خواندنی ها

متن سخنرانی - معنویت جدید - (3)

24 تیر 1396 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

معنویت رشد است و رشد به معنای یک سیر صعودیِ عقلانی و ملایم است! باید با یک شیب ملایم به سمت معنویت و قله بروی. اگر قله را صاف بگیری و بالا بروی، نَفَست بریده می شود و می میری! ملایم و خیلی عادی حرکت کن.

یا انیس
سخنرانی سید محمد انجوی نژاد
موضوع: معنویت جدید – قسمت سوم
24/04/1396

◄ عناوین اصلی سخنرانی :

» موانع معنویت کدامند؟
» خودخواهی برتر چیست؟
» خودخواهی سُفلی بالاترین آفت معنویت است!
» علائم خودشیفتگی چیست؟
» کسی که مدعی است و فقط خودش را می بیند، نمی تواند با عالم سِرّ ارتباط برقرار کند!
» غررو آن است که انسان بداند حق چیست، اما در برابر آن مقاومت کند.
» بدترین توطئه شیطان در مباحث معنوی این است که انسان گمان کند دیگر اشتباه نمی کند!
» دامنه غرور تا کجا می تواند کشیده شود؟
» خود همه چیز پنداری چیست؟
» چه کسانی از حقیقت خلقت غافل هستند؟
» اشرافیت، یکی از موانع معنویت است!
» زمانی که اشرافیت وارد می شود، صحبت از معنویت مضحک است!
» اشرافیت با پولداری متفاوت است!
» همه ما به سمت سفیدی و سیاهی میل داریم!
» مطلق انگاری، مانع معنویت است!
» ممکن است زبیر شویم، اما شمر نمی شویم!
» یکی از مطهرات غیبت است!
» انسان ها به نسبت معنویتشان، خوش اخلاق و یا بداخلاق هستند!
» قضاوت باید چگونه باشد؟
» مؤمن مثل حلواست، یعنی چه؟

سومین جلسه از بحث معنویت جدید هستیم، در جلسه قبل توضیح داده شد که معنویت دارای سه اثر است :
1- آرامش قلب مضطر.
2- زیبابینی.
3- خدمت خالصانه و بی توقع.

سپس عرض کردم که معنویت دارای دو ریشه است :
استقامت و استمرار!

» موانع معنویت کدامند؟
حال موانع معنویت را بررسی می کنیم. چه انسانی نمی تواند معنوی باشد؟ چه خصوصیاتی بزرگ ترین مانع را در جهت کسب معنویت ایجاد می کنند؟

1. خود بینی!
خود بینی به چه معناست؟ همه انسان ها از زمانی که در رحم مادر روح در جانشان دمیده می شود، خودخواه هستند! به این معنا که خود را مهم ترین مقوله در این عالم می دانند و این ذات انسان است! انسان نمی تواند بگوید من خودخواه نیستم.

» خودخواهی برتر چیست؟
برخی از انسان ها به یک خودخواهی برتر می رسند و در نتیجه خودخواهی های کودکانه و بچه گانه را فراموش می کنند. خودخواهی برتر به معنای انسانیست که حقیقتاً خود را بخواهد، نه فقط برای دنیا! خودخواهی برتر، گونه ای از خودخواهی است که از این عوالم دنیایی فراتر است.

مثلاً انسانی که در عنفوان جوانی خودش را برای خلق سپر می کند، کشته می شود و به شهادت می رسد، این فرد یک خودخواه برتر است. چون خودخواهی را نمی توان حذف کرد. این فرد از چه نظر خودخواه است؟ از این نظر که آخرت و آرامش آخرت را به دنیای خود ترجیح می دهد.

یعنی اگر به انسانی بگویند بدون اینکه در دنیا چیزی به تو برسد، بالاترین ایثار را خرج کن، خواهد پرسید در این دنیا هیچ به من نخواهد رسید یا به طور کلی هیچ منفعتی نخواهد داشت؟ خیر به طور کلی هیچ چیز به شما نخواهد رسید! مگر من دیوانه هستم؟ خودخواهی برتر مثل عشق برتر است! عشق نیز مانند خودخواهی در ذات انسان است به همین دلیل نمی توان آن را حذف کرد اما می توانی آن را به عشق برتر تبدیل کنی.

فرض کنیم که عشق در درجات پایین، نوعی محبت است. یکی از دعاهای من در دوران کودکی این بود که خدایا من زودتر از پدر و مادرم بمیرم. چون اگر آن ها فوت کنند، من طاقت هجران و دوری از آن ها را ندارم، این عشق است. یک بچه به پدر و مادرش عشق دارد اما این عشق، سُفلی، پست و کودکانه است. زمانی که فرد بزرگ تر می شود و عشقش تکمیل می شود، می داند که اگر من زودتر از پدر و مادرم بمیرم، آن ها پس از من روزگار سختی را خواهند چشید! بنابراین چه خوب است که آن ها زودتر از من بمیرند! این می شود عشق برتر! خود خواهی برتر نیز اینگونه است.

در خودخواهی برتر درحقیقت خودت را می خواهی اما با مصلحت های بسیار متعالی مثل رضوان خدا یا بهشت و یا فرار از جهنم، مواردی که به سود من خواهند بود. یا مثلاً در این دنیا در برابر چیزی، برای رسیدن به سود 10 سال بعد گذشت کنی! خودخواهی مصلحت اندیشانه همان خودخواهی برتر است! یعنی مصلحتی که باعث شود انسان کودکی های خودش را فراموش کند.

» خودخواهی سُفلی بالاترین آفت معنویت است!
عده ای از انسان ها هستند که تا 90 سالگی، هنوز در حیطه عشق و خودخواهی بچگانه رفتار می کنند! یعنی انقدر دامنه خودخواهیِ سُفلی، پست و بچگانه گسترش پیدا کرده که دامنه خود را به عشق، اقتصاد، اجتماع، سیاست و … گسترش داده است. اینگونه از خودخواهی بالاترین آفت معنویت است!

انسان خودخواه هیچ گاه نمی تواند معنوی باشد. چون در تعریف معنویت خواهیم داشت که معنویت کاملاً با خودخواهی متنافر است. یعنی هیچ نسبتی با هم ندارند.

2. خودشیفتگی!
یکی از مصادیق خودخواهی، خودشیفتگی است. خود شیفتگی نیز یکی از موانع رسیدن به معنویت است. چون این فرد شیفته خود است و نه شیفته عرش، نور و معنویت! این فرد خودش را از همه چیز بالاتر می داند.

» علائم خودشیفتگی چیست؟
قبلاً بحثی راجع به خودشیفتگی گفته شد که در آن بحث علائم خودشیفتگی را توضیح دادم. امشب این علائم را تیتر وار عرض می کنم.

1- قول امام صادق (علیه السلام) است که اشتباهات دیگران را بزرگ و فراموش ناشدنی می داند و اشتباهات خود را کوچک و فراموش شدنی!

2- زمانی که در محکمه یک مجادله قرار می گیرد صددرصد حق را به خود و صفر درصد حق را به طرف مقابل اختصاص می دهد. ممکن است این نوع تفکر مقداری کم و زیاد شود؛ مثلاً یک خودشیفته مطلق آن گونه که گفته شد رفتار می کند! یک خودشیفته با درصد بالا، هشتاد درصد حق را به خود و  بیست درصد حق را به دیگری می دهد و یک خودشیفته نسبی 54% به 46% عمل می کند!

به این نکته را دقت کنید، مرز خودشیفتگی چیست؟ انسان خودشیفته اجازه نمی دهد که در یک بحث و مجادله طرف مقابل بیش از پنجاه درصد حق را به خود بدهد! چنین فردی اگر منطقی و منصف نیز باشد 49% به 51% را در نظر می گیرد و بالاخره اثبات می کند که خودش بهتر است.

3- یک انسان خودشیفته گمانش این است که تمام اشکالات از کل جهان منشاء می گیرد، به جز از خودش!

و لذا به عالم و آدم و زمین و آسمان و خیابان و اداره و مدیر و غیرمدیر و تمام مقامات مادی و معنوی، منتقد است و فحش می دهد و خودش را هیچگاه نقد نمی کند. بنابراین دلیل اینکه این خودشیفتگی انقدر در برابر معنویت مقاومت می کند این است که چنین انسانی هیچگاه رشد نخواهد کرد.

چون این انسان هیچگاه احساس نمی کند که کم دارد. لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان! یعنی لقمان درصدی از آموزشش را از کسانی می بیند که حتی آن ها را قبول ندارد! حال در هر رده سنی که هستی، مجادلاتی که در طول زندگیت داشته ای، اگر با یک نفر بر سر موضوعی بحث کرده ای را در ذهنت بیاور، برخی از ما برای رضای خدا حتی راجع به یکی از این بحث و مجادلات، گمان نمی کنیم که طرف مقابل حق داشته است! این خود شیفتگی است.

خود شیفتگی مانع و حتی رادع معنویت است، معنویت را پس می زند. بنابراین خودشیفتگی دومین مانع معنویت است.

» کسی که مدعی است و فقط خودش را می بیند، نمی تواند با عالم سِرّ ارتباط برقرار کند!
3. خود بینی!
معنویت از اسرار دنیاست! دنیایی که بسیار پیچیده، لایه در لایه، عمیق و عجیب و غریبی که ما اگر میلیاردها سال هم عمر کنیم، نمی توانیم حتی فقط ظاهر دنیا را ببینیم، چه رسد به اینکه آن را بشناسیم. دنیایی که به جز جان و جسم ما، درصد بالایی از آن را روح ما و عوالم معنوی تشکیل داده است. این نکته را همه می دانند. امروزه در دنیا هیچ کس نیست که قائل به معنویت نباشد.

حتی مارکسیست ها که می گفتند دنیا کاملاً مادی است و ماتریالیسم اساس فلسفه شان بود نیز به برخی از جبرها مانند جبر تاریخ و جبر اقتصاد، اعتقاد داشتند که این جبر همان معنویت و به معنای یک مقوله غیر جسمانی است! بنابراین حتی مارکسیست ها نیز به معنویت اعتقاد داشته اند.

در پاسخ به انسان هایی که عقایدشان به این شکل است و فقط خودشان را می بینند باید گفت:
بگذار تا بمیرد در جهل و خودپرستی/ با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
کسی که مدعی است و فقط خودش را می بیند، نمی تواند با عالم سِرّ ارتباط برقرار کند!

» غررو آن است که انسان بداند حق چیست، اما در برابر آن مقاومت کند.
4. غرور!
” يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ ” غرور به معنای این است که انسان گمان کند او بهترین مقام، بهترین حالت، بالاترین برداشت و قشنگ ترین مَنظَر را دارد. غرور به معنای این نیست که مثلاً یک انسان 40 ساله فکر کند که از یک انسان 12 ساله بیش تر می فهمد، این غرور نیست بلکه تجربه است.

غرور یعنی انسانی که می داند موضوعی حق است، اما در برابر آن مقاومت می کند! که این مقاومت به دلایلی چون لجبازی، عناد، کینه، حسادت و … است. انسان مغرور انسانی نیست که احساس کند در حیطه ای بالاتر است. بسیاری از اوقات در مباحث مادی کاملاً مشخص است که شما در فلان زمینه از یک نفر دیگر بالاتر هستی. نمی توان گفت این مسئله را به هر نحوی با تواضع حل کنیم! حقیقتاً شما بالاتر هستی.

گاهی اوقات بسیاری از مراجع که درس خارج می دهند، بزرگان و یا حتی اساتید دانشگاه، زمانی که دانشجو زیادی اشکال وارد می کند، به او می گوید من بیش تر از شما می فهمم، به من اعتماد کن. اسم این فتار را نمی توان غرور گذاشت. در مادیات غرور نداریم. چون غرور در مادیات کاملاً مشخص است. این بیش تر است یا آن؟ این سنگین تر است یا آن؟ این قوی تر است یا آن؟

غرور آن است که انسان بداند حق چیست، اما مقاومت کند! لذا در قرآن و روایات داریم که در صدر اسلام، ابوجهل و ابولهب می دانستند که پیغمبر (صلوات الله علیه) حق است اما می گفتند ما عمویش هستیم و بزرگ تر هستیم! چنین رفتاری غرور خوانده می شود!

آن استاد دانشگاه زمانی که به دانشجو می گوید شما نمی فهمی، در مسائل مادی امکان پذیر است، اما این استاد اگر در جایی دید که دانشجو دارد درست می گوید اما مقاومت کرد، از اینجا به بعد غرور وارد می شود!

» بدترین توطئه شیطان در مباحث معنوی این است که انسان گمان کند دیگر اشتباه نمی کند.
غرور نیز در مقابل معنویت کاملاً گارد می گیرد و جبهه ایجاد می کند و اجازه نمی دهد که معنویت به روح و روان انسان نزدیک شود! از علائم غرور، از بالا نگاه کردن می باشد!

زمانی در مبحث سلوک گفتم که بدترین توطئه شیطان در مباحث معنوی این است که انسان گمان کند دیگر اشتباه نمی کند. هر کسی غیر از چهارده معصوم (علیه السلام) گمان عصمت کند، این فرد رسماً در بدترین توطئه شیطان قرار گرفته است! اگر فردی پنجاه، شصت یا هفتاد ساله باشد و یک عمر با خدا گذرانده باشد، بازهم هیچ ضمانتی نیست که عاقبت بخیر شود.

امام سجاد (علیه السلام) انقدر برای عاقبت به خیری شان اشک ریختند، گریه کردند، دغدغه داشتند و نگران بودند، اما در مقابل مثلاً آیت الله، استاد دانشگاه یا پروفسوری وجود داشته باشد که گمان کند دیگر اشتباه نمی کند!

» دامنه غرور تا کجا می تواند کشیده شود؟
گاهی دامنه غرور از جایی که تو توانش را داری حتی به جایی که توانش را هم نداری نیز کشیده می شود! مثلاً من راجع به علم اخلاق مطالعاتی دارم و مشخص است که مطالعاتم از بسیاری از شما بیش تر است. این غرور نیست، اما اگر گمان کنم که مطالعات من صددرصدی است، این می شود غرور! یعنی گمان کنم که دیگر هیچ کس حرف درستی نمی زند و همین معلوماتی که در این سال های قبل اندوخته ام، برای من تا آخر عمر و تا صد سال بعد هم کفایت می کند؛ این غرور است.

» خود همه چیز پنداری چیست؟
از طرفی پای غرور به جای دیگری نیز باز می شود؛ اگر من گمان کنم که چون در اخلاق برتر هستم، پس در پزشکی هم برتر هستم، پس اگر یک نظریه اجتماعی هم از من خواستند، بالاترین نظریه را می دهم! پس چون مردم درس اخلاق من را دوست دارند و به آن گوش می کنند، بنابراین باید نظرات سیاسی من را نیز گوش کنند، پس در تاریخ نیز اول هستم، پس در مشاوره خانواده نیز حتماً از همه بهتر هستم، چنین رفتاری که نشأت گرفته از غرور است را خود همه چیز پنداری می نامند!

در قسمت خودشیفتگی به خود فرشته انگاری رسیدیم، در اینجا به خود همه چیز پنداری می رسیم و چنین فردی در همه مسائل نظر می دهد. طرف به من می گوید حاج آقا شما که الحمدلله روحانی هستی، راه حلی برای فلان کمیته اقتصادی اصناف بدهید! به من چه ربطی دارد؟ مگر من متخصص صنف طلا فروشان هستم؟

زمانی که من در مقطع راهنمایی، درس می خواندم، طرحی وجود داشت به نام طرح کاد یعنی کار به علاوه درس! مدیر عامل شرکت اِشترن آلمان را آوردند برای ما صحبت کند و ما ببینیم برای طرح کاد چه کاری را انتخاب کنیم که برای آینده مان هم خوب باشد. در آن زمان ایران چهل و پنج ملیون جمعیت داشت و آن مدیر عامل می گفت در ایران چهل و پنج ملیون مهندس، آرشیتکت، پزشک، متخصص امور خانواده، مهندس راه و ترابری، ورزشکار، هنرمند و متخصص دینی داریم. گفتیم آقای مهندس مثل اینکه شما اصلاً حواست نیست، در آمریکا و شوروی که صحبت نمی کنی، کل ایران چهل و پنج ملیون جمعیت دارد!

در پاسخ گفت دقیقاً همین است؛ چون اگر از مادربزرگت بپرسی دلم درد می کند چکار کنم؟ می گوید نبات داغ بخور؛ بگویی به چه کسی رأی بدهم؟ می گوید فلانی؛ بگویی کدام شهر موقعیت جغرافیایی اش از همه بهتر است؟ می گوید فلان! همه شما در همه مسائل صاحب نظر هستید! این هم از مصادیق غرور است.

غرور نداشتن یعنی انسان حد خود را بداند و پایش را از گلیم خود درازتر نکند! روز اولی که به دانشگاه رفته بودم، یکی از دوستان داشت راجع به همه چیز برای من سخنرانی می کرد، ما در اتاق خوابگاه نشسته بودیم و با هم آشنا شده بودیم، ناهار نیز خورده بودیم و با هم پسرخاله شده بودیم و این دوستم داشت راجع به مباحث مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نجوم، مهندسی، فیزیک، ریاضیات، موسیقی و همه چیز نظر می داد.

– از او پرسیدم چه زمانی دیپلم گرفته ای؟
– خرداد ماه!
– از خرداد تا کنکور را چگونه گذراندی؟
– توضیح داد.
– پس از کنکور چکار کردی؟
– فقط استراحت کردم و خوابیدم.
– از زمانی که اسمت را در لیست قبولی دانشگاه دیدی تا امروز که  به دانشگاه آمده ای، چه اتفاقی افتاده است که از یک فرد با مدرک دیپلم به یک علامه تبدیل شده ای؟!

به یاد حرف ملاصدرا می افتادم که می گفت: “در اوان طلبگی گمان می کردم که جلد دوم امام صادق (علیه السلام) هستم، این اواخر فهمیدم که هیچ چیز بلد نیستم”!
غرور باعث می شود که انسان در همه مسائل نظر بدهد! حتی یک بار نیز نمی گوید، نمی دانم!

» چه کسانی از حقیقت خلقت غافل هستند؟
این گزینه را از این آیه ” إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ ” درآوردم.

5. کسانی که در زندگی شان برای چیزی تحت عنوان معنویت یعنی لقاء الله و رشد معنوی و تکامل، برنامه نریخته اند و اقدامی انجام نمی دهند!

“وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا”. برای خودشان همین دنیایی که شامل صبحانه و نهار و شام خوردن، میان آن ها کار کردن، عصر هر روز را به تفریح گذراندن و شب ها خوابیدن را برگزیده اند و برنامه قطعی شان به همین روال است و اگر احیاناً صحبتی هم از معنویت می کنند، در حد ابراز وجود است!

کسانی که در سال 96 برای خود برنامه ریزی کرده اند که در سال 1400 به کجا رسیده باشند و حساب و کتاب این برنامه را نیز دارند اما در مسیر تکاملی و معنوی، برنامه ریزی و پیش بینی ندارند و از وضع خود نیز راضی هستند و گمان می کنند این دنیایی که انقدر برایش وقت می گذارند و این عشقی که خرج دنیا می کنند، دنیا نیز همان گونه عاشق آن هاست و برایشان خرج می کند! در حقیقت این افرد “عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ” هستند، از حقیقت آفریده های ما غافل هستند.

» اشرافیت یکی از موانع معنویت است!
6. اشرافیت.

از این آیه می توان دو نوع برداشت کرد :
1. فریب خوردن دنیا و دلبستن به آن!
2. رشد در دنیا تنها برای دنیا!

من اسم این دو مورد یعنی فریب دنیا خوردن و رشد در دنیا تنها برای دنیا را اشرافیت می گذارم! اشرافیت یکی از موانع معنویت است!

چند روز قبل صحبت یکی از اساتید را گوش می کردم. بدون توجه به خوب یا بد بودن این استاد، این قسمت از سخنرانی شان خوب بود. شاید کسی آن سخنان را شنیده باشد و بگوید نقل قول از فلانی کرده ام! بگوید، مهم نیست. هر کسی نقاط قابل استفاده و نقاط غیرقابل استفاده دارد.

می گفتند من را در آمریکا یا شاید کانادا، به جلسه مثنوی خوانی دعوت کردند، به من گفتند عاشقان مولانا جمع شده اند، شما هم برای مثنوی خوانی شرکت کنید. گفتم من بیایبم آنجا چکار کنم؟ بیا از شما استفاده خواهیم کرد. گفتم استفاده از من خیر، اما به آنجا می آیم که خودم استفاده کنم.

به آنجا رفتم و نشستم؛ جماعتی از خانم و آقا روی مبل نشسته بودند، می خوردند و مثنوی می خواندند و حظ معنوی می بردند. یکی از این افراد من را شناخت و گفت:
– آقای فلانی شما که اینجا هستید، چرا ما استفاده نکنیم؟
– من آمده ام که فقط استفاده کنم.
– نه حتماً باید برای ما صحبت کنید، این جماعت شما را نمی شناسند و شما قابل استفاده هستید.
برخی از حاضرین نیز تایید کردند که اسم من را شنیده اند و باید استفاده کنند.
– شاید آنچه که بگویم به مزاجتان خوش نیاید.
– شما بگویید، این جلسه بسیار دموکراتیک است و آزادی بیان مطلق وجود دارد.
– بازی زیبایی اجرا می کنید، سرگرمی است!
– ما با مثنوی خوانی گویی روح مولانا را احضار می کنیم.

– مولانا فرمود : “اندرون از طعام خالی دار / تا در آن نور معرفت بینی”. طعام در این بیت به معنای تجملات دنیایی است. الحمدلله در اینجا نه نوع میوه، دو مدل دسر قبل و بعد شام نیز روی میز چیده شده است! تک تک شما قریب به چهارصد الی پانصد هزار تومان لباس پوشیده اید، کفش هایتان کمتر از سیصد هزار تومان نیست، برخی از این بانوان عارفه ی جلیل القدر، اگر خود را بشویند، چهل هزار تومان آرایش از آن ها شسته می شود، بنابراین شما درحال بازی کردن هستید.

» زمانی که اشرافیت وارد می شود، صحبت از معنویت مضحک است!
زمانی که اشرافیت وارد می شود، صحبت از معنویت مضحک است! احوالات معنوی در اشراف زادگان تنها جهت خاموش کردن آتش وجدانشان است.

در زمان شاه من اول دبستان بودم و من را در کلاس قرآن ثبتنام کرده بودند. هیچ گاه این جمله استادم را فراموش نمی کنم، می گفتند دو قشر از انسان ها به منزله فحش هستند! 1. دکتر لاغر! 2. آخوند چاق! چون دکتر اگر دکتر باشد، نباید لاغر باشد بلکه باید سالم باشد و آخوند نیز اگر از معنویت سخن می گوید، نباید چاق باشد! بحث من چاقی و لاغری نیست. برخی حتی آب هم که می خورند، چاق می شوند! برخی نیز ظاهر فریب هستند و هر چه می خورند چاق نمی شوند! منظور از چاق، فربه بودن است. فربه یعنی کسی که بیش از نیازهای خط متوسط دنیا، دارد از دنیا استفاده می کند.

یکی از اساتید من در جلسه ای در شهر قم، از افتخارات قم سخن می گفتند، از جمله صحبت هایشان این بود که اینجا برخلاف مابقی شهرها انقدر دموکراتیک هست که شما می توانی هم آخوند پیاده ببینی، هم آخوند موتور و دوچرخه سوار ببینی، هم آخوند پژو و ماشین های خط متوسط سوار ببینی و هم آخوندی که بر زانتیا و پرادو سوار هست را ببینی!

من نیز در جواب ایستادم و گفتم: واقعاً شما فکر می کنید که این شکل از رفتار، از مظاهر آزادی است که یک انسان معنوی حتی برای تجمل گرایی نیز آزاد باشد؟! اصلاً نمی شود! اشرافیت یعنی معنوی نبودن!

» اشرافیت با پولداری متفاوت است!
ما مردمانی داریم که تیلیاردر هستند اما اشرافی زندگی نمی کنند. طرف صد ملیون پول دارد، چهل ملیون از آن را تنها بابت تجملات دفترش می پردازد! مرحوم آقای جلایر که این حسینیه را راه انداخته بودند، تا آخرین روز از عمرشان، دفتر کارشان همین کانکس کنار حسینیه بود! می شود انسانی پولدار باشد اما اشراف نباشد!

اشرافیت با پولداری دو مقوله است! و لذا اگر انسانی گمان می کند که می شود خرما را با خدا جمع کرد، غیرممکن است. در صد قسمت از کتاب مثنوی مولانا که برادر و خواهران با کلاسمان در آن کشور با هم مرور عرفانی می کنند تا به خدا برسند نیز اشاره می کند که اصلاً اشرافیت، تجمل گرایی، طمع، حرص و زیاده خواهی به خدا راه پیدا نمی کند!

آیا اشراف به جهنم خواهند رفت؟! هر کس چنین حرفی را زد، شما از قول من بر دهانش بزن. ما چه می دانیم؟! حرف من این است که عالم پر از اسرار معنوی است و با خوی اشرافی گری نمی توان به آن رسید. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: در روز قیامت انسان هایی حسرت می خورند که پنجاه الی شصت سال را در زمینی زندگی کردند که پر از اسرار معنوی بود و هیچ بهره ای از آن نبردند.

و یکی از بزرگ ترین عذاب های قیامت همین مسئله است. یکی از اسامی قیامت که مضمون عذاب را دارد ” یوم الحسرة” است. زندگی پر از حسرت عذاب است! کسانی که با فربه کردن زندگی مادی خود، خودشان را از معنویات باز داشته اند، اثر این کارشان موجب حسرت روز قیامت می شود. این حرف ها نه در شما، نه در ما و نه در مسئولین جمهوری اسلامی خریدار ندارد.

» نگاه صفر و صدی از موانع معنویت است!
7. مطلق انگاری!
یعنی صفر و صد بینی، که جلسه اول اشاره ای به آن کردم و قرار شد که آن را توضیح دهم. مطلق انگاری به این معناست که انسان گمان کند در دنیا یک چیز مادی یا معنوی صد و یا صفر است! در صورتی که نه صفر را باید در نظر بگیریم و  نه صد را!

» همه ما به سمت سفیدی و سیاهی میل داریم!
شما اگر در کثیف ترین موجودات دنیا که انسان های بد هستند خوب دقت کنی، حتما در آن ها نقاط مثبت معنوی خواهی دید! هیچ کس سیاه مطلق نمی شود! و اگر در نورانی ترین موجودات خلقت که شامل انسان ها می شود دقت کنی، بالاخره در آن ها نقطه سیاه می بینی! نه شما و نه من، نه سفید هستیم و نه سیاه! همه ما به سمت سفیدی و سیاهی میل داریم!

شنیده اید که می گویند در جامعه قشر سیاه و سفید و خاکستری وجود دارد، خیر کل جامعه خاکستری هستیم. در این میان چهارده نقطه سفید وجود دارد که معصومین (علیهم السلام) هستند و اگر بخواهیم زمان حال را در نظر بگیریم، یک نقطه سفید وجود دارد که فقط امام زمان (عج) است و مابقی هشت ملیارد انسانی که روی زمین زندگی می کنند خاکستری هستند! برخی خاکستری به سمت سفید و برخی خاکستری به سمت سیاه هستند. سیاه مطلق نداریم!

این حدیث را مرحوم ابن طاووس نقل می کنند. ابن طاووس در دوران غیبت صغری می زیست و کسی بود که امام زمان (عج) نوشته هایش را تأیید کرده بودند. اگر به صورت مستند از ایشان نقل قولی گفته شد، قطعاً مستند است!

ایشان نقل می کنند در لحظه ای که فرعون در حال غرق شدن در نیل بود و آب از سرش گذشته و کار از کار گذشته بود، یعنی در شرایطی که دیگر توبه قبول نیست و در حال مردن بود گفت: ” تُبتُ الآن ” الان توبه کردم و دیگر فهمیدم!

خداوند نیز به جبرئیل گفت، برو گِل های نیل را وارد دهانش کن، چون هنوز نفس دارد و ممکن است در نفس های آخر توبه اش را پس بگیرد. بگذار بنده من زمانی که به عرش می آید، آخرین جمله اش ” تُبتُ الآن ” بوده باشد و بتوانم برای او کاری کنم. یعنی از نظر خدا، فرعون هم بالاخره یک نقطه سفید دارد!

و اتفاقاً یکی از مشکلات جامعه ایران همین مسئله است. اگر سر تا به پای لیبرالیسم بد باشد، اینکه مطلق انگار نیستند، خوب است! چون لیبرالیسم هم سیاه مطلق نیست. لیبرال ها و جوامع لیبرال مطلق انگار نیستند، سیاه و سفید و صفر و صد ندارند.
تا همین الان من مثلاً جلد دوم جبرئیل و برادر ناتنی اسرافیل بودم اما با گفتن یک جمله که آقا نمی پسندند، از اسرافیل به شیطان تبدیل می شوم! تنها به دلیل اینکه یک کاری کرده ام که آقا نپسندیده اند.

» مطلق انگاری مانع معنویت است!
مطلق انگاری مانع معنویت است، چون انسان های مطلق انگار برای خودشان نیز مطلق انگار هستند یعنی اگر به صد رسیدند، راضی هستند و گرنه صفر می شوند!

– چرا سه روز است که نماز نمی خوانی؟!
– اشتباه بزرگی کردم و دیگر همه چیز را رها کردم.
– اگر مرتکب یک اشتباه شده ای، چرا شش اشتباه دیگر هم به آن اضاف می کنی؟
– آب که از سر گذشت چه یک وجب، چه صد وجب!
– کدام عقل برای تو این ضرب المثل اشتباه را تأیید کرده است؟ آب اگر از سر بگذرد و یک وجب باشد، یک تکان بخوری، می آیی بالا اما اگر صد وجب باشد، مرده ای!

» ممکن است زبیر شویم، اما دیگر شمر که نمی شویم!
معنویت یعنی رشد و رشد یعنی با تأنی! اصلاً رشد ناگهانی امکان ندارد. لذا یک جوان به یکباره وارد مذهب می شود و می خواهد در عرض شش ماه به مقام سید ابن طاووس (اعلی الله مقامه) برسد. همین جوان با یک گناه، ناگهان به مایکل جکسون تبدیل می شود! چرا این گونه هستی؟! یا خود را در حد مایکل جکسون قرار می دهی و یا در حد سید بن طاووس؟! میانه رو باش!

من با این سن و سال به یاد ندارم که حتی یک ساعت را سیاه و مایکل جکسون شده باشم. خوب می شوم، بد می شوم. ممکن است زبیر شویم اما شمر که دیگر نمی شویم! فردی را سراغ دارم که مثلاً سه روز از زندگی اش شمر می شود! و در همان سه روز اگر امام حسین(علیه السلام) به پُستش بخورد، سرش را می برد!

معنویت رشد است و رشد به معنای یک سیر صعودیِ عقلانی و ملایم است! باید با یک شیب ملایم به سمت معنویت و قله بروی. اگر قله را صاف بگیری و بالا بروی، نَفَست بریده می شود و می میری! ملایم و خیلی عادی حرکت کن.

لذا زمانی که به معنویت می رسی و می خواهی خودت و اطرافیانت را قضاوت کنی و راجع به معنویتشان صحبت کنی، مطلق انگار نباش! مثلاً می گویند، خراب کردی، هیچ خراب کردنی در عالم وجود ندارد؛ یا اینکه می گویند، زمین خوردی و خراب شدی! هیچ زمین خوردن و خراب شدنی وجود ندارد. هیچ خراب شدن مطلقی وجود ندارد! آدم ها ممکن است مقداری بدبو شوند، اما نمی میرند. هیچ قلبی تا آخرین نفس نمی میرد.

– قرآن گفته است که قلب می میرد.
– این به معنی تأکید است! اگر خدا قائل به این بود که قلب می میرد، توبه را این گونه برای پیغمبرش شرح نمی داد که جبرئیل دستش را به زیر گلوی پیامبر(صلوات الله علیه) گذاشت و گفت، تا زمانی که نفس به اینجا نرسیده، می توانی توبه کنی! بنابراین قلب نمرده است!
– یعنی صدام هم می توانست توبه کند؟!
– بله می توانست توبه کند.
– خب چه می شد؟
– توبه اش تأثیر داشت! به بهشت نمی رفت اما این توبه تأثیر داشت! اگر کسی صد هزار آدم را بکشد و بعد توبه کند و یک ماه یا یک ساعت یا شش ماه بعد هم بمیرد، این توبه در پرونده اش تأثیر دارد!

– من دیگر تمام هستم.
– یعنی چه که تمام هستی؟ چه زود تمام می شوی؟ تو همانی نبودی که خیلی زود شروع شدی؟

معمولا افرادی که خیلی زود شروع می شوند، خیلی زود هم تمام می شوند! آرام حرکت کن. یک روز خوب، یک روز بد، یک روز متوسط، یک روز عالی و یک روز خیلی بد هستی. نمرات را با هم جمع می کنیم و آخر سال معدل می گیریم. معدل امسالت 14/25 شده ست، معدل سال گذشته 14/23 بود، دو درجه رشد معنوی داشته ای. مردم هم همین گونه هستند!

» یکی از مطهرات غیبت است!!
تلوزیون روایتی را از امام صادق (علیه السلام) نقل کرد و پس از آن در صد هزار کانال تکذیبیه اش را زدند. روایت این بود که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: “اگر دیدی برادر مؤمنت گناهی کرد و پشت ستون رفت و از آن طرف بیرون آمد، بگو ان شاءالله توبه کرده است”.  اما پس از نقل آن، صد هزار نفر گفتند این روایت سند ندارد و غیره!

در احکام داریم که یکی از مطهرات غیبت است! یعنی یکی از مواردی که باعث می شود یک انسان کثیف، پاک شود این است که مدتی او را نبینی. نمی دانم امام صادق (علیه السلام) در روایتشان از پشت ستون اسمی آورده اند یا خیر، بروید سلسله اسناد معنعن (معنعن یعنی سلسله راویان ادامه دارد و تا معصوم (علیه السلام) رسیده است) آن را دربیاورید اما حقیقت این است که در احکام ما این مسئله وجود دارد که اگر برادرت را در حال گناه کردن دیدی و سپس مدتی او را ندیدی، باید بگویی که توبه کرده است! صفر و صد نداریم!

در روایت قدسی (که معنعن است و جایی برای اعتراض نمی ماند) داریم که خداوند تبارک و تعالی به موسی (علیه السلام) فرمود: “موسی! اگر زمانی یک انسان بسیار شقی را دیدی، فکر نکن که تو از او بالاتر هستی، شاید در ادامه زندگی، توبه کند و از تو بالاتر رود”. عاقبتش را حدس نزن.

فلانی دیگر کارش تمام است، مستقیم به جهنم می رود! تو از کجا می دانی؟! در حالی که در شب های قدر روایت این مسئله را نقل می کنند که بسیاری از انسان ها در برزخ تغییر می کنند و پاک می شوند، مردم نیز همگی گریه می کنند و آن را تایید می کنند! در زندگی هم همین است. در روایت داریم انسانی که ازدواج می کند، نصف دینش کامل می شود. طرف می گوید من ازدواج کردم اما نصف قبلی ایمانم هم از بین رفت! دقت کنید، در روایت گفته است “انسانی” که ازدواج کند! چقدر زود خودت را به انسانیت وصل کردی!

از خصوصیات انسانیت، معنویت است و از خصوصیات معنویت این است که در زندگی نباید صفر و صدی باشی. همسری که گرفته ای نه معصوم است و نه شمر! همسرت هم مانند خودت هم نقاط ضعف دارد و هم نقاط قوت.

» انسان ها به نسبت معنویتشان، خوش اخلاق و یا بداخلاق هستند!
اگر انسانی همیشه بخندد و خوش اخلاق باشد، دیوانه است! مگر می شود یک نفر همیشه بخندد و خوش اخلاق باشد؟! همسرم در دوره نامزدی همیشه می خندید و خوش اخلاق بود، حال فهمیده ام که داد هم می زند. او که دیوانه نیست، یک انسان عادی بعضی اوقات داد هم می زند.

از طرفی انسانی هم که همیشه بداخلاق باشد، باز هم دیوانه است! انسان ها به نسبت معنویتشان، خوش اخلاق و یا بداخلاق هستند! انسان ها هر چقدر معنویتشان بیشتر باشد، خوش اخلاق تر هستند. حسن الخلق از علائم ایمان است. همچنین هرچقدر اخلاقشان بدتر باشد، ایمانشان کمتر است اما این ایمان صفر نمی شود.

در زندگی و مادیات نیز به همین شکل است. در مادیات نیز نباید صفر و صدی نگاه کنیم! پول نه خوشبختی می آورد و نه علامت بدبختی است. نه پول باعث می شود که تو مطلقاً احساس سعادت کنی و نه اگر پول نداشته باشی یا فقیر باشی، موجب می شود که مطلقاً به خوشبختی و سعادت نرسی! این هم صفر و صدی نیست.

پول هم می تواند باعث خوشبختی و هم باعث بدبختی شود. فقر هم می تواند باعث خوشبختی و یا بدبختی شود. خوش اخلاقی نیز می تواند باعث خوشبختی و یا بدبختی شود.

اگر فردی همسری داشته باشد که تمام طول روز را بخندد و عصبانی نشود، چنین همسری مطلوب نیست! چون گاهی در زندگی، عصبانیت  این همسر نیز لازم است!

باید به جایگاه عصبیت توجه داشت! آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: “عصبیت، جایگاه دارد”. تندخویی و خشونت قسمتی از زندگی هستند!

کسی که می گوید من با مرگ مخالف هستم، اگر به خانه اش برود و ببیند که به همسرش آسیب رسانده اند و دخترش را نیز برده باشند و جنازه اش را رها کرده باشند، آیا باز هم با مرگ این قاتل مخالف است؟! موافق است. پس نباید بگویی با مرگ مخالف هستم! حتی مرگ بر کسی گفتن نیز قسمتی از زندگی است.

کسی که تمام طول روز را مرگ و یا درود می گوید، دیوانه است. مرگ بخشی از زندگی و درود بخش دیگری از زندگی است! صفر و صدی نیست. جالب این است که این مطالب، آموزه های انسان هایی است که می گویند مرگ بر فلان. گفته شد که از خصوصیات اصلی جامعه لیبرالی، صفر و صدی نبودن و مطلق انگار نبودن است. اما جالب است که برخی از لیبرال ها، اسمشان لیبرال است اما حرف هایشان متفاوت است!

مرگ، قمستی از زندگی است؛ جنگ یک بخش از حیات و صلح بخش دیگری از این حیات است و غیره! هیچ جا صفر و صد نداریم.

» قضاوت باید چگونه باشد؟
8. قضاوت!
هشتمین مورد از خصوصیات مانع معنوی، اهالی قضاوت است!

در خصوص قضاوت کردن روایت داریم(این روایت فقط درباره قاضی نیست، بلکه درباره قضاوت کردن است) که “المُقَسِّمُ مَغبونٌ أو مَلعون” کسی که در مسند قضاوت می نشیند، یا باید ضرر کند، یا لعنت خدا بر او است. یعنی زمانی که شما می خواهی قضاوت کنی، باید به نفع طرف مقابلت قضاوت کنی و ضرر کنی و اگر به نفع خودت قضاوت کنی، ملعون هستی!

حضرت امام (ره) گرچه مقام بالایی داشتند اما حرف های عیجبی می زدند؛ “من دست و بازوی شما رزمندگان را می بوسم” و …! با هنرمندان، ورزشکاران، کارمندان، بانوان و با همه اقشار جامعه همین گونه فتار می کردند. امام (ره) زمانی که می خواست قضاوت کند، خودش را مغبون می کرد. امام (ره) برتر از رزمنده ها بود اما زمانی که می خواست بین خودش و رزمنده ها قضاوت کند، با خود می گفت من باید در اینجا مغبون شوم وگرنه ملعون می شوم.

تو باید در قضاوت هایت بازنده باشی! کسی که می داند حق با اوست، اما می گوید حق با شماست، به این دلیل است که الان قرار است که او مشخص کند که حق با چه کسی است، بنابراین می گوید حق با شماست! این نکته را در زندگی به کار ببرید. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند “در درگیری های زندگی و میان زوجین، زمانی که زوج یا زوجه کوتاه می آید و می گوید حق با توست، در جواب، همسرش نیز می گوید حق با توست”. یعنی هردو معنوی می شوند و یاد می گیرند!

اما اگر بگویی حق با من است، چه سودی کرده ای؟! آیا نتیجه اش به جز این است که آتش دعوا را شعله ورتر کرده ای؟ “مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ” نسبت به کفار بدبین هستند و کوتاه نمی آیند اما “رُحَماءُ بَينَهُم” میان یکدیگر کوتاه می آیند. باور کن اگر در مجادله ای که با بردارت داری، ثابت شود که حق با توست، هیچ فرقی نمی کند. اما چون برادرت است، اگر ثابت شود که حق با اوست، به سود خودت هم هست! چون او هم معنویت تو را یاد می گیرد.

من برادری دارم که بارها کوتاه آمده ام اما او یاد نگرفته است! او را رها کن. چنین فردی شعور ندارد! داریم راجع به انسان ها صحبت می کنیم. زمانی، شما معنوی هستی اما طرف مقابلت معنوی نیست. صحبت ما راجع به رابطه میان انسان های معنوی است!

» مؤمن مثل حلواست، یعنی چه؟
زمانی که مؤمن می شوی، فرد کنار تو نیز احساس آرامش و شیرینی می کند، که این آرامش و شیرینی مربوط به معنویت است. در حقیقت یکی از علائم معنویت در شما این است که اهل مجادله نیستی! جدل حرام است!

کجا در زندگی تان به دلیل اینکه جدل حرام است، جدل نکرده اید؟ یک جا می گویی اختلاف عقیده، در جای دیگر اختلاف سیاسی، جای دیگر اختلاف اخلاقی و یک جا اختلاف خانوادگی است و انسان باید حقش را بگیرد؛ شما لطفاً آن قسمت از زندگی که در آن جا نباید حقت را بگیری و کوتاه بیایی را برای خودت معرفی کن.

“المؤمنون حَلَویّون” مؤمن مانند حلواست! از خصوصات حلوا شیرین، نرم، خوش رنگ، قالب پذیر، منعطف، خوشبو، معطر و مقوی بودن است. هرچه خصوصیت برای حلوا هست، برای مؤمن هم هست. یکی از بهترین غذاها حلواست.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید