امروز 17 بهمن 1403 - 5 شعبان 1446
خواندنی ها

متن سخنرانی | وصال یار «10»

14 فروردین 1380 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

یا لطیف
سخنرانی حجةالاسلام سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع : وصال یار «10»

جلسه دهم و آخرين قسمت از بحث وصال رو در خدمتتون هستيم . حالا ديگه به مقام وصال رسيديم ، اما در مقام وصال خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد  : ” يا احمد ! وقتي بندة من دلش را از آنچه من ناخوش دارم دور ساخت و شيطان و وسوسه هاي او را دشمن دانست و نگذاشت بر دلش راه يابد من محبت خودم را در دلش حاكم مي كنم و دل او را كامل از آن خودم مي سازم . ”
بعضي از مردم وقتي مي خواهند به خداوند برسند ، با زحمت به خدا مي رسند ، اين هست كه معناي عبادت رو تكلف ( سختي ) مي گذارند ، لذا در عرفان غير شيعي و عرفان منحرف وقتي از طرف سؤال مي شه : آقا ! شما چرا نماز نمي خوني ؟ مي گه : من چون به مقام وصال رسيدم ، خداوند اين تكلف ها رو از دوش من برداشت . يعني نماز رو يه سختي مي بينه كه به خاطر پاداش رسيدن به وصال ، خداوند نماز و روزه رو برداشته . تكاليف رو برداشته . ( تكاليف از تكلف مي ياد يعني سختي ها ) در نظر انسان واصل عبادتها تكليف نيست ، بلكه عشق بازيست . لذا پيغمبر اكرم (ص) هر كاري مي كردند از نماز فارغ نمي شدند ، هر كاري مي كردند از اون چيزهايي كه اينها اسمش رو تكلف مي ذارند فارغ نمي شدند . و امام سجاد (ع) هر كاري مي كرد از سجده سر برنمي داشت . به ايشون مي گفتند : چه خبره ؟! مي فرمود : بابام علي (ع) رو نديدي . به علي (ع) مي گفتند چه خبره ؟! مي فرمود : شما رسول الله (ص) رو نديديد . هرچقدر مقام وصال بالاتر باشه ، عبادتها كم تكلف تر هست . يعني شيرين تر مي شه . اين راه دوم يعني چي ؟ خداوند مي فرمايد : محبتم را در دلش مي اندازم . اصلاً مثل آب خوردن . به همين راحتي ! همونطوري كه دست و پا مي زنه . زحمت مي كشه ، تلاش مي كنه تا بره با رفيقش و دوستش صحبت كنه ، يه محيط خلوتي با معشوقش گير بياره ، دو سه ساعت صحبت كنه و قرار مي گذارند ، وقت تعيين مي كنند ، توي اين وقت همه دور و ورش رو خالي مي كنه ، فكرش رو آزاد مي كنه ، كه بتونه از صحبت با معشوقش لذت ببره ، دقيقاً وقتي مي خواد با من صحبت كنه همين طوري هست . وقت مي گذاره ، و براي اين وقت ارزش قائل هست و دقيقاً گويا داره با معشوقش صحبت مي كنه ،
” من دلش رو مالامال از محبت خودم مي كنم . و دلش رو از دنيا و از پستي هاي دنيا فارغ مي سازم . ” ( دنيا به معناي دَني بودن ) وبه آخرت متمايلش مي سازم . ( آخرت به معناي باقيات ، چيزهاي جاوداني ، اون چيزهايي كه براش مي مونه ، اون چيزهايي كه حقيقت قضيه هست ، اون چيزهايي كه من و شما بعضي از وقتها داريم فقط شعار مي ديم . تمام برنامه ريزي هاي فكري مون براي دنياست . تمام برنامه ريزي هاي عملي مون هم براي دنياست . اما دم از آخرت مي زنيم . ) و به آخرت مشغولش مي سازم و چون به اين سمت مي ياد يه نعمتهاي تازه اي رو بهش معرفي مي كنم ، تا ديروز يه فكرهايي مي كرد ، تا ديروز يه نظراتي نسبت به دنيا داشت ، تا ديروز از نعمت و زيبايي يه برداشتي داشت ، زيبايي رو در ظاهر رنگها مي ديد ، مي يام نگاهش رو نسبت به زيبايي عوض مي كنم ، كاري مي كنم كه اصلاً زيبايي رو تو رنگ نمي بينه . اصلاً كاري مي كنم كه ديگه قال رو نمي بينه ، فقط حال رو مي بينه . ديدش عوض مي شه ، تا ديروز اگر يه لباس زيبا بهش مي دادند عشق مي كرد ، خيلي خوشحال مي شد ،  ده هزار تومن پول دستش مي يومد مي رفت يه كفش و لباس براي خودش مي خريد ، بعد به اين لباس و كفش و قامت خودش نگاه مي كرد و لذت مي برد . اما امروز ده هزار تومن رو در يك كار خير صرف مي كنه . و اونجا لذت مي بره . نگاهش به نعمت و لذت عوض مي شه . تا ديروز زيبايي رو در اين مي ديد كه در يه مجلس بسيار مجلل ، در فِراغ و راحتي روي يه صندلي بشينه ، جلوش شيريني بگذارند ، موسيقي بذارند ، بزنند و برقصند و اين نگاه كنه و لذت ببره . امروز زيبايي رو در اين مي بينه كه با فشار و ناراحتي ، هجوم ، سر و صدا ، بدبختي بياد داخل يه حسينيه كه گريه كنه ! چقدر فكرش عوض شده ؟! وقتي قلبش مالامال از محبت من بشه ، دَني ها و دنيايي هاي دني ارضاش نمي كنه ، تمام تلاشش برعكس مي شه . پدر و مادرش تعجب مي كنند . بابا ! اين چه بساطيه راه انداختي ؟ مگه چه خبره ؟! مگه تو دنيا چي به تو مي دهند ؟ براي چي مي ري اونجا ؟ براي چي گريه مي كني ؟ براي چي با اين چيزها دلت خوش شده ؟ مي گه : شما نمي فهميد !
عوض شده ،‌ كلاً عوض شده ، تا ديروز زيبايي هاي صورتش مشغولش مي كرد ، امروز زيبايي هاي سيرتش . تا ديروز اگر احياناً در ظاهرش نقصي بوجود مي يومد غصه مي خورد ، امروز غصه دار نماز صبحِ قضاش مي شه ، امروز غصه دار نماز شب قضاش مي شه ، اصلاً تفكرش فرق مي كنه .
آقا ! انسانهاي اين مدلي خيلي كم هستند ، اشكال نداره ، چون خيلي كم هستند بايد قدر خودشون رو بيشتر بدونند . وقتي كه نگاهت به لذت و زيبايي دنيايي عوض شد ، بدون كه خداوند فرموده : من قلبت رو مالامال از محبت خودم مي كنم .

يه وقتهايي باز همين طرف مسير رو اشتباه مي ره ، به  سمت دنيا برمي گرده  . مي فرمايد : يه وقتهايي لذت هاي دنيا و  گناه به سمتش مي ياد ( خوب دقت كنيد ، تقريباً همه ما اينطوري هستيم ) ، به محض اين كه به سمت اين لذت دنيا و گناه مي ره ، كار رو براش تنگ مي سازم ، اذيتش مي كنم ، مريضش مي كنم ، كاري مي كنم اين دنيا اصلاً بهش نچسبه . كاري مي كنم ديدگاهي كه نسبت به زيبايي داشت عوض نشه . ( اين ده مرحله رو طي كرده ) اگر خواست دوباره به سمت زيبايي هاي دنيايي برگرده من مراقبش هستم ، اجازه نمي دم بگرده . اگر ببينم باز دوباره مي خواد از چيزهايي كه غير از من هست ، لذت ببره ، اجازه نمي دم . براي اينكه من بنده هام رو مي شناسم ، اين چند سال رو مي خوام  همين طور بگذرونه ، بياد بالا . كارش دارم !
و مي فرمايد : همونطوري كه گله دار و چوپان گوسفند رو براي چرا مي بره  و با سنگ و چوب اينها رو از حاشية پرتگاهها و از خطرات دور مي كنه ، من اينها رو با سنگ و چوب از دنيا دور مي كنم ! مي گم برو اون ور ، نمي شه ! تا مي ياد از اين دنيا لذت ببره و خو بگيره ، كارش رو خراب مي كنم . اين به هيچ مسأله دنيايي علاقه اي نداشت ، تا ببينم از يه چيز دنيايي لذتِ نامشروع مي بره ، كارش رو خراب مي كنم ، نمي ذارم لذت ببره . ديگه مثل قبلاً نيست ، حالا كه در خونة‌ خدا اومدي ، حالا كه به من رسيدي ، حالا كه محبتت تو وجودم هست ، ديگه نمي توني به اين راحتي لذت ببري ! تموم شد . مي خواستي از گنه كاريت دست نكشي ! مي خواستي توبه نكني . به محض اينكه توبه كردي ، توي اين خونه اومدي ،  ديگه كارت تمومه ! خدا با هر بدبختي هست نگهت مي داره .
و بعد مي فرمايد : ”چون بنده اي به اين مقام دست يافت از دنياي فاني به دنياي باقي منتقل مي شود و از خانة شيطان به خانه رحمت . ” نه اينكه مي ميره ، از فناهايي كه الان در دنيا هست به بقاء ها منتقل مي شه . از خانه شيطان به خانه رحمان . به اون سمت مي ياد . و مي فرمايد : ” چنين كسي از مردم دوري مي كنه . ” دوري كردن چنين كسي از مردم به اين معنا نيست كه اين منزوي مي شه ، نه ما يه حقيقتي رو بايد در نظر بگيريم ، حقيقتي كه آقا امام حسين (ع) هم فرمودند و اين حقيقت حتي در ايران ما هم متأسفانه ملموس هست چه برسه به جهان . مردم اغلب فكر مي كنند ماندني هستند و اصلاً‌ اين دنيا رو سراي باقي  مي دونند . و به آخرت فكر نمي كنند . چه كار بايد بكنيم ؟ جواب : اغلب مردم جزء گروه اولي هستند كه فكرهاشون براي دنياست ، برنامه ريزي هاشون هم براي دنياست ، زياد هم فكر اون ور نيستند ، بايد چكار كنيم ؟ شب عاشورايي ، شب قدري ، اين وري ، اون وري ، ممكنه يه تحولي تو جامعه اتفاق بيفته ، بايد چكار كنيم ؟ آقا مردم ما در شبانه روز ، 10 ، 15 دقيقه هم با خدا رابطه صاف و ساده اي ندارند ، ( عموماً ، مردم جهان رو داريم مي گيم ) چكار بايد كرد؟ نبايد از اين عدم همدلي مردم ، آدم منزوي بشه ؟ مي گه : منزوي شدن به اين معنا نيست كه كنار بكشي ، نه‌ ! شروع كن ، برو داخل مردم ، شروع كن ! اين فرهنگ رو منتقل كن . يواش يواش بيشتر مي شيد . اما قبول كنيد ” مَنْ آنَسَ بالله تَوَحَّدَه ” كسي كه بخواد براي  اين دنيا مايه نگذاره ، تنها مي شه  ، چون همه اومدند مايه بذارند ، همه دنبال دنيا مي دوند . تو اگر نخواستي بدوي ، عقب مي موني . و چون عقب مي موني تنها مي شي . چون مردم از تو جلو افتادند . اگر بخواهي در دنيا زيبا شناسيِ تو و زيبا بينيِ تو با بقيه مردم فرق كنه ، تنها مي شي ، مي بيني يكي داره از چادرش مي گه ، يك از كفشش ، يكي از تلويزيونش ، يكي هم داره از غذاش مي گه ، تو هم نشستي نمي دوني چي بگي ؟ مي گي : خُب چي بگم ؟! تنها مي شي . وقتي زيبايي شناسي تو فرق مي كنه ، وقتي نگاهت به دنيا فرق مي كنه ، تنها مي شي . مي فرمايد : بايد اين تنهايي رو تحمل كني . بايد قبول كني كه وقتي انساني نگاهش به دنيا عوض شد ، بايد تحمل كنه چاره اي نداره . چكار مي تونه بكنه  !؟
وقتي همه صحبت ها از دنياست ، و تو هم تنها شدي ، مي فرمايد : اين تنهايي رو بايد تحمل كن . با شيريني هم تحمل كن . بگو : خدايا ! من هم با اينها همرنگ مي شم ، نه اينكه همرنگِ همفكر ، من هم مي شينم تحملشون مي كنم . بهشون مي خندم  ، اما تو دلم با تو ارتباط دارم . مي گم : انشاءالله اينها هم بعداً به اون درجه مي رسند .
تا اينجا رو اومدي ، تنها شدي ؟ آقا ! پس آخر بحث وصال يار به اينجا رسيد كه ما يه آدم منزويِ تنها خواهيم شد ؟ نه ، وقتي كه خداوند در انساني حلول كرد به اين مقام مي رسه . حالا مي خوايم به اين مقام برسيم :
خداوند مي فرمايد : ” اي احمد ! به چنين بنده اي هيبت و عظمت زينت مي دهم ، اين است عيش گوارا . ”  يعني اينكه وقتي اين بنده به يه جمعي وارد مي شه ، نمي خواد ساكت بشينه ، اينها هم چرت وپرت بگن ، اين هم بشينه گوش بده تحمل كنه ، نه ، وقتي وارد مي شه جمع به سمت اون نگاه مي كنند . هيبتش و عظمتش باعث مي شه كه اين در جمع سخنگوي خدا بشه . جمع وقتي اين رو مي بينند خودشون رو جمع مي كنند ، ازش استفاده مي كنند ، بهره برداري مي كنند .
باز خداوند مي فرمايد : ” اي احمد ! اگر كسي اين كارهايي كه گفتم رو انجام بده ، سه خصلت رو همراهش مي كنم : 1 ـ او را با شكري آشنا مي كنم كه هيچ وقت فراموشي در آن نيست . دائماً در حال يادآوري نعمتها با خودش هست ، دائماً مي دونه كه هرچي داره از خداست . و هيچ وقت يادش نمي ره . چون هيچ وقت يادش نمي ره و هميشه شاكر هست پس روز به روز نعمتهاش زيادتر مي شه . 2 ـ ذكري بهش مي دهم كه وقتي اين ذكر را مي گويد معناي ذكر وجودش را عوض مي كند ، يه لاحول ولاقوه الا بالله مي گه ، تمام مشكلاتي كه پشت سرش بود همه رو حل مي كنه ، يه يا علي مي گه  همه مشكلات رو حل مي كنه ، يه الله اكبر مي گه ، تمام بزرگيهاي دنيا براش كوچيك مي شه ، ذكري كه وقتي مي گه همه وجودش از اين ذكر تأثير مي گيره . ” اَشدُّ ذكرا ” يكي از معناهاش اين هست . 3 ـ محبتي به او مي دهم كه محبت مرا بر همة آفريدگانم مقدم بداند . يه جايي مي رسه كه ديگه تو دايره بهشت و جهنم نيست . تو دايره محبت هست ! اصلاً نمي تونه محبت من رو بفروشه . اگر عالم و آدم بيايند همه چيز بهش بدهند ، يه ذره برخلاف محبت من ، مرام من ، خواستة من ، عمل نمي كنه . هيچي ! هر كسي هر چيزي مي خواد بگه .
اين قسمت خيلي جالب هست : ” چون او مرا دوست دارد ، من نيز او را دوست خواهم داشت . چشم دلش را به شكوه و جلال خود باز خواهم كرد . و او را با خوبان خودم آشنا مي كنم . ” يكي از راه هايي كه آدم از تنهايي اُنس با خدا رها مي شه اينه كه : آدمي كه با خدا انس مي گيره خدا دستش رو مي گذاره توي دست بقيه خوبهايي كه اونها هم به خاطر خدا تنها شدند !
شما روز اولي كه اين تشكيلات با صد نفر راه افتاد رو با الان مقايسه كنيد ، ببينيد چقدر شما با هم آشنا شديد ؟ چه رفيق هاي خوبي پيدا كرديد  ؟ ديديد كم نيستيد ؟ تو جامعه زياد هستند ، منتها راه ارتباطش از اون وره . بايد بري بالا ، از بالا بياي پائين ! پائين بگردي پيدا نمي كني . ارتباط رو با خدا برقرار كن . خدا خودش كار رو درست مي كنه .
خواهري كه مثلاً براي ازدواج مشكل داره به جاي اينكه خودش بخواد بگرده ، كه اين هم  تو عُرف جامعه ما درست نيست ،  بايد با خدا ارتباط برقرار كنه ، خدا براش جور مي كنه ، اين راه غيبي رو ما ساليان سال داشتيم . ( همين طور برادرها ) تو رفاقت هم همين طوريه ، تو اُنس هم همين طوريه . بعد مي ياد ، كساني كه زيبا شناسيشون ، لذت خواهيشون مثل خودت هست با اونها صحبت مي كني ، بعد ديگه روز به روز قوي تر مي شي .
مي فرمايد : ” من در تاريكي شب و روشنايي روز با او سخن مي گويم . ” اينقدر باهاش حرف مي زنم كه ديگه اصلاً وقتي براي حرف زدن نسبت به مسائل دنيايي و مسائل دَني نداشته باشه . ” و خود و فرشتگانم مخصوص ، باهاش حرف مي زنيم و در گوشش نجوا مي كنيم و آنچه را از مردم پنهان كرده ام به گوشش مي رسانم . ” اين جمله خيلي عجيب هست ، خداوند مي گويد : آنچه را از مردم پنهان كرده ام به گوشش مي رسانم ! در گوشش يه حرفهايي مي زنم ، يه برداشتهايي از جامعه مي كنه كه همه تعجب مي كنند ، اِه ! اي بابا اين چرا اينجوري فكر مي كنه . غافل از اينكه اين خداست داره در گوشش حرف مي زنه . يه برخوردهايي مي كنه اصلاً آدم تعجب مي كنه ، برخوردهاي حضرت امام (ره) رو شما در نظر بگيريد . صحبتهاي حضرت امام (ره) . بعضي از كارهايي كه مي كردند . اصلاً عجيب بود ، يه انسان واصل ، كامل ، عارف و عجيب بودند .
” و لباسي از شرم و حيا بر او بپوشانم تا مردم همه از او شرم كنند . ” بدترين مردم ما ، الان آيت الله مثلاً فلاني نورانيه ، بياد رد شه اصلاً سرشون رو پائين مي ندازند . آقا مردم ما با دين مشكلي ندارند . مردم ما با تقوا مشكلي ندارند ، مردم ما اگر گناه هم بكنند ، از اونهايي كه گناه نمي كنند خوششون مي ياد . مردم جهان اينطوري هستند . هرجايي كه شما نگاه كنيد ، خوبها رو دوست دارند  . مردان خدا رو دوست دارند ، مشكل از دين نيست . مردم ما پاكي رو دوست دارند . مردم ما اگر خيلي هم ناپاك باشند ، وقتي آدم پاكي را ببينند شرم مي كنند .
مي فرمايد : كاري مي كنم كه شرم و حيايي كه بر او مستولي شده ، مردم را به شرم وادارد و به اينجا برسه :
آخرين جمله وصال رو براتون بگم : قال علي (ع) ” لَوْ اَدْخَلْتَنِي نارَكْ لَمْ اَقُلْ اِنَّها نارٌ وَ اَقولُ اِنَّها جَنَّتِي لِاَنَّ جَنَّتِي رِضاك ” اگر من رو تو آتش بيندازي ، ( چه در دنيا و چه آخرت ،‌ فرقي نمي كنه ) . خدايا ! من نمي گم تو من رو تو آتش انداختي . ( ببين مقام محبت چقدر بالاست ؟ ) مي گم : كه اگر تو راضي هستي من تو آتيش باشم ، همين آتيش بهشت من هست .

خوشا يار و خوشا عشق  ، خوشا ياد عشق و خوشا نام عشق ، خوشا صبح عشق و خوشا شام عشق ، خوشا خواري و بي كسي هاي عشق ، تهيدستي و نارسي هاي  عشق ، خوشا خوارهاي  دل آزار عشق ، خوشا ناله هاي گرفتار عشق ، ( آدمهايي كه به اين مقام مي رسند ، همه چي خوشند ) خوشا عاشقان و شب تارشان  ، خوشا ناله هاي دل آزارشان .
فردا جمعه است و عاشوراست ، ممكنه امام زمان (عج) ظهور كنند ، هر شنبه اي ، هر شبي ، هر عاشورايي ، هر جمعه اي ممكنه ظهور كنند . و هر صبح هم ممكنه ظهور نكنه ، چقدر امام (ره) عجيب بود . جمله اي كه امام (ره) براي ظهور امام زمان (عج) مي گن خيلي عجيبه ، مي گن : ( خيلي راحت ! ) ” شايد آقا صد هزار سال ديگه هم ظهور نكرد . ”
اين مي دوني يعني چي ؟ يعني اينكه نبايد خودت رو با رؤيا سرگرم و دل گرم كني . (شايد آقا صد هزار سال ديگه هم ظهور نكرد )
خوبه كه آخر اين بحث بيايم يه نگاهي به خودمون داشته باشيم . شب دهم و شب وصال يار هست . يه كم رك با آقامون صحبت كنيم : مهدي جان (عج) ! ممكنه كه ما لياقت و عمر نداشته باشيم تو رو ببينيم . ممكنه حتي بعد از اينكه مرديم لياقت نداشته باشيم رجعت كنيم . اما تو ما رو مي بيني و ما حسين (ع) رو بهانه كرديم ، براي اينكه دل تو رو بدست بياريم . ( يه كم با امام زمان (عج) حديث نفس بكنيم ) آقا ! يه احوالپرسي از ما بكن ! بگو : غلام ما ، كنيز ما ! چطوري ؟ مي خواي برات بگم ؟  آقا ! در اعضاء و جوارحم هرچي مي گردم چيز پاكي پيدا نمي كنم . از نمازهام ، روزه هام ، از دلم نپرس . از عشقم نپرس . آقا ! همه گناه هام يه طرف ، همين كه هر هفته پروندة من رو نگاه مي كردي ، دلت مي لرزيد يه طرف ! آقا همه دل شكستن هام يه طرف ، اون دل شكستني كه از مادرت فاطمه (س) كردم ، يه طرف ! همه غصه هام يه طرف ، اون غصه هايي كه به دل نازنين تو وارد كردم يه طرف .  آقا ! تمام عبادتهايي كه مي كردم براي خودم بوده ، هر وقت تو رو صدا مي زدم حاجتي داشتم ، ناراحتي داشتم ، هر وقت به سمت خدا مي رفتم گرهي داشتم ، هيچ كاري براي شما نكردم ، اصلاً من هيچي ندارم . آقا ! همه چيزم پاكه ، خاليِ خاليه . اما يك سؤال : آقا ! يه نگاهي به دل من بكن ، يه سؤال رو به من جواب بده . جان حسين ! آقا جان زينب (س)‌ ! آقا ! اگر من توفيق داشتم چهار ، پنج ثانيه مي ديدمت آدم نمي شدم ؟! خُب ، كساني كه آقا بهشون مي گه ، بله ، خوش به حالشون ، سوال دوم : آقا ! اگر سؤالمون جوابش بله هست ، چرا نمي ياي ؟ دوست داري من همين جور جلو برم جهنمي بشم ؟! مگه نگفتي : ” انّا مَرَضْنا لِمَرَضِكُمْ ” شما كه سرتون درد مي گيره ما هم سرمون درد مي گيره ؟ پس چرا داري به من كه دارم تو پرتگاه مي افتم نگاه مي كني ؟ آقا ! من اومدم كه اين دست توسلم رو به اون عباي قشنگت بگيرم ، بگم : آقا ! اگر ولم كردي به همه جا مي رم ، من همون بندة بد هستم . ديدي تا حالا به كجاها رفتم ؟

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید