امروز 1 خرداد 1404 - 23 ذو القعدة 1446
خواندنی ها

متن سخنرانی _ شرح سوره واقعه (4)

26 اردیبهشت 1404 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: شرح سوره واقعه

یا رافع
متن سخنرانی
سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع: شرح سوره واقعه – قسمت چهارم
تاریخ: 1403/11/06

 

عناوین اصلی:
》نزدیکی به خداوند تبارک و تعالی نزدیکی صفاتی است نه نزدیکی مکانی
》بهترین خصوصیت بهشت چیست؟
》هدف خلقت کشف حقیقت است
》تفسیر و تأویل آیات نعمت
》دلیل آرامش بهشتیان، درسی که دنیای ما را بهشت می‌کند

 

 

《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿١﴾ لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ ﴿٢﴾ خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ﴿٣﴾ إِذَا رُجَّتِ الأرْضُ رَجًّا ﴿٤﴾ وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا ﴿٥﴾ فَکَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا ﴿٦﴾ وَکُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلاثَةً ﴿٧﴾ فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿٨﴾ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿٩﴾ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿١٠﴾ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿١١﴾ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿١٢﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿١٣﴾ وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿١٤﴾ عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿١٥﴾ مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ ﴿١٦﴾ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ ﴿١٧﴾ بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ ﴿١٨﴾ لا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلا یُنْزِفُونَ ﴿١٩﴾ وَفَاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ ﴿٢٠﴾ وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿٢١﴾ وَحُورٌ عِینٌ ﴿٢٢﴾ کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ ﴿٢٣﴾ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٢٤﴾ لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا ﴿٢٥﴾ إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا ﴿٢٦﴾》

 

》نزدیکی به خداوند تبارک و تعالی نزدیکی صفاتی است نه نزدیکی مکانی
در ادامه بحث نگاهی به سوره واقعه تا السابقون السابقون رسیدیم. خصوصیات سابقون را خدمتتان عرض کردم.《أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ《آن‌ها به‌دلیل اعمالی که انجام داده‌اند به خداوند تبارک و تعالی نزدیک شده‌اند. عرض کردیم که نزدیکی به خداوند تبارک و تعالی نزدیکی صفاتی است نه نزدیکی مکانی؛ یعنی آن‌ها از نظر صفاتی که در زندگی دارند صفاتشان به خداوند تبارک و تعالی نزدیک شده. اگر می‌خواهی ببینی چقدر به خدا نزدیک شده‌ای نباید به طول عباداتت نگاه کنی باید به اثر عبادات در صفاتت نگاه کنی. مثلا بگویی خداوند تبارک و تعالی هزارتا صفت دارد، من در این ده صفت از ماه قبل تا الان n درجه نزدیک‌تر شده‌‌ام، این صفات را بیشتر دارا هستم. من کریم‌تر، غفارتر و ستارتر شده‌ام و چیزهایی که این‌مدلی است. فرموده‌اند آن ضربه‌فنی این تقرب در صفات سه‌تا صفت اصلی خداست که خیلی انسانی است. اولی غفاریت خداست که انسان می‌تواند راحت‌تر ببخشد، دومی ستاریت خدا؛ یعنی امانت‌داری و پرده‌پوشی، سومی جباریت خدا؛ یعنی انسان غیر از اینکه می‌بخشد و همراهی می‌کند اهل جبران کردن هم هست. این سه‌تا صفت غفاریت، ستاریت و جباریت جزء صفت‌های خیلی انسانی خداست. مقربون و السابقون کسانی هستند که در این صفات از بقیه به خدا نزدیک‌ترند. هر چقدر در این سه صفت به خدا نزدیک‌تر بشویم قرب بیشتری داریم. اگر عبادت مقدمه نزدیک شدن صفات ما به صفات الهی باشد، مسیر عبادت درست است؛ اما اگر عبادت مقدمه این نباشد یا راکد باشیم یا اُفت کرده باشیم معلوم است مسیر این عبادت نادرست است. این عبادت اشتباه است. به‌قول شهیدمطهری که می‌فرمايند عبادتی که باعث تقرب نشود ایرادی در آن است باید برگردی و عبادت را اصلاح کنی. خیلی از مسیرهایی که ما می‌رویم که مسیرهای معنوی است ما را از خدا دورتر می‌کند. چرا دورتر می‌کند؟ چون مسیر اشتباه است. پس عبادت باید این صفت‌ها را در ما تقویت کند. خب این درحقیقت تتمیم عرائض قبلی بود.

 

》بهترین خصوصیت بهشت چیست؟
《فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿١٢﴾ ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِینَ ﴿١٣﴾ وَقَلِیلٌ مِنَ الآخِرِینَ ﴿١٤﴾ عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿١٥﴾ مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ ﴿١٦﴾》اولین نعمت بهشتی که از نظر قرآن مهم‌ترین نعمت بهشت است این است: 《 عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ ﴿١٥﴾ مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ ﴿١٦﴾》جایی تکیه داده‌اند، روبه‌روی همدیگر روی تخت‌هایی نشسته‌اند. که در این آیات دارد شرح می‌دهد.《یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ《 هم ادامه‌اش است. خدا دارد به ما بالاترین لذت دنیایی را معرفی می‌کند. حالا به این می‌رسیم که لذت‌های قیامت یا عذاب‌های قیامت حقیقتش چیست. اما می‌گوید بالاترین لذت دنیا صحبت با دوست است. آدم بنشیند با خیال راحت با دوستش و با کسی که دوستش دارد صحبت کند. این بالاترین لذت دنیاست. این صحبت هم صحبتی است که در ادامه بحث دارد می‌گوید《لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا》صحبت اذیت‌کننده نیست. یک صحبت آرام‌بخش است. ممکن است شما با دوستی که خیلی بهش علاقه داری حرف بزنی؛ اما آن حرف‌ها، حرف‌های لغو باشد. لغو یعنی اینکه برای روح و روانت مشکلات ایجاد می‌کند. در شرح این آیه می‌گویند ما نمی‌دانیم آنجا داستان این گرد هم نشستن‌ها، گعده‌ها و صحبت‌ها چیست که در بحث وادی‌السلام هم خیلی تأکید می‌شود که می‌گوید بالاترین لذت مؤمنان در وادی‌السلام و برزخ، عصرهاییست که دور هم می‌نشینند و با هم حرف می‌زنند. چندتا جنبه دارد. یکی اینکه ممکن است صحبت کردن با آن کسانی که روبه‌روی ما نشسته‌اند خیلی لذت‌بخش باشد دوم ممکن است خود صحبت‌ها به‌لحاظ اینکه ما در عالم دیگری هستیم و خیلی واقعی‌تر از الان است خیلی صحبت‌های لذت‌بخشی باشد. بعضی‌وقت‌ها حرف زدن با آن طرف مصاحب خیلی لذت‌بخش نیست، حرف وسط خیلی خوب است. حرفی می‌زنی که این حرف خیلی برایت بهجت ایجاد می‌کند.

خداوند تبارک و تعالی در سوره واقعه اولین نعمت را به‌عنوان معرفی بهشت، تخت‌هایی می‌داند که مؤمنین روبه‌روی همدیگر نشسته‌اند 《مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ》و دارند با همدیگر حرف می‌زنند. حرف زدن! حالا ممکن است شما بگویید مثلا کنار اباعبدالله(ع) نشستن و حرف زدن؛ بالأخره این حرف زدن داستانی دارد که این‌قدر مهم است که اولین نعمت این را می‌گوید. و این جزء چیزهاییست که ما خیلی هم نمی‌توانیم تأویلش کنیم. من بقیه‌اش را برایتان تأویل می‌کنم؛ ولی این را فقط می‌شود ترجمه کرد. تکیه داده‌اند، روبه‌روی همدیگرند، دارند با هم حرف می‌زنند. اصلا قابل تأویل نیست؛ یعنی در نعمت‌های بهشتی این یکی، جوریست که متنش خودش است. مؤمنین می‌نشینند، تکیه می‌دهند، عده‌ای دورشان می‌چرخند، بهشان پذیرایی می‌رسانند، این را می‌توانیم تأویل کنیم که چیست؛ اما اینکه بالاترین نعمت در قیامت در بهشت و برزخ، صحبت کردن مؤمنین با همدیگر است که معلوم نیست خود مؤمنین برای هم جذابند یا موضوع صحبت، موضوعیست که دریچه‌ای به‌روی ما باز می‌شود که صحبت کردن در آن موضوع خیلی لذت‌بخش است، [قابل تأویل نیست] باید برویم ببینیم داستان چیست، برویم ببینم چه خبر است. جزء چیزهاییست که ما نمی‌توانیم فراموش کنیم که چرا قرآن اولین نعمت را این می‌گذارد در‌حالی‌که ما وقتی می‌خواهیم راجع‌به نعمت فکر کنیم، فکر می‌کنیم بحث کاخ، غذا و این چیزهاست. می‌گوید تو اصلا خبر نداری که [بالاترین نعمت بهشت] نعمت هم‌کلامی مؤمنین با همدیگر است، هم به‌دلیل اینکه مؤمن‌اند، هم به‌دلیل اینکه شاید یک آدم خیلی محترم آنجا قرار است روبه‌روی ما قرار بگیرد ان‌شا‌ءالله یا به‌دلیل اینکه پرده‌هایی کنار می‌رود که ما موضوع‌هایی برای حرف زدن پیدا می‌کنیم که این موضوع‌ها خیلی لذت‌بخش است. رسیدن به حقیقت!

 

》هدف خلقت کشف حقیقت است
در بحث‌های دیگر خدمتتان گفتم که مثلا ایراد می‌گیرند که این حرف‌ها چیست که شما می‌زنی؟! مخصوصا در حوزه فلسفه؛ اصل با وجود است یا با ماهیت؟ این بحث‌ها چه دردی را از ما دوا می‌کند؟ جواب کسانی که اهل فلسفه هستند این است که الان تو این بحث‌هایی که می‌کنی راجع‌به اینکه مرغ، لاستیک ماشین و خانه متری چند است چه دردی را دوا می‌کند؟ دردی از تو دوا می‌کند که این حرف‌ها را می‌زنی. حالا ما می‌خواهیم بدانیم ما خلق شده‌ایم که این درد از ما دوا بشود یا یک حقیقت در زمین هست ما خلق شده‌ایم آن حقیقت را پیدا کنیم. حرف زدن برای پیدا کردن یک حقیقت گمشده خیلی لذت‌بخش است تو نمی‌فهمی. مثلا مولوی در 《فیه‌ما‌فیه》 می‌گوید با شمس حرف می‌زدیم نمی‌فهمیدیم زمان چه‌جوری می‌گذرد مثلا بعد از صلاة ظهر می‌نشستیم می‌گفتیم قبل از نماز گپی بزنیم بعد یک‌دفعه می‌دیدیم داریم ضعف می‌کنیم، آفتاب دارد غروب می‌کند ما هنوز نهار نخوردیم. راجع‌به یک حقیقت حرف می‌زدند. ما در خلقت، در زمین و در زندگی راضی نمی‌شویم مگر اینکه آن هدف خلقت را پیدا کنیم، دنبال آن کمی بدویم وگرنه افسرده، ناراحت و پشیمان می‌شویم، از زندگی زده می‌شویم، نهیلیست و پوچ‌گرا می‌شویم. یکی از دلایل خلقت این است که اتفاقات و حقایقی در عالم در جریان است هیچ‌کدام از این موجودات نمی‌توانند دنبالش بگردند چون تواناییش را ندارند، خدا هم نخواسته‌ این کار را بکنند، خواسته‌ همین زندگی بهائمی و حیوانی را داشته باشند؛ ولی تو در سبک زندگیت [این‌جوری نباشی.]

خیلی از دوستانی که تحصیلات بالایی دارند اصلا پزشک یا استاد دانشگاه است بعد می‌گوید که احساس افسردگی می‌کنم. می‌گویم دوتا سؤال من را جواب بده. اگر کسی یکی‌دوسال این درس‌های دانشگاه را درس بدهد دیگر نیاز به مطالعه دارد؟ خیلی کم پیش می‌آید نیاز بشود، دانشگاهی باشد که دانشجوهایش خیلی چالشی باشند. ممکن است تو استاد دانشگاه باشی و دکترا داشته باشی؛ اما چند سال نیاز نباشد مطالعه کنی، دیگر برایت روتین شده. شما مطالعات جدید و پیچیده داری یا نداری؟ اگر نداشته باشی و مغز دنبال یک حقیقت نرود [افسرده می‌شوی.] یک حقیقت گمشده حتی حقیقت گمشده مادی، مثلا ادیسونی می‌خواهی برق را اختراع کنی، یک پزشک هستی، پزشکی که کلا هیچ دینی هم نداری، هیچ اعتقادی هم نداری، دنبال پیدا کردن درمان یک سرطان هستی که این [هدف] روی پا نگهت می‌دارد. زندگی کارمندیِ روتین آدم را افسرده می‌کند باید دنبال یک گمشده بگردی. چندتا گمشده داریم؟ جهان تا کجا ادامه دارد؟ تا بی‌نهایت، پس بی‌نهایت گمشده داریم. خداست! کاری کرده که ما نمی‌فهمیم یعنی چه. خدا وقتی جهان را بی‌نهایت خلق کرده، به ما الی بی‌نهایت عمر داده، خودش گفته که وقتی من روح را فرستادم روح مال من است، من که نمی‌میرم. خیلی حرف مهمی است. می‌گوید روح مال من است.《وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي》 روح من که نمی‌میرد! گوسفند می‌میرد چون روحش مال من نیست، اراده کرده‌ام این زنده باشد. فقط برای شما من یک چیز داده‌ام که نمی‌میرد. برای اینکه این روح در این بدن و جسم راضی باشد من یک سلسله‌‌حقایق مادی و معنوی تا بی‌نهایت برای کشف شدن قرار داده‌ام که اگر سراغش بروی از زندگیت لذت می‌بری. بعد این صحبت‌هایی که اینجا می‌شود، در برزخ، در وادی‌السلام و در قیامت 《مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ》این صحبت‌ها در آن مبناست. آن‌ها می‌نشینند با همدیگر از حقایق کشف‌شده می‌گویند، یکی می‌گوید من این را فهمیدم، دیگری می‌گوید من این را فهمیدم، آن یکی می‌گوید من با فلانی ارتباط گرفتم این را فهمیدم. این فهم‌ها خیلی شیرین است.

 

》تفسیر و تأویل آیات نعمت
《یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ》یک‌سری هم اطراف هستند که برایشان اطعمه و اشربه می‌آورند که این قسمت‌هایش دیگر قابل تأویل است؛ یعنی این قسمت‌هایش را ما می‌توانیم بگوییم وقتی بدن ما از این قالب مثالی بیرون رفته و در یک قالب دیگر قرار گرفته، از این قالب مثالی دنیایی رفته در قالب مثالی برزخی قرار گرفته، نیازهایمان متفاوت خواهد بود و این‌ها دیگر برای این است که ذهن ما نزدیک بشود. من قبلا هم برایتان مثالش را زدم که ما بچه بودیم، خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله آشیخ‌محمد واله یک روایت خواند که حورالعین ۷۰ متر است. بعد ما در همین عالم بچگی نشسته بودیم فکر می‌کردیم خدایا مثلا اگر در قیامت یک حورالعین به ما بدهند ۷تا آسانسور لازم است تا آن بالا برسی. ۷۰ متر را چه کارش کنیم؟! برایمان تناقض و ابهام ایجاد شده بود. بعد رفتیم گفتیم دیگر. خدا حفظش کند همین آقای نظافت که الان در مشهد است بغل دستمان بود. با هم رفتیم پهلوی آقای واله گفتیم حاج‌آقا این هفتادمتری به چه درد می‌خورد، نمی‌شود کمی قدش به ما نزدیک‌تر باشد، ۱۶۰، ۱۷۰ والا بس است. ۷۰ متر! البته این طولش است عرضش هم احتمالا همین حدودها باشد. اینکه آپارتمان است. ایشان گفت چه‌جوری بهت بگوید عظمت روحی دارد که بفهمی؟! ۷۰ متر، منظور ۷۰ متر نیست، چطوری بهت بگوید که همسران بهشتی عظمت روحی دارند که تو بفهمی، مجبور است بگوید ۷۰ متر است. خب این‌ها تأویل است.《یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ》یک‌سری پسران هستند که طوف می‌کنند و می‌چرخند 《بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ》یک‌سری کاسه، بشقاب و این چیزها هم دستشان است اطعمه و اشربه را بهت تعارف می‌کنند، همین‌جوری هی حرف می‌زنی، هی می‌خوری. [شاید کسی بگوید] این که خیلی زندگی مسخره‌ای می‌شود!

قرار نیست قرآن هر چه می‌گوید برای آیت‌الله قاضی یا امام‌خمینی یا علامه‌طباطبایی گفته باشد. بعضی حرف‌ها حرف‌های عمومی است. مثلا این آدمی که الان اینجا نشسته است بهش می‌گوید داداش تو روزه بگیر تا بدنت سالم بشود《صُومُوا تَصِحُّوا《این ادبیاتش همین است وگرنه روزه گرفتن که برای سلامت بدن نیست. چه‌جوری به این آدم بَدوی بگویند که خوش می‌گذرد. بیاید بگوید آنجا از حقایق ماورایی صحبت می‌کنی، یارو اصلا چشم‌هایش از حدقه در می‌آید می‌گوید من فکر کردم آنجا چیزی می‌دهند بخوریم. برای این ما این‌قدر عبادت می‌کردیم. قرآن مجبور است این‌طوری بگوید. ولدان چیست؟ نمی‌دانیم چیست، این‌ها تأویل لازم دارد. این تمثال‌هایی که از بهشت و جهنم می‌کشند همه قابل تأویل است. خب اینجا می‌گوید 》بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ《 یک‌سری اطعمه و اشربه بهشان می‌دهند که 》لا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلا یُنْزِفُونَ》این غذاها باعث دردسر برایشان نمی‌شود، چربی خون نمی‌گیرد، چاق نمی‌شود، حالا سردرد هم یکی از معانیش است. این غذاها، غذاهایی است که بنا نیست این اطعمه و اشربه این اثراتی که الان دارد را آنجا هم داشته باشد. 《وَفَاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ ﴿٢٠﴾ وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿٢١﴾《یک‌سری میوه از آن میوه‌های که خودشان اختیار می‌کنند و گوشت‌هایی که به آن علاقه دارند. حالا در آن فضا برویم که در طب سنتی برداشت می‌کنند که اینجا قرآن دارد به ما اشاره می‌کند اول میوه بخورید بعد گوشت. این‌ها هم بالأخره برداشت‌هایی است. من خیلی فکر نمی‌کنم خدا قرآن این کتاب هدایت و سعادت را فرستاده باشد که ما بفهمیم اول باید گوشت بخوریم یا میوه. کوفت بخوری! کارد بخورد به آن شکمت که قرآن را هم می‌خوانی که چه بخوری. واقعا فکر می‌کنید خدا قرآن را برای این فرستاده؟! این‌ها تأویل دارد باید بررسی کنیم ببینیم داستانش چیست.《وَحُورٌ عِینٌ ﴿٢٢﴾ کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ ﴿٢٣﴾ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ》و همچنین همسران بهشتی. این جزایی است برای آن کارهایی که انجام می‌دادید.

 

》دلیل آرامش بهشتیان، درسی که دنیای ما را بهشت می‌کند
حالا فرض می‌کنیم عقب برگردیم. این همین زندگی خودمان است. یک زندگی با آرامش است که ما با کسانی که دوستشان داریم راجع‌به صحبت‌های دوست‌داشتنی مفید صحبت می‌کنیم، عده‌ای هم هستند می‌چرخند و غذا می‌دهند، می‌خوریم و خانواده هم داریم. غذاها هم مدلی است که هر چه بخوری اذیت نمی‌شوی. نه چربی بالا می‌رود نه اوره‌ات، هیچ اتفاقی نمی‌افتد، چاق هم نمی‌شوی، سردرد هم نمی‌گیری، هر چی هم بخوری سیر نمی‌شوی. آن دنیا دفع هم که نداریم. کلا می‌خوری انرژی می‌شود بعد دوباره می‌خوری. از این بخوربخور زودتر بیرون برویم به این قسمت می‌رسیم که دلیل آرامش بهشتیان این دوتا آیه است:《لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا ﴿٢٥﴾ إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا ﴿٢٦﴾》اینجا دارد برای دنیای ما درس می‌دهد. می‌گوید برای اینکه آن‌ها هیچ سخنی که آزرده‌خاطرشان کند نمی‌شنوند. سخنی نمی‌شنوند الا اینکه آن کسی که می‌گوید برای سلامتی آن‌ها دارد صحبت می‌‌کند. آنجا غرض‌ها، غرض‌های مفید است. آنجا همه‌چیز صاف است، کسی با کسی پشت‌ پرده ندارد. همه خیرخواه همدیگرند. در کتاب یا جزوه 《شهر خورشید》اتوپیای افلاطون که بعد نوافلاطونیان هم روی آن کار کردند یک مدینه و شهر را معرفی می‌کند. این مال یونان باستان و قبل از پیغمبر(ص) است. افلاطون در شهر خورشید یک اتوپیا و شهر را معرفی می‌کند که بعد در ادبیات عربی و اسلامی اسمش را مدینه فاضله گذاشتند. می‌گوید در این شهر خورشید آدم‌ها به این دلایل خوبند. خیلی عجیب است که اغلب صفاتی که قرآن برای جنات و بهشت می‌گوید در آن شهر خورشید آمده است. یکی از دلایل خوب بودن زندگی در آن شهر را این می‌گوید که آدم‌ها خیر همدیگر را می‌خواهند. مثلا الان من در ذهنم بیاورم که خودم بروم یک شهر خورشید تأسیس کنم. پولی دستمان بیاید جایی وسط ایران که این همه زمین دارد برویم، رفقا را جمع کنیم، آنجا برویم، صدتا خانه داشته باشیم، شهر خورشید باشد. من ضمانتی نمی‌بینم که در آن شهر آرامش باشد چون صدتا خانواده که هیچ، در یک خانواده چهارنفره هم، من ضمانتی نمی‌بینم که روزی بیست بار سر چیزهای مختلف دعوا نکنند. اصل بدبختی ما همین است که به سخنان رئیس‌جمهور عمل نمی‌کنیم که با هم دعوا نکنید. خیرخواه همدیگر باشید. واقعا حقیقت اتوپیا همین است.《إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا》مردم خیرخواه همدیگر باشند. با همدیگر بحث نکنند.

من یک روز کامل در مسیر راهپیمایی اربعین دقت کردم، یک دعوا هم ندیدم. بعد همان جا شبش به بچه‌ها گفتم دلیل اینکه راهپیمایی اربعین خوش می‌گذرد، امام‌حسین(ع) هم نیست، تویی! آن عراقی و ایرانیست که فضای مهمانی، مهمان و میزبان راه افتاده که در آن فضا مردم در یک رودربایستی هستند اصلا هیچ دعوایی اتفاق نمی‌افتد. آرامش این است و در دنیا گیر نمی‌آید مگر فضایی مثل راهپیمایی اربعین، آن هم خیلی محدود، چند ساعت؛ ولی می‌شود تجربه‌اش کرد. یا در یک فضای به‌شدت پرفشار و متشنج مثل حماس و غزه که عالی‌اند. فعلا زیر فشارند و من ترسم از این است که آن‌ها به حکومت برسند مثل ما بشوند؛ یعنی دوباره بحث‌ها، دعواها، گروه‌بندی‌ها، جناح‌بندی‌ها، انشقاق و … شروع بشود. برادران و خواهران، داستان قیامت تمام لذتش به آرامشش است. همه لذت و آرامشش در همین دو آیه است: 《لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا ﴿٢٥﴾ إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا ﴿٢٦﴾》حرف چِرت نمی‌شنوند. قیلا یعنی هر چه گفته می‌شود حرف سلامت است. خیال همه راحت است. در برهه‌هایی از زندگی این‌ها برای ما پیش می‌آید. برای بعضی‌ها شاید بیشتر پیش بیاید برای بعضی‌ها کمتر، بعضی‌ها هم شاید اصلا ندیده باشند که حتی ساعاتی در زندگی مثلا در سال ۱۳۶۴ در فلان ساعت تا فلان ساعت خیلی بهشان خوش گذشته باشد. در کربلای ۴ حسن دیزجی با جواد کافی و محمد خدایاری جاماندند. به خط زدند، وسط قیچی شد، آن‌ها رفتند و در ام‌الرصاص جاماندند. بعد از چهل‌پنجاه ساعت با یک بدبختی آمدند. خیلی هم سخت گذشته بود، غذا که نداشتند، همه‌اش در آب بودند، سرما بود، سوم و چهارم دی‌ماه بود. فضای خیلی بدی بود. بعد بهش گفتم چه خبر؟ گفت خیلی به ما سه‌تا خوش گذشت. دوسه‌روز هیچ تنشی نبود. هیچ! همه آماده شهادت بودیم. سه روز نشسته بودیم منتظر شهادت. از این‌ور بعثی‌ها رد می‌شدند می‌گفتیم الان می‌بینند می‌زنند، قایق رد می‌می‌شد می‌گفتیم الان می‌بینند می‌زنند. می‌گفت ما سه‌تا با همدیگر خیلی خوب بودیم. 》إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا《 اگر مردم عُرضه با هم خوب بودن را داشته باشند همین دنیا بهشت می‌شود.

بروید کتاب 《شهر خورشید》 افلاطون را بخوانید. سرچ کنی فارسیش برایت می‌آید. همین‌ها را نوشته. آرزوست البته. این آرزو الزاما در دنیا به نتیجه نمی‌رسد. آدم‌ها اینگونه‌اند دیگر. ولی وقتی ما از این قالب آدم بودنمان در می‌آییم در قالب مثالی می‌رویم 《مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ》 می‌نشینند با همدیگر حرف می‌زنند، زندگی می‌کنند، از این زندگی لذت می‌برند چون در این زندگی چِرت نمی‌شنوند.《لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا إِلا قِیلا سَلامًا سَلامًا》هرچه گفته می‌شود راجع‌به سلامتی است. همه چیز! لذا وقتی دختر و پسرها می‌خواستند با هم ازدواج کنند و به بزرگان می‌گفتند نصیحت بفرمایید می‌گفتند که تفاهم یاد بگیرید.چقدر در زندگیتان وقت می‌گذارید که ابزار زندگیتان را تأمین کنید، یک صدم آن وقت بگذارید تفاهم یاد بگیرید زندگیتان لذت‌بخش باشد. تفاهم یاد بگیرید، یاد بگیرید از زندگی لذت ببرید. هی به ابزارهایت اضافه می‌کنی، فکر می‌کنی مشکلت مشکل سخت‌افزاری است. مشکل شما مشکل نرم‌افزاری است. این را باید یاد بگیرید.《وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ﴿٢٧﴾ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿٢٨﴾ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ》
ان‌شاءالله اگر زنده باشیم برای جلسه بعد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید