امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - از نان واجب‌تر؟! (15) - صفر1400

13 آذر 1404 -   4:35 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یاحبیب
متن سخنرانی
سیدمحمدانجوی‌نژاد
موضوع: از نان واجب‌تر؟!
قسمت پانزدهم
تاریخ: 1400/07/13

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» آیا کانون خانواده در ایران سرد است؟
» آیا هویت و فرهنگ گمشده ایرانی‌هاست؟
» راه‌حل دین برای مشکلات و آسیب‌های اجتماعی چیست؟


» آیا کانون خانواده در ایران سرد است؟

ما به غیر از بحث معیشت و نان و سطح رفاه زندگی، مشکلات دیگری هم در جوامع مختلف داریم که طبق رده‌بندی جهانی، اولین مشکل در جهان امروز و مخصوصاً در کشورهای درجه یک یا متمدن «افسردگی» است. آمارها می‌گوید ده کشور اول جهان از نظر معیشتی، تا هفتاد درصد مشکل افسردگی دارند و این آمارها مال جمهوری اسلامی و منابع داخلی هم نیست، مال خودشان است. البته تعریف ما از افسردگی با تعریفی که آن‌ها دارند، شاید مقداری متفاوت باشد. ممکن است با معیار آن‌ها، درصد افسردگی در کشور ما خیلی بالاتر هم باشد ولی آمار افسردگی آنها با معیار خودشان، هفتاد درصد است و این به روح برمی‌گردد. دومین مشکلی که در جهان وجود دارد و خیلی مورد توجه است، بحث خودکشی است که این هم بنا به دلایلی در کشورهایی مثل ایران در رده‌های آخر مشکلات است. یکی از دلایلش این است که کشورهای مسلمان و متدینین، خودکشی را برای عاقبت خودشان خیلی خطرناک می‌دانند و به سراغش نمی‌روند. بنابراین باید حتماً لحاظ شود که اگر فرضاً آمار خودکشی در سوئیس یا کرۀ جنوبی یا ژاپن و… خیلی بالاست، یکی از دلایلش این است که دین ندارند یا قائل به تناسخ هستند. مثلاً اگر در کرۀ جنوبی آمار خودکشی خیلی بالاست مربوط به بخش‌هایی است که قائل به تناسخ هستند، می‌گویند اگر از دنیا رفتیم دوباره برمی‌گردیم و در جسم دیگری حلول می‌کنیم. ما گاهی وقت‌ها در اخبار به این توجه نمی‌کنیم، اخبار تحلیل نمی‌کند! خبر را می‌دهد و معلوم نیست تحلیلی که پشت این خبر است دقیقاً چیست! بنابراین خودکشی دومین مشکل جهان است که در اوج افسردگی اتفاق می‌افتد.

 وقتی به داخل ایران برمی‌گردیم و می‌خواهیم آمارهای خودمان را بررسی کنیم، می‌بینیم اولین مشکلی که در آمارها آمده بحث خانواده است؛ یعنی مشکلات خانوادگی. در ایران با معیارهای خودمان مشکلات خانوادگی در ردۀ یک است. مشکلات را سه قسمت کرده‌اند:
1. خانواده‌هایی که به جدایی کشیده می‌شود و آمار می‌دهند که از سه درصد تا هفت درصد تا ده درصد تا چهل و پنج درصد ازدواج‌ها ادامه پیدا نمی‌کند و به طلاق کشیده می‌شود.
2. اسم مشکل دوم را طلاق عاطفی می‌گذارند که آمار بالایی دارد. زندگی ادامه پیدا می‌کند؛ اما کانون خانواده گرم نیست که آمار این را خیلی بالا گفتند. من بررسی کردم ببینم معیارشان برای این آمار خیلی بالا چیست؟! مثلاً یکی از معیارها سکوت در خانه بود؛ یعنی  اعضاء پای تلویزیون، موبایل یا لپ‌تاپ نشسته و کار خودشان را انجام می‌دهند. بیرون که می‌روند حرف می‌زنند اما داخل که می‌آیند سکوت می‌کنند. من دست‌نوشته‌ای دیدم از خانمی که تازه ازدواج کرده بود. بعد از یک سال عقد، عروسی کردند و به خانه‌شان رفتند، در خاطرات دست‌نوشته‌اش که عمومی است و مال آدم خاصی نیست و در سایت‌ها زده بودند، نوشته بود هیچ‌وقت روز دوم بودن با شوهرم در خانه را فراموش نمی‌کنم که من روی مبلی نشسته بودم و او هم روی یک مبل دیگر و هی من می‌گفتم: چه خبر؟  او می‌گفت: سلامتی. او می‌گفت: چه خبر؟  من می‌گفتم: سلامتی. بعد از این نتیجه می‌گیرد که کانون خانواده گرم نیست! یعنی گرمای کانون خانواده را در این می‌بیند که با یکدیگر حرف برای گفتن داشته باشند. در حالی که برادرها و خواهرها داستان ارتباطات کلاً همین است. مگر شما وقتی به یک نفر می‌رسید چند روز و چند ساعت حرف برای گفتن دارید؟ دلیلی که ما حرف برای گفتن داریم آدم‌های جدید هستند و شاید تو با خواهر، برادر و پدر و مادرت دیگر خیلی حرفی برای گفتن نداشته باشی. اینکه مثلاً بگویم من روز اول که می‌خواستم با او ازدواج کنم از صبح تا شب، بیست و چهار ساعت با هم حرف می‌زدیم، هر وقت هم با هم نبودیم، تلفنی حرف می‌زدیم؛ ولی الآن سکوت است، پس کانون خانواده گرم نیست، من این معیار را قبول ندارم؛ این معیار درستی نیست. حرف‌هایتان تمام شده است، به همین سادگی!
مُشتی او از زندگی‌اش گفته، مُشتی هم تو از زندگی‌ات گفته‌ای، یک سری مسائل کاملاً تکراری هم ما در زندگی‌هایمان داریم که دائم در حال تکرار شدن است. امروز خوبم، فردا مریضم، امروز سر این کارم، فردا سر آن کارم. مخصوصاً برخی از ما که زندگیمان تکرار مکررات است؛ یعنی اتفاق جدیدی نمی‌افتد. روز اول که شوهرم سر کار رفت از صبح برایم پیامک می‌داد که الآن میز کثیف است، مدیرمان آمد، این شد، آن شد؛ اما الآن دیگر شش سالی یک بار هم از محل کارش برای من نمی‌گوید! برای اینکه محل کار شوهرت یک سری کارها داشت که همه را گفت! دقت می‌فرمایید؟ من می‌خواهم بگویم کسانی که می‌گویند: طلاق عاطفی و کانون خانواده در ایران و در هر کشور دیگری گرم نیست، با چه معیاری بررسی می‌کنند؟ می‌گویند یکی از معیارها این است که مهر، محبت و عشق را در خانواده با معیار حرف زدن با هم می‌سنجند! در حالی که حرف‌ها تمام می‌شود. کسانی که ازدواج نکردید بعداً می‌فهمید و کسانی هم که ازدواج کردید الآن سرتان به نشانۀ تأیید تکان می‌خورد. حرف‌ها تمام می‌شود. با بچه همین‌طور، با دوست همین‌طور. مثلاً الآن در سفر با دوستت ان‌شاءالله در مسیر کربلا نشسته‌ای، بعد ممکن است شما در آشنایی با یکدیگر چهارپنج ساعت پشت سر هم حرف داشته باشید؛ اما بالأخره تمام می‌شود و این‌طوری هم نیست که بگوییم حرف‌هایمان را اول کار نزنیم، بگذاریم طول بکشد! نه دیگر؛ حرفت را می‌زنی تمام می‌شود. بنابراین معیار اینکه اگر ما با هم حرف نزنیم، با هم گرم نیستیم معیار غلطی است. متأسفانه کلاس می‌گذارند و بررسی می‌کنند و به تو یاد می‌دهند که چگونه بیشتر حرف بزنی. چرا؟ چون به تو تلقین کردند که اگر حرف نزنی گرم نیستی! این حرف‌ها چیست؟
چیزهایی که من دارم می‌گویم مقدمۀ بحث امشب است. می‌خواهم بگویم آسیب‌هایی که بعضی وقت‌ها در آمارها می‌بینید، آمارهایش درست است؛ اما معیاری که این آمارها را براساس آن درآورده‌اند باید یک بار دیگر بازخوانی شود، ببینیم واقعاً با چه معیاری بوده است؟ کرۀ جنوبی در خودکشی اول است. چرا اول است؟ بگوییم چون امام‌حسین(ع) ندارند اول است؟ نه، برای این‌ است که به تناسخ اعتقاد دارند. هند نیز اول است، چرا؟ چون به تناسخ اعتقاد دارند. در ایران، عراق و فلان آخر است برای اینکه از خودکشی می‌ترسند و به قیامت اعتقاد دارند و خودکشی را گناه کبیره و علت رفتن به جهنم می‌دانند. معیارها بررسی شود. با اینکه آمارها در آن کشورها بالاست و در کشور ما پایین است؛ اما نمی‌توانیم سطح خوشبختی دو کشور را با هم مقایسه کنیم. خودکشی در بعضی از نحله‌ها و فرقه‌های ژاپن شرافت است. همه هاراگیری را شنیده‌اید، هاراگیری یک نوع شرافت است، دسته جمعی هاراگیری می‌کنند؛ اما الآن متنبه شدند و کمتر انجام می‌دهند. بنابراین ما باید معیارها را بررسی کنیم. معیار دیگری می‌گویم، این مسئله کاملاً برایتان جا می‌افتد. مثلاً آمار آزار جنسی در آمریکا بالاست و در ایران پایین است؛ خب برگردیم و معیارها را هم ببینیم. طبق قانون در آمریکا اگر مرد یا زنی بدون رضایت طرف مقابل به دیگری خیره شود جرم است، این می‌شود آزار جنسی و می‌توانند شکایت کنند و اگر شکایت نمی‌کند مشکلی ندارد. اصلاً نمی‌خواهم بگویم که در آنجا وضع بهتر یا بدتر است. می‌خواهم بگویم معیار‌مان برای آمارها فرق می‌کند. لذا وقتی ما به سراغ این قضایا می‌آییم اول باید بدانیم معیار این آمارها چیست؟
 آقا ایران در طلاق فلان! کانون خانواده‌ها در ایران گرم نیست! چرا گرم نیست؟ دلایلت را بگو. معیارهایی که تو از آن‌ها گرم نبودن کانون خانواده را نتیجه گرفتی بیاییم یک بار دیگر با هم بررسی کنیم ببینیم واقعاً درست است یا درست نیست؟ همسر من بیرون با دوستانش گرم می‌گیرد و می‌خندد؛ اما خانه که می‌آید مثل برج زهرمار می‌نشیند و من را نگاه می‌کند! آقا برج زهرمار نیست ‌ با دوستانش حرف تازه برای گفتن دارد و می‌تواند بگوید ولی با تو دیگر حرف ندارد. چقدر حرف بزند؟ من در جلسۀ شنبه‌شب در شاهچراغ گفتم: علم و ورود به اجتماع. بله زن و شوهری در وادی علم هستند و دائم با هم حرف برای گفتن دارند وگرنه این حرف‌های تکراری که ما از زندگی‌مان بگوییم، درد دل کنیم و… یک روز تمام می‌شود چون درد دل کردن سن و سالی دارد. آدم وقتی به سن و سالی می‌رسد دیگر حوصلۀ درد دل هم ندارد. «از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیست، گر هم گله‌ای هست دگر حوصله‌ای نیست». حوصله یعنی چه؟ نه اینکه این آدم مریض و افسرده شده است، نه! دغدغه‌هایش فرق کرده است و دیگر درد دل هم نمی‌کند. لذا این‌ها مال دوره‌ای است مثل دورۀ نوجوانی و جوانی. ممکن است نوجوانی با نوجوان دیگری ارتباط برقرار کند، در همین جلسه هم اگر نگاه کنید قطعاً با همدیگر حرف دارند، خیلی هم حرف دارند ولی وقتی آدم‌ها به یک سن و سالی می‌رسند به سمت درون‌گراتر شدن می‌روند. پس این‌ها معیارهای درستی نیست که بگوییم کانون خانواده گرم است یا سرد است. نه آقا، معیارها را بررسی کنیم ببینیم حقیقت چیست؟

» آیا هویت و فرهنگ گمشده ایرانی‌ها‌ست؟
از معضلات دیگری که در جامعۀ ایرانی به آن تکیه می‌کنند، بی‌هویتی است. بی‌هویتی را هم باز باید بررسی کنیم ببینیم با چه معیاری گفتند ایران بی‌هویت است؟ اصلاً تعریف هویت چیست؟ هویت تعاریفی دارد. مثلاً از یک سری مبانی نشأت می‌گیرد که شامل ملیت، دیانت، مکتب، خانواده، بومیت، نژاد و… است؛ تعاریف هویت این‌هاست. من احساس می‌کنم اتفاقاً جامعۀ ایرانی ما نه‌تنها بی‌هویت نیست؛ بلکه کمی زیاد از حد هم نژادپرست است؛ یعنی زیادی هویت‌مند است. اینکه بگوید جنس خارجی بهتر و جنس داخلی بدتر است، از هویت نشأت نمی‌گیرد، این فکری است که از تبلیغات نشأت می‌گیرد، تبلیغات هم مال الآن نیست. در سال 1350 نمایندۀ مجلس زمان پهلوی پشت تریبون مجلس ایستاد و گفت: ما یک آفتابه نمی‌توانیم بسازیم! الآن هم همین را می‌گویم ما فقط می‌توانیم آبگوشت بسازیم. بروید سرچ کنید. این‌ها تبلیغات است و ربطی به هویت ندارد. همان سال 1350 هم ما می‌توانستیم بسازیم. هویت در کجا خودش را نشان می‌دهد؟ در اینجایی که آذربایجان شاخ و شانه بکشد و یک‌دفعه ببینی ملیت تحریک می‌شود؛ این می‌شود هویت.

اتفاقاً کسانی که دشمنان ما هستند همیشه نکته‌ای را گفته‌اند. نخست‌وزیر اسرائیل پنج سال پیش گفت: «ملیت ایرانی‌ها را تحریک نکنید؛ تمام جناح‌های سیاسی‌شان همدل می‌شوند.» در قضیۀ شهادت سردار سلیمانی هنری‌کیسینجر، استراتژیست آمریکایی گفت: «کسی را زدید که باعث وحدت و هویت ملی شد. این چه استراتژی بود که شما انتخاب کردید؟» اتفاقاً این نیست. من احساسم این است که بیشتر تحریف واقعیت دارد اتفاق می‌افتد و همین هویت هم خواهیم دید در جاهایی که لازم است [به‌شدت وجود دارد]. الآن مثلاً همه بیایند و در فضای مجازی لایک کنند؛ لایک بشود یا نشود خیلی اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد. کف خیابان و دم مرز باشد خواهیم دید که اتفاقاً خیلی هم هویت جوانان ایرانی بالاست. ممکن است الآن تیشرت بدی انتخاب کند یا آهنگ‌های بدی گوش بدهد یا تحت‌تأثیر تبلیغات قرار بگیرد یا حرف‌های ضد ایرانی بزند؛ اما حقیقت این نیست. این سلبریتی‌ها هم که برای تحریف خط می‌دهند، برادرها و خواهرها بدانید بیشترِ این‌ها پول می‌گیرند. من قبلاً هم خدمتتان گفتم، این‌ها هم اعتقاداتشان را داد نمی‌زنند. اگر یک روز همه با هم برای پنجشیر داد می‌زنند و بعد برای آذربایجان همه با هم ساکت می‌شوند؛ برای این است که آنجا پولشان را گرفتند، اینجا پولشان را نگرفتند؛ به همین سادگی! یعنی به همین سادگی بچه حزب‌اللهی را من می‌شناسم که به سلبریتی پول می‌دهد و او هم همان حرف حزب‌اللهی را می‌زند. من می‌شناسم و الآن می‌توانم به اسم بگویم که فلانی در تهران به فلانی پول داد و او هم بلافاصله پست زد؛ این‌ها نشان‌دهندۀ هویت نیست. تا اینجا سه مشکلی که وجود دارد را بررسی کردیم.
چهارمین مشکل این است که می‌گویند: «بی‌فرهنگ‌اند». بی‌فرهنگ یعنی چه؟ باز برمی‌گردیم به این که معیارهای فرهنگ چیست؟ معیار بافرهنگی و بی‌فرهنگی چیست؟ مثلاً خیابانی در غرب را نشان می‌دهد ماشین آتش‌نشانی که می‌خواهد رد شود همه با هم می‌زنند کنار؛ می‌گویند: به به فرهنگ! غافل از اینکه سی دوربین برای هر کدام از ماشین‌ها در همان اتوبان نصب است و هر کس کنار نایستد، آسفالت است! این‌ها را که خودشان دارند می‌گویند! چراغ‌ها را خاموش کن، دوربین‌ها را هم قطع کن، بعد ببین چه اتفاقی می‌افتد؟ در بعضی از کشورهای غربی قانون قوی است، خیلی قوی است. در کلیپی نشان می‌داد پسری دم در بانک خیلی آرام دستش را در جیب بنده خدایی کرد و کیفش را دزدید، بعد دید روبه‌روی او دوربین است، کیف را ماچ کرد و سر جایش گذاشت، برای دوربین هم دستی بلند کرد، یک ماچ هم به یارو کرد و رفت؛ اینها قانون است؛ درحالی‌که در ایران بعضی وقت‌ها قانون هم نباشد، ماشین‌ها کنار می‌زنند. این‌ها معیارهای درستی برای فرهنگ نیست، فرهنگ باید تعریف شود. فرهنگ چیست؟ از نظر ما فرهنگ اتفاقاً در جاهایی دیده می‌شود که دیده نمی‌شود! مثل ایثار، انفاق، جهاد و… . شما صحبت‌های دوسه سال پیش حضرت آقا راجع‌به سیل، زلزله و… را ببینید؛ بعضی از صحبت‌های ایشان اصلاً بُلد نمی‌شود. در صحبت‌هایشان به زلزلۀ پل‌دختر اشاره داشتند که کجای جهان چنین اتفاقی می‌افتد که جایی زلزله بیاید، طرف با پیکان داغونش از جنوب شهر تهران بار بزند و آنجا توزیع کند. در پل‌دختر همه با هم بودیم دیگر، بقیۀ جاها هم همین‌طور بود. پل‌دختر چون وسط کشور است نمودش خیلی بیشتر بود. کجای جهان چنین چیزی دیده می‌شود؟ ترامپ بین مستضعفین پیتزایی توزیع کرده بود که آن هم تبلیغاتی بود، صدهزار کلیپ با آن درست کردند! بقیۀ کلیپ‌هایتان کجاست؟ فرهنگ یعنی چه؟ کجای جهان این اتفاق می‌افتد؟ پل‌دختر، سی‌سخت، سیستان‌بلوچستان و… را ببینید. ان‌شاءالله هفتۀ دیگر هم برای ادامۀ‌ کارها و آن چهارده خانه‌ای که کانون برداشته و تا سقف اول را زده‌ایم، به آنجا می‌رویم. شما همۀ این‌ها را ببینید. تا سیستان‌بلوچستان، همه را ببینید. کجای جهان این اتفاق می‌افتد؟ بله، ممکن است که بعضی از کارها تبلیغاتی باشد، سلبریتی‌ها، رونالدو یا هنرپیشه‌های هالیودی می‌روند و چیزی توزیع می‌کنند؛ این‌ها بحثش فرق می‌کند. [اما در ایران] مردم کف خیابان پیکان داغون مدل57 را پر می‌کند و به محل زلزله می‌آید! گروه‌های جهادی کجای جهان دیده می‌شود؟
فرهنگ یعنی چه؟ باز برگردیم معیارها را نگاه کنیم. میزبانی عراقی‌ها در راهپیمایی اربعین فرهنگ هست یا نیست؟ اگر هست از زمان حضرت‌ آدم تا همین الآن؛ کجای جهان نمونۀ دوم دارد؟ در مکتب‌های بودایی و هندوستان بگویید! کجای جهان این مدل میزبانی را می‌بینید؟ نه اینکه چه می‌دهند بخوری، این روحیۀ میزبانی برای اباعبدالله(ع) کجای جهان دیده می‌شود؟ اسم این‌ها فرهنگ هست یا نیست؟ پس معیارها را یک‌بار دیگر بررسی کنیم. آمارها آدم را فریب می‌دهد. من وقتی آمارها را می‌بینم، می‌گویم باید خودمان بررسی کنیم. مثلاً n درصد فلان! چه آمارهای ایران از آن طرفی‌ها و چه آمارهای غرب از اینجا، هر دو الکی است. اصلاً اخبار خودمان را نمی‌گویم؛ اخبار ما که از صبح تا شب می‌گردد ببیند کجای جهان چه اتفاق بدی افتاده است، سریع بگوید و شما ملت بدبخت بگویید: نه ما خیلی هم بدبخت نیستیم! آن‌ها هم همین هستند. یک‌بار برایتان توضیح دادم که این‌ها جنگ روانی است. شما توقع دارید آن‌ها از صبح تا شب سیاهی‌های ما را بگویند و ما بگوییم نه آن‌ها خوبند و سیاهی‌ ندارند! ما هم داریم می‌زنیم. این دو رسانه با هم جنگ روانی می‌کنند؛ این جنگ روانی پروژه‌ای تبلیغاتی است. این دو را رها کن و بگذار کار خودشان را بکنند، نفی هم نمی‌کنیم.
اگر من و تو بخواهیم درد مردم را کف خیابان بررسی کنیم، باید درد را بشناسیم. تلقین نشود؛ صد روانشناس در فضای مجازی راه افتادند به زن، بچه و شوهر تو دارند تلقین می‌کنند که کانون خانواده‌ات گرم نیست! با چه معیاری می‌گویی گرم نیست؟ من تمام سؤالاتی که می‌پرسند را بررسی کردم. هفده سؤال در سایت مشهور و درجه یکی که اغلب مادرها در آن هستند؛ مثل همین نی‌نی سایت خودمان گذاشته‌اند که سایت پرغلطی است. هفده گزینه گذاشته است که زن خانه‌دار خودش را پای آن تست کند که آیا کانون خانواده‌اش گرم است یا نه؟ هفده‌تایش برای من، زیرِ سؤال است! شما این معیارها را از کجا آورده‌اید؟ از کشوری دیگر یا تهران یا شیراز نشسته‌ای [و نظر می‌دهی!] از کجا می‌دانی که بومیت یک روستا یا شهرستان چیست که با معیارهای خارج از کشور، تهران و شیراز برای او نسخه می‌دهی؟ عادت‌ها، بومیت، رفتارها، عرف‌ها و… با هم فرق دارد. پس ما یک‌بار دیگر باید بررسی کنیم واقعاً این مشکلات هست یا نیست؟ دقیقاً که بررسی می‌کنیم می‌بینم اتفاقاً اغلب این مشکلات اولاً بیشترش ذهنیت است، مشکلی در کار نیست. شما هر ذهنیتی را پرورش دهی و به آن بال و پر بدهی به مشکل تبدیل می‌شود؛ هر ذهنیتی! مثلاً شما ذهنیت داری که اگر سر سفره کسی ملچ‌وملوچ کند و صدای غذا خوردنش بیاید، من سر سفره حالم بد می‌شود؛ این کاملاً هم واقعی است. ممکن است ملچ‌وملوچ کردن و غذا خوردن کسی حال یکی دیگر را بد کند؛ این کاملاً واقعی است. اولاً همه حالشان بد نمی‌شود، بعضی‌ها اشتهایشان تحریک می‌شود، می‌گوید این‌قدر با اشتها غذا می‌خورد که آدم اشتهایش باز می‌شود. دوماً وقتی تو با این ذهنیت پای سفره می‌نشینی، اولین چیزی که ذهنت دنبال می‌کند این است که ببیند کسی ملچ‌وملوچ می‌کند که حال من بد شود یا نه؟ در حالی که اگر این ذهنیت را نداشتی، نشسته بودی و اصلاً صدای او را هم نمی‌شنیدی.
اغلب فضای مجازی و حقیقی و حتی برنامه‌های تلویزیونی داخلی و خارجی دارند برای تو ذهنیت ایجاد می‌کنند که تو بگردی و مشکلات جامعه را در بیاوری. بعد وقتی در آوردی می‌گویی بله آقا چه خبر است! مثلاً در این شبکه‌های خارجی می‌زنند: فلان پدر دخترش را آتش زد! هر پنجاه سال یک‌بار، بین هشتاد میلیون این اتفاق می‌افتد، ربطی به فرهنگ جامعه دارد؟ این طرف هم مثلاً در اخبار ما می‌گوید: فلان مرد آمریکایی نامزدش را به خانه برد، تکه‌تکه کرد، پخت، در فریزر گذاشت و شش ماه است که دارد از او می‌خورد! در دویست و پنجاه میلیون آمریکایی هر پنجاه سال، یکی دو بار این اتفاق می‌افتد؛ این هم ربطی به فرهنگ آمریکایی ندارد، دارند با هم جنگ رسانه می‌کنند. تو چرا این‌ها را گوش می‌دهی و فریب می‌خوری؟ برگرد و ذهنیتت را مثبت کن. با ذهنیت مثبت و فارق، اگر امروز به کسی گفتند: فلان چیز اگر اینجوری باشد، حتماً کانون خانواده‌ات سرد است! او هم برمی‌گردد و بالأخره به این نتیجه می‌رسد که کانون خانواده‌اش سرد است. تا همین الآن این بدبخت فکر می‌کرد کانون خانواده‌اش گرم است! خدا را شکر، الحمدالله روزی تو هم جور شد! قرار است ساعتی دویست و پنجاه هزار تومان مشاوره بدهد. همان اول هم مشاور به او می‌گوید: ببین کار تو با یک جلسه و این‌ها نمی‌شود. اگر ده جلسه می‌آیی یعنی دو میلیون و پانصد! که شروع کنم؛ اگر نه با یک جلسه کارمان نمی‌شود! حتی ممکن است خراب‌تر هم بشود! دارید امنیت روانی مردم را به هم می‌ریزید.
کسی در طب سنتی چیزی می‌گوید صدهزار یگان و نهاد روی سر او می‌ریزند! اصلاً کاری ندارم درست یا غلط می‌گوید؛ فرض می‌کنیم درست می‌گوید. [اما عده‌ای] امنیت روانی مردم را به هم می‌ریزند و هیچ‌کس هیچ کارشان ندارد. هیچ‌کس! دروغ می‌گویند؛ ذهنیت ایجاد می‌کنند؛ منفی‌بافی می‌کنند؛ تحریف می‌کنند. این‌ها فقط یک دروغ نیست، امنیت روانی اجتماع دارد زیر سؤال می‌رود. این چند آسیبی بود که من سعی نکردم آن‌ها را باز کنم، سعی کردم در نگاه شما نسبت به آمارها و آسیب‌ها کمی تشکیک ایجاد کنم که مِن‌بعد اگر خواستید راجع‌به آسیب صحبت کنید، با این دیدۀ شک به آن نگاه کنید و اول خودتان بررسی کنید.

» راه‌حل دین برای مشکلات و آسیب‌های اجتماعی چیست؟
به سراغ حلقۀ داخلی خودمان می‌آییم. آیا دین، قرآن و اهل‌بیت(ع) بابت آسیب‌های اجتماعی، بابت ذهنیت‌ها، نگرانی‌ها و بابت این همه فریب‌هایی که ما داریم می‌خوریم که ته همۀ فریب‌ها این است که عده‌ای می‌خواهند پولی در بیاورند، آیا راه‌حلی دارند یا ندارند؟ و آیا متولیان، معلمان، منبری‌ها، اساتید و پدر و مادرهای ما روش برخورد با آسیب‌های اجتماعی را در دین می‌شناسند یا نمی‌شناسند؟ و اگر روش برخورد را می‌شناسند چگونه برخورد می‌کنند؟ مثلاً یک مبنایش بحث خواب و رؤیا و حقیقت زندگی است که دیشب عرض کردم. دومش این است که آیا اهل‌بیت(ع) آدم‌های خوشحالی بودند؟ یکی از سؤالات خیلی کلیشه‌ای که می‌پرسند این است: آقا تو خوشحالی؟ خوبی؟ زندگی‌ات کیفور است؟ سؤال این است. از خود پیامبر(ص) تا امام‌زمان(عج) در زندگی‌شان خوشحال بودند؟ اطرافیانشان چی؟ علی‌اکبر(ع)، حضرت‌ زینب(س)، حضرت ‌معصومه(س)، آقا احمدبن‌موسی(ع)، حسین‌بن‌موسی(ع) و… خوشحال بودند یا نبودند؟ اگر خداوند تبارک‌وتعالی بهترین بندگانش را خلق کرد و بدترین زندگی را برایشان فراهم کرد، این چه خدای کریمی است؟ اصلاً به چه ضمانتی ما خوب باشیم؟ وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم خوب‌ترین آدم‌های عالم با این چشمی که من دارم نگاه می‌کنم غیر از بدبختی چیزی در دنیا نداشتند؛ هیچ! نه غذای درست‌حسابی، نه آرامشی، نه خوابی و نه عمر طولانی، همه‌اش جنایت و… . وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم خوب‌هایی که ما در دین خودمان می‌شناسیم و بهشان متوسل می‌شویم [زندگیشان سراسر درد بوده است] خوب این چه دینی است؟ مثلاً امام‌حسین(ع) من موی شمارۀ پانزده سرم درد می‌کند اگر خوب کردی، کردی؛ اگر نکردی …، بعد خود امام‌حسین(ع) سر تا پای زندگی پنجاه و شش‌هفت ساله‌اش همه‌اش درد بوده است. وقتی من از امام‌حسین(ع) می‌خواهم که از خدا بخواهد این موی شمارۀ پانزده سمت راست شقیقه‌ام دردش تمام شود، مشکوک نمی‌شوم که اگر واقعاً این آدم حرفش پیش خدا برد داشت، چرا زندگی خودش این طوری بود؟

در تکمیل صحبت‌های دیشب به این سمت برمی‌گردیم که گفتیم [دنیا] رؤیایی است که در آن زندگی می‌کنیم و خوابی است که در آن قرار داریم؛ آیا اهل‌بیت(ع) واقعاً خوشحال بودند؟ مثلاً حضرت زینب(س) در آن صحنه‌ای که تلخ‌ترین قسمت زندگی چهارده‌ معصوم(ع) است یعنی جنازۀ اباعبدالله روی زمین افتاده است، سر و دست هم در بدن ندارد، دستش را بالا آورد و گفت: «اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقُرْبَانَ»؛ «الهی رضاً برضائک و تسلیماً لقضائک»؛ این چه بود؟ رضا یعنی خوشحالم دیگر! همه چیز ردیف است. ما الآن خودمان را می‌زنیم و گریه می‌کنیم که چه کشید؟ واقعاً چیزی کشید؟ یا نه دروغ گفت نعوذبالله! در روایت داریم وقتی می‌گویید: «الحمدلله رب العالمین» این الحمدلله وقتی اثر دارد که از رضایت کامل شما از زندگی و از خودت و از خدا نشأت گرفته باشد و به همان میزانی که تو راضی هستی، الحمدلله مؤثر است. به همان میزان که تو راضی هستی، آن الحمدلله مؤثر است. اگر اصلاً راضی نیستی، الحمدلله‌ کلاً دروغ است. اهل‌بیت(ع) در مناجاتشان این همه با الحمدلله شروع می‌کنند؛ میزان رضایت اهل‌بیت(ع) از زندگی خودشان و دنیا چند درصد بوده که با الحمدلله شروع می‌کنند؟ اهل‌بیت(ع) که دروغ نمی‌گویند، پس چگونه خوشحالند؟ واقعاً خوشحالند. مثلاً آن شبی که حضرت‌زینب(س) در خرابۀ شام سرش را روی آجر گذاشت و خوابش برد، خوشحال بود خوابید؛ راضیِ راضی! چگونه این درد و رنج و تمام زندگی‌شان باعث می‌شود که دائم الحمدلله بگویند و خوشحال باشند؟ تازه ما برای موی شمارۀ پانزده سمت راست شقیقه‌مان توسل می‌کنیم، آن را هم حل می‌کنند! چه اتفاقی می‌افتد؟ آن‌ها سیستمی داشتند که در این سیستم ضمن اینکه این دنیا را اصلاً جدی نمی‌گرفتند و همان بحث رؤیای دیشب [که عرض کردم] در این سیستم با خداوند تبارک‌وتعالی و خودشان حدیث نفس‌هایی داشتند، ذهنیت‌هایشان کاملاً صاف بود.
 مرحوم‌علامه‌طباطبایی در تعریف مناجات خمس‌عشر می‌فرمایند: داروخانه معنوی؛ یعنی اگر دردی داری امام‌سجاد(ع) داروخانه‌ای در پانزده قسمت تألیف کرده است که هر کدام از فرازهای این پانزده قسمت به دردی اشاره می‌کند و همان‌جا ذهنیت تو را حل می‌کند. من در سال1390 بحث عقل و رنج و درد را داشتم اگر کسی دوست داشت جست‌و‌جو کند و گوش بدهد. در آن بحث گفتم گرما خوب است یا بد است؟ آدم از گرما لذت می برد یا نمی برد؟ گفتم این ذهنیت است. ذهنیت اول این است که شما الآن در خیابان در ماشین نشسته‌ای و ترافیک است، اعصاب هم نداری و دیرت شده است، هوا گرم و کولر هم خراب است و اذیت می‌شوی. ذهنیت دوم این است که تپلی، در سونا نشسته‌ای، ده برابر آن گرم است، عرق دارد می‌ریزد و داری کیف می‌کنی؛ این ذهنیت است. گرما خودش هیچ‌گونه قدرتی برای اینکه من و شما را اذیت یا شاد کند ندارد. ذهنیت این کار را می‌کند. سرما خوب است یا بد؟ درد خوب است یا بد؟ در آنجا برایتان مثال زدم شهید سیدسیروس یگانگی در زمان جنگ وقتی می‌خواست ما را برای ترکش و تیر توجیه کند، می‌گفت: وقتی تیر خوردی اولش هیچ چیز نمی‌فهمی، فیلم سینمایی نیست که تا تیر می‌خورد می‌گوید: آخ! ان‌شاء‌الله می‌خوری می‌فهمی، این‌قدر سریع و داغ است که شما هیچ چیز نمی‌فهمی، فکر می‌کنی یک نفر تو را هل داده بعد نگاه می‌کنی می‌بینی کلیه‌ات آن طرف افتاده است! واقعاً نمی‌فهمی. اولش چیزی نمی‌فهمی و تا اعصاب برایش جا نیفتاده است که تیر و ترکش خوردی و مجروح شدی و درد و داغی به سراغت نیامده است، بنشین و ذهنیتت را ردیف کن که این دردی که من می‌کشم برای چه خواهد بود؟ بعد می‌گفت: ببین آیا می‌توانی از این درد لذت ببری یا نه؟ ذهنیت!
مناجات خمس‌عشر کامل‌ترین است یعنی بقیۀ امامان ما چه قبل و چه بعد هر چه گفتند در آن هست و در این پانزده مناجات خمس‌عشر ذهنیت‌ها را ردیف کرده است. جامعۀ ما با مناجات خمس‌عشر چقدر انس دارد؟ آن زمان ما هنوز شیراز نبودیم؛ در همین شیراز در جهاد دانشگاهی در خیابان ساحلی دعای کمیل بوده و همۀ شیراز برای دعا به آنجا می‌رفتند. چه کسانی ده هفته است دعای کمیل را نشنیده‌اند؟ بیگانه شده‌ایم! با ادعیه بیگانه شدیم! پس دعا را برای چه گفتند؟ تمام توسل شده است روضه، مصیبت و سینه‌زنی! پس دعای کمیل کجاست؟ به خدا ابوحمزه فقط مال شب‌های قدر نیست! حضرت امام(ره) می‌فرمودند: تمام سه‌شنبه‌ها باید مناجات شعبانیه را بخوانید. شهید هادی اخباری این‌قدر مست می‌شد که گفته بود من دارم شهید می‌شوم؛ اما هنوز به دلم مانده که بدانم در صفحۀ سوم و چهارم مناجات شعبانیه چه نوشته؟ به صفحۀ دوم نرسیده مدهوش می‌شوم و نمی‌توانم ادامه بدهم. این دعاها اثرات باطنی دارد و اثرات باطنی الزاماً این نیست که الآن بخوانی «سُبْحانَكَ مَا أَضْيَقَ الطُّرُقَ عَلَىٰ مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيلَهُ» و بگویی فارسی‌اش را بخوانم ببینم چه نوشته؟ کسانی که می‌خواهند در بحث حروف و کلمه‌های علوم غریبه بروند، نمی‌خواهد در علوم غریبه بروید این‌ها سِر دارد، عدد دارد، سِر دارد. تلفظ «مَا أَضْيَقَ» با «مَا أَظيَقَ» کلی فرق دارد. تلفظ «الحمدلله» با «الهمدلله» کلی فرق دارد. «ح» باید جیمی باشد تا اثر کند. سِری در این هست دیگر. کاملاً بیگانه! من دوم سوم راهنمایی بودم. به نظرم این تذکر ابوی من در آن سن و سال اشتباه بود؛ موقع دعا می‌چرخیدیم، صبر می‌کردیم دعا تمام شود و فلان. بعد پدرم گفت: من وقتی به سن تو  بودم و بچه بودم دعای کمیل، دعای ندبه، مناجات شعباتیه و نصف مفاتیح را از حفظ بودم، الآن این شدم؛ تو دیگر چه می‌شوی خدا به خیر کند! از همان زمان فهمیدم چیزی در این‌ها هست و وقتی دعا را حفظی در جاهایی کاملاً به دردت می‌خورد. یک‌دفعه می‌بینی جواب می‌دهد. قرصت باید در جیبت باشد.
من برای بچه‌های رزمندۀ سوریه در جایی صحبت می‌کردم، یک‌دفعه نکته‌ای به ذهنم رسید و گفتم: ما چرا در سوریه جیب‌هایمان خالی است! بعد همه تعجب کردند؛ چون در دهۀ شصت و زمان جنگ با صدام در یک جیبمان مفاتیح و در جیب دیگرمان قرآن بود. بیست ثانیه بیکار می‌شدیم کتاب دعا را در می‌آوردیم و نگاهی می‌انداختیم. بچه‌ها عادتشان شده بود. خیلی‌ها الآن هم در ماشین قرآن و مفاتیح را گذاشته‌اند و در جاهایی که بیکار می‌شوند می‌خوانند. الآن تا بیکار می‌شود، می‌رود ببیند اینستاگرام چه خبر است؟ آقا به روح و روان جامعه و خودت فکر کن! با متون دعا بیگانه شدیم و جامعه‌ای که دعا در آن خوب دیده نمی‌شود مشکلات زیادی پیدا می‌کند. من در اوج کرونا بحثی در رابطه با درمان روحانی داشتم. کلمۀ «روحانی» در این هشت سال این‌قدر به نحسی کشیده شده است که نه صوتش را بالا آوردم و نه متنش را! یعنی ترسیدم و گفتیم باز ممکن است برای عده‌ای سوءتفاهم شود.
ما هیچ مشکلی با علم پزشکی و درمان نداریم، هیچ! اما می‌گوییم درمان دو وجه دارد: یک وجه آن این بحث‌هاست، وجه دیگرش درمان روحانی است. با دعا و ذکر غریبه‌ایم، وقتی غریبه‌ای آخرش هیچ اتفاقی نمی‌افتد؛ یعنی نمی‌توانیم مشکلات را حل کنیم. خیلی نباید سر یک مشکل بحث کنیم و توضیح بدهیم، این مشکل با یک سجده حل می‌شود؛ با یک سجده! این همه حرف می‌زنی چرا؟ بسیاری از دردهایی که داری با یک ذکر حل می‌شود. با یک ذکر! من در تبلیغات ریاست جمهوری دورۀ قبلی گفتم این آقایون کاندیدایی که تشریف می‌آورند و همۀ برنامه‌های تبلیغاتی دارند؛ تفسیر و تحلیلشان از یک جامعۀ مرفه ذیل آیۀ 96 سورۀ اعراف چیست؟ که خداوند تبارک‌وتعالی می‌فرمایند: اگر ما می‌خواستیم جامعۀ شما را مرفه کنیم از زمین و آسمان برکت می‌باریدیم به‌شرط «توسل» و «دعا» و «تقوا». آن انتخابات 96 بود که هیچ! این انتخابات که همه ماشاء‍‌الله بچه حزب الهی بودند! دوباره گفتم نکته‌ای بگویم؟ گفتند می‌ترسیم؛ می‌ترسید مردم دوباره مسخره کنند و در اینستاگرام فحش بدهند؟ ان‌شاءالله اینستاگرام حک و جمع شود و از دست این همه تحریف راحت شویم! این همه تقیه‌های الکی! از چه می‌ترسی؟ بیا بگو خدا گفته! خدا گفته: «حاکمان! شرط اینکه من منابع و معادن زمین و آسمان و برکات را بر زمین و قبیلۀ شما نازل کنم این است که توسل، دعا و تقوا داشته باشید». اگر نداشته باشید خودتان باید بروید بدوید. بدوید تا برسید! پنجاه سال از غرب عقب هستید؟ پنجاه سال دیگر بدوید تازه به امروز غرب می‌رسید؛ بدون من! تا آخر دنیا پنجاه سال عقب هستید. همیشه عقبید.
ما مرزهای جهانی را از نظر نظامی گشودیم. خاورمیانه تحت تسلط ماست. فکر نکن فقط با شهرک موشکی است! موشک‌زنان ما دعا می‌کنند. خاطره‌ای از مرحوم آمیزجوادآقای ‌تهرانی عرض کنم و بحث را تمام کنم. سال 1367 که سال آخر جنگ بود و عقب نشستیم، بالأخره رحمت الهی بود و اتفاقاتی افتاد. الآن یادم افتاد این را بگویم؛ اشکالی ندارد. ما آن زمان خیلی ناشکری می‌کردیم: مگر نگفتید اگر بیست سال طول بکشد هستیم؟ مگر نگفتید راه قدس از کربلا می‌گذرد؟ بیا آمریکا آمد عراق را گرفت! این طرف را گرفت، آن طرف را گرفت، فلان شد، اِله شد، بِله شد! این چه مسخره بازی است؟ ما از این غرها می‌زدیم. خدمت حضرت‌آقای شوشتری در اصفهان بودیم. ایشان جمله‌ای گفتند: «اگر آمریکا آمد اینجا بغل دست ما در عراق، رحمتی در آن است که شما نمی‌فهمید.» امام(ره) وقتی گفت بس است؛ امام است، دهانتان را ببندید و تمکین کنید. بعدها در راهپیمای اربعین به بچه‌ها می‌گفتم: فرض کنید ما عراق را می‌گرفتیم، باید تمام این مدت با زره‌پوش به کربلا می‌رفتیم و برمی‌گشتیم و مواظب باشیم مردم عراق زیر پایمان آرپی‌جی نزنند! ما اشغالگر بودیم دیگر و به ما کینۀ تاریخی شدیدی داشتند. ببینید الآن چه وضعی است؟ این همان رحمتی است که آقای‌شوشتری گفت. آمریکا هم که ول کرد رفت!
آن سال امام برای اتمام حجت فرمودند: هر کس می‌تواند به جبهه برود. هر کس می‌تواند! آمیزجوادآقای‌ تهرانی(ره) در مشهد زندگی می‌کردند و [در زمان جنگ] نزدیک به نود سال عمر داشتند. اگر عکس‌هایش را نگاه کنید خم خم است و اصلاً  از بس‌که خم است، لوله شده بود. ایشان به سمت رودخانه اروند آمدند. من این خاطره را با یک واسطه خدمتتان عرض می‌کنم. سردار احمدی برای خود من تعریف کرد و حتی مکان خاطره را به ما نشان داد، الآن هم در مشهد و زنده هستند. سردار احمدی به آمیزجوادآقا گفتند:
– زحمت کشیدید.
– امام(ره) فرموده باید بیایم.
– لطف کردید. خیلی ممنون؛ تشکر؛ برایمان صحبت کنید.
– من حال صحبت ندارم، دعایتان می‌کنم. برویم خط.
–  خط؟!
– بله من تا اینجا آمدم باید به خط مقدم بروم.
– آقا جان مادرت کوتاه بیا!
گفتم او را در ماشین بگذارید و لب اروند ببرید و بگویید اینجا خط است. او را لب اروند آوردیم. گفت:
– خط کجاست؟ بعثی‌ها کجا هستند؟
– آنجا هستند.
– الآن جنگ است؟
– نه جنگ نیست.
– می‌خواهم بجنگم.
– آقا کوتاه بیا.
– امام(ره) گفته. می‌خواهم بجنگم.
بعد ما گفتیم چکار کنیم؟  ایشان گفت:
– خمپاره می‌زنیم.
– بزنیم.
یک خمپاره صد و بیست جلویش گذاشتیم. گلوله را نمی‌توانست با دستش بگیرد. دو نفر با دستشان نگه داشتند. دستش را گذاشت روی گلوله و یک دقیقه ذکر گفت. چیزهایی گفت. گلوله صد و بیست هم سنگین است. این دو نفرهم از کت و کول افتاده بودند و دعا می‌کردند که فقط ذکر باشد و نخواهد مفاتیح را دور کند. دستش را برداشت و گفت ول کنید. آن دو نفر به عقب رفتند و دستشان را ول کردند؛ زد!
آقای احمدی گفتند: نگاه کنید کارخانه مهمات‌سازی عراق از دیروز تا حالا هنوز دارد می‌سوزد؛ این همان گلولۀ آمیزجوادآقاست! ما هم نمی‌دانستیم کجا می‌خواهد بزند. اسلحه را چرخاند و زد. صاف خورد در انبار مهماتی که ما نمی‌دانستیم وجود دارد. پشت پتروشیمی عراق که الآن اسمش را یادم نیست، انبار مهماتی داشتند تا دو روز داشت منفجر می‌شد؛ این‌ها هست. حالا امروز از ترس چهار تا تحریف، آن‌لایک و فحش این حرف‌ها را کتمان کنید! خیلی‌خوب وقتی آمدی کف حسینیه یادتان باشد این‌ها هست و این‌ها مؤثر است. خدا ان‌شاءالله به همۀ ما توفیق عمل عنایت کند.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید