امروز 14 آذر 1404 - 13 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - خودباوری(11) - یازدهم محرم‌1402

6 مرداد 1402 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: خود باوری
یا حبیب
متن سخنرانی
سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع: خودباوری – قسمت یازدهم
تاریخ: 1402/05/07

 

عناوین سخنرانی:
»آدم‌هایی که خودباوری ندارند راحت‌ترین کار را انتخاب می‌کنند
»آدم‌های خودباور غیر از اینکه مستقلاً قوی هستند در کار تیمی خیلی موفقند
»آدم‌های خودباور در شرایط بحرانی زود و خوب قضیه را مدیریت می‌کنند
»آدم‌های خودباور به‌سادگی مباحث را با هم قاتی نمی‌کنند
»جهان امروز فیلسوف نمی‌خواهد، بازیگر می‌خواهد

»آدم‌هایی که خودباوری ندارند راحت‌ترین کار را انتخاب می‌کنند
جلسه آخر بحث خودباوری هستیم، اشاره‌ای بکنم به جلسه اول که ما در تقسیم‌بندی که برای بحث خودباوری داشتیم در شب اول محرم که امسال خیلی هم زود گذشت، عرض کردیم که مردم سه دسته هستند: خودباور، دیگرباور، خودشیفته. چیزی که امشب می‌خواهم به آن بپردازم، در آخرین قسمت، یک آزمون است؛ یعنی سؤالاتی را ما با خودمان مطرح می‌کنیم و خودمان را تست می‌کنیم که ببینیم کدام یک از این سه گروه هستیم. چرا؟ برای اینکه اتفاقاً خیلی از کسانی که فکر می‌کنند خودباورند، خودشیفته هستند. خیلی از کسانی که فکر می‌کنند خودباور نیستند، خودباورند. خیلی از کسانی که خودشیفته هستند و فکر می‌کنند خودشیفته هستند، آن‌ها هم اشتباه می‌کنند، خودباورند؛ یعنی این‌ها با هم‌ قاتی می‌شود. یک سری سؤالات که وقتی ما از زندگی خودمان و سبک زندگیمان جواب این سؤالات را می‌دهیم، مشخص می‌کند ما الان در کدام قسمت هستیم. ممکن است در این ده شبی که خدمتتان صحبت شد آدمی نشسته باشد دائم خودش را تأیید کند. بگوید خب اینکه درست می‌گوید من هستم، این‌ هم هستم، این هم که نیستم. این تطبیق دادن به‌صورت مستقیم جواب نمی‌دهد. ما باید برهه‌ای از زندگی را بیاوریم، بعد رفتار این آدم را در آن برهه در بیاوریم، از این رفتار به نتیجه برسیم که این آدم الان خودباور یا منفعل یا دیگرشیفته یا خودشیفته است یا هر چیزی که ممکن است. پس بنابراین این سؤالاتی که خدمتتان می‌گویم این سؤالات تخصصاً راجع‌به بحث خودباوری است. گرچه ممکن است خیلی غیرمستقیم شما را به آن نقطه نرساند؛ اما اصل سؤال این است که مستقیم نباشد.

حالا سؤالاتی که هست:
۱_ آیا در زندگی‌ات دنبال کارهای معمولی و ساده هستی و با کوچک‌ترین مشکلی سعی می‌کنی کنار بکشی؟ مثلاً به شما بگویند فرض می‌کنم ته این خیابان یک میلیون تومان می‌دهند، این طرف خیابان یک میلیون و صد هزار تومان می‌دهند. از این طرف بروی کمی مشکل است، دوتا بوق باید بزنی، کمی ترافیک است و فلان. تو آیا از این صد تومان می‌گذری؟ می‌روی که راحت باشی. مثال زدم. یک مثال دیگر بزنم؛ بگذار مثالش را معنوی بزنم. الان دوتا جایگاه برای عبادت هست. در یک جایگاهش عبادت می‌کنی هیچ مشکلی هم برایت پیش نمی‌آید. یک اجر معمولی می‌بری. در یک جایگاهی عبادت می‌کنی از باب «أَفْضَلُ‏ الْأَعْمَالِ‏ أَحْمَزُهَا» یعنی عبادت سخت را انتخاب می‌کنی. خودت هم می‌دانی هرکدام از این دوتا را انتخاب کنی خوب است دیگر. سخت‌تر را انتخاب نمی‌کنی می گویی آقا نمی‌خواهم خیلی ثواب ببرم همین معمولی برایم بس است. آدم‌های خودباور در کارهای مادی و معنوی آن چیزی را انتخاب می‌کنند که ارزش بیشتری داشته باشد ولو سخت باشد. آدم‌هایی که خودباوری ندارند. نه! راحت‌ترین کار را انتخاب می‌کنند. ما در دبستان به بچه‌ها درس می‌دهیم؛ می‌گوییم نزدیکترین مسیر چیست؟ مسیر مستقیم، خط مستقیم. به همین خاطر بچه‌ای اگر بخواهد از آنجا اینجا بیاید، دقیقاً از همانجا مستقیم اینجا می‌آید. ممکن است وسطش بیست نفر هم لگد کند؛ اما می‌آید. یک بزرگتر این مسیر را انتخاب می‌کند که خالی است. بچه چون بچه است خودباوریش هنوز سر جایش است. بر طبق غریزه‌اش عمل می کند. لذا مسیر مستقیم را انتخاب می‌کند ولو سخت باشد. پس در خودباوری اولین گزینه این است ‌که ما در کارهایی که کنار همدیگر قرار می‌گیرد کدام را انتخاب می‌کنیم؟ کاری که راحت است و کمتر اجر دارد یا کاری که سخت است و بیشتر اجر دارد. چه مادی چه معنوی. خب یک لحظه زندگی‌ات را در ذهنت بیاور این سؤال اول آزمون بود.

»آدم‌های خودباور غیر از اینکه مستقلاً قوی هستند در کار تیمی خیلی موفقند

۲_ خیلی از ما مستقلاً آدم‌های خیلی قوی هستیم؛  ممکن است در این بحث من چیزی گفته باشم بگویی من چقدر مستقلم پس خودباورم! نه! آدم‌هایی که خودشان را باور دارند غیر از اینکه مستقلاً قوی هستند در کار تیمی خیلی موفقند؛ چون خودش را باور دارد به هم‌تیمش حسادت نمی‌کند، رشک ندارد، همکاری را یاد دارد، هیچ‌وقت اعتقاد ندارد اگر من سر این باند را بدهم یک نفر دیگر هم بگیرد کمکم کند من کوچک می‌شوم. چون خودش را باور دارد دیگر. در هیچ گروهی چه گروه پنج نفر باشد چه پنجاه نفر چه پانصد نفر چه پنج‌هزار نفر چه پنجاه‌هزار نفر این آدم چون خودش را باور دارد در آن تیم می‌رود و کار را انجام می‌دهد. هیچ گونه خللی هم پیش نمی‌آید.‌ اتفاقاً آدمی که  نمی‌تواند کار تیمی بکند خودباور نیست، خودشیفته است. من شنیدم خیلی‌ها می‌گویند؛ من نفر دوم و سوم خوبی نمی‌توانم باشم، من فقط نفر اول خوبی می‌توانم باشم. او خودشیفته است خودباور نیست . فکر نکند مثلاً آدم خیلی مدیری است، اتفاقاً تو اصلاً مدیریت بلد نیستی. مدیریت کسی بلد است که بتواند از سطوح پایین تا سطوح بالا بدون تنش و درگیری کارش را پیش ببرد. پس این گزینه دوم بود. این دوتا آزمون. امشب این چیز‌هایی که دارم بهتان می‌گویم خیلی رویش کار شده؛ یعنی شما قشنگ می‌توانی در آن دربیاوری. بعضی‌وقت‌ها بعضی از آزمون‌ها را که من می‌بینم کلاً اشتباه است. آزمون نباید مستقیم سؤال بدهد. آیا شما خودباورید یا نه؟ همه می‌گویند بله یا کسی که منفعل است می گوید نه. درحالی که همانی که منفعل است شاید خودباور است خودش اشتباه می‌کند. آزمون باید غیرمستقیم باشد.

»آدم‌های خودباور در شرایط بحرانی زود و خوب قضیه را مدیریت می‌کنند
۳_ در سوگ، داغ، اضطراب، خشم، ناراحتی، سرما و گرما؛ دقت کنید در جا یا شرایطی که به شما فشار جسمی می‌آید چقدر بر خودت کنترل داری؟ این جمله را زیاد شنیدی می‌گوید من گشنه‌ام بشود سگ اعصابم، من اگر بدخواب بشوم سگ‌ اعصابم. کلاً همه ما یک سگ درون داریم که وقتی جسم ما روی ما فشار می‌آورد اولین چیزی که زنده می‌شود این سگ است. من اگر فلان، سگ اعصابم من اگر فلان. ببینید آزمون این را می‌گوید، اگر شما در حالت‌هایی که روی جسمتان فشار است در حالی که ما خیلی دیدیم کسانی که وقتی روی جسمشان فشار است، اتفاقاً اصلاً نشان نمی‌دهند. خودباوری در اینجا، با این آزمون این‌جوری سنجیده می‌شود که اگر روی جسمت فشار آمد الان با شرایط عادی تو چقدر فرق داری؟ بالأخره یک فرقی داری. نمی‌شود بگویی آدم مثلاً گرمش است، سردش است، گشنه‌اش است، تشنه‌اش است آن‌وقت کاملاً ریلکس و عادی است. نمی‌شود گفت. این چقدر فرق داری خیلی مهم است. آدمی در نهایت توانمندی اگر خشمش گل کند کلاً تعطیل است؛ یعنی اصلاً نمی‌شود رویش حساب کنی. بعد تازه این را سند افتخار هم می‌کند. می‌گوید من عصبانی می‌شوم همه جمع می‌کنند، می‌گوییم خیلی ممنون‌. تو الان فکر کردی خیلی هنر است عصبانی می‌شوی همه جمع می‌کنند. همه در برهه‌های قبلی یک موجود درونی از تو دیدند که اصلاً صلاح نمی‌دانند دیگر تو را الان آدم حساب کنند این حُسن نیست. این آزمون سوم. همچنین داغ، اضطراب و … .

حالا این اثر می‌گذارد. خیلی خب. داغ، اضطراب، خشم، عصبانیت، خاطره تلخ، جراحت، خستگی، گرما، سرما اثر می‌گذارد. تو کی برمی‌گردی؟ یعنی چقدر زمان می‌برد که به شرایط عادی برگردی. به میزانی که این زمان زیاد است خودباوری تو کم است. آدم‌های خودباور اصطلاحاً این‌جوری می‌گویند؛ زود خودش را جمع می‌کند. نمی‌شود بگوییم آقا تو آدمی غریزه داری عصبانی نشو. می‌شود؛ اما زود خودش را جمع می‌کند. خوب و زود قضیه را مدیریت می‌کند. درحالی که آدم‌هایی که خودباوری ندارند از هیچ بحران می‌سازند. از هیچ! یعنی این‌قدر روی این هیچ تمرکز می‌کند نمی‌تواند خودش را جمع کند. یواش‌یواش حالش بد می‌شود بعد حالت تهوع پیدا می‌کند. نمی‌دانم فلان می‌گیرد،  این‌جوری می‌شود، دست و پایش می‌لرزد، به بیمارستان می‌رود. می‌افتد بعد از داخل بیمارستان نامه می‌زند که خدا مرگت بدهد که مرا به بیمارستان کشاندی دقیقاً اولش چه بود؟ خودش هم نمی‌تواند توضیح بدهد. نمی‌تواند جمعش کند مثل ویروس این بحران تکثیر می‌شود. بسیاری از بحث‌هایی که شما در محل کار یا در خانواده می‌کنید تهش را می روی درمی‌آوری آن مشاوره خنده‌اش می‌گیرد. می‌گوید الان شما برای چه این‌جوری همدیگر را زدید لت و پار کردید؟ می‌گوید برای اینکه من جلویش پیچیدم، بوق زد. بعد بوق چی شد؟ روی اعصابم بود.
 بعد چی شده؟ بوق زده، شیشه را پایین کشیده و فحش داده این جواب داده. اون پیاده شده و تایلور برداشته. او هم چاقو کشیده. این یکی زده پایش را داغون کرده و او زده بیخ گردن این را قطع کرده و دم مرگ است. بعد مشاور بررسی می‌کند که مشکل چه بوده؟ می‌بیند مشکل یک بوق بود! بوووق! خیلی از ما در زندگی همین هستیم! می‌خواهی عصبانی شوی، بشو. چقدر طول می‌کشد عادی شوی؟ الان گرسنه‌ای؟ ضعف کردی؟ فشارت پایین است؟ خیلی‌خب؛ بفرما چیزی بخور. از هیچ به بحران می‌رسد. ته دعواها و مشکلات خانوادگی، اجتماعی، اخلاقی، کف خیابانی، محل کاری را دربیاوری  می‌بینی بحرانی بوده در حد نیم‌کیلو الان تبدیل شده به سی تُن! چرا؟ چون آدمه نمی‌تواند نیم کیلو را جمع کند. سی تُن شده! الان دیگر نمی‌شود جمعش کرد. چقدر بابت سوگ عزیزت می‌توانی عزادار باشی؟ کی خودت را جمع می‌کنی؟ دنیاست دیگر. در جلسه ما مبتلابه نیست که مثال نمی‌زنم. ولی بابت یک کراش تا کی می‌خواهی علاف باشی؟ خودت را جمع کن. عجب زمانه‌ای شده است! یارو آن طرف کره زمین ازدواج می‌کند، عده‌ای این طرف کره زمین افسردگی می‌گیرند! این‌ها آخر خودتحقیری است. به بحث جلسه دوم برگردیم. جامعه‌ای که آحادش و تک تک افرادش خودتحقیرند این جامعه در مجموع نمی‌تواند خودباور باشد. چقدر طول می‌کشد در بحران‌ها خودت را جمع کنی؟ پنج دقیقه؟ ده دقیقه؟ سه روز؟ پنج روز؟ شش ماه؟ پانزده سال؟ به همین میزان خودباوری تو کم است. اگر خودت را باور داشتی می‌فهمیدی که تو از بحران خیلی بزرگ‌تری. بحران نباید تو را بهم بریزد، تو باید بحران را بهم بریزی.

»آدم‌های خودباور به‌سادگی مباحث را با هم قاتی نمی‌کنند
آزمون بعدی که باز ادامه این است. آیا وقتی اتفاق بدی برایت می‌افتد در تصمیماتی که می‌خواهی بگیری به آینده و گذشته‌ات نگاه می‌کنی یا نه؟ یک مثال بزنم. مثلاً این آقا همسایه شماست. خانه مال خودش است شما هم خانه مال خودتان است. بنا هم ندارید خانه‌هایتان را بفروشید می‌خواهید زندگی کنید. دقت کنید. بچه‌هایتان در کوچه با هم همبازی هستند. خانم‌هایتان از صبح تا بعد از ظهر که شما سر کار هستید با همدیگر مثل خواهر دارند درددل می‌کنند. شما دو تا مرد خانه سر موضوعی درست‌ودرمان دعوایتان شده. دعوایتان شده چه اشکالی دارد! مرد هستید دعوایتان شده. آیا این دعوا را باید به جایی بکشانید که قرار نیست دیگر در دنیا همدیگر را ببینید یا بچه‌هایتان هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند و زن‌هایتان هر چه قدر به هم دل دادند و مثل خواهر شدند به درک؟! بعضی از ما در بحران تا جایی می‌رویم انگار قرار نیست دیگر برگردیم. تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند. همه‌اش را خراب می‌کند. می‌خواهی دعوا کنی، دعوا کن دیگر! چرا راه‌های برگشت را می‌بندی؟! بنده در یک موضوع فلسفی، سیاسی و… با انسانی بحثم می‌شود. برای چه باید این‌قدر دامنه این بحث را باز کنم که به مواضع شخصی، سبک زندگی، خانواده، شهر، روستا و… [کشیده شود]. اصلاً چرا من باید همچنین کاری بکنم؟! اگر من با آدمی در موضعی بحثی دارم چه دلیلی دارد که ما در موضع دیگری نتوانیم با هم اتحاد داشته باشیم؟

اگر من استقلالی یا پرسپولیسی هستم و آن یکی استقلالی یا پرسپولیسی است دعوای ما مال داخل استودیوم است. هر وقت بازی شد فحش بده داداش، اشکالی ندارد. این را به خانواده، اقتصاد، همکار، سیاست، اجتماع، دین و خدا و پیغمبر کشانده‌ای؟! همه چیز قاتی! چرا آقا؟ من اصلاً نمی‌فهمم. مثلاً این دعواهایی که ما  الان در کانون داریم. با بغلی بحثش شد سر اینکه کدام  زودتر چایی بگیریم. برای چه شما کلاً قرار است از یکدیگر جدا بشوید؟! اصلاً آقا بنده با ایشان نمی‌توانیم همکاری بکنیم تا با هم کار اقتصادی می‌کنیم دعوایمان می‌شود. خیلی‌خب کار اقتصادی نمی‌کنیم. چرا پل‌های پشت سر را جوری خراب می‌کنیم که کار اجتماعی و فرهنگی هم نتوانیم بکنیم، کنار یک سفره هم نتوانیم غذا بخوریم. اردوی جهادی هم می‌خواهیم برویم بین خودمان خط مرزی بکشیم. در نماز جماعت هم نتوانیم کنار همدیگر بایستیم. آدم‌هایی که خودباوری دارند در سطح زندگی‌شان خیلی قشنگ مباحث مختلف را تفکیک می‌کنند. هر بحثی جایگاه خودش را دارد. فضای خودش را دارد در همان فضا باید صحبت شود. بعد مثلاً با روان‌پزشک و روان‌شناس مشورت می‌کند که صحبت‌های کار در محل کار باشد، صحبت‌های خانه در خانه باشد. زن و شوهر هم با هم همکار هستند هر مشکلی در کار هست در زندگی هم هست سر بچه‌ها هم دارد خراب می‌شود. بعد می‌گوییم آقا اصلاً مشکل این زن و شوهر نیست مردم مدلشان شده است.
یک قطره نجاست در آب غیر کر می‌افتد همه‌اش نجس می‌شود. مردم ما هم ظرف آبشان این‌قدر کوچک است که با یک قطره نجاست کل این آب نجس می‌شود. ظرف‌ها کوچک شده «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي»؛ می‌خواهی کارها ساده شود؟ آدم‌های خودباور کسانی هستند که به این سادگی همه چیز را قاتی نمی‌کنند. همه مباحث دارد قاتی می‌شود. کسانی که فکر می‌کنند خودباور و یا خودشیفته هستند خود را با این آزمون محک بزنند. کمی به عقب‌تر برگرد و تصمیمات حیاتی و کلیدی زندگی‌ات را چک کن. برادر یا خواهری که الان خودت را صاحب نظر و ایده می‌دانی و فکر می‌کنی حتماً باید در کاربردها تو هم دیده بشوی، چند سالت است؟ پانزده، سی، چهل یا پنجاه به عقب برگرد در زندگی‌ات جاهایی بوده که باید تصمیم کاربردی و کلیدی می‌گرفتی، برآیند بگیر هیچ‌کدام از ما معصوم نیستیم. ارزیابی کن اگر تصمیماتی که تا الان می‌گرفتی بالای پنجاه شصت درصدش برایت مشکلات اساسی ایجاد کرده لطفاً؛ یک: دیگر بدون مشورت تصمیم نگیر. دوم: مشاوره نده. تو الان آن خودباوری لازم را نداری. دست و پایت دارد می‌لرزد. در جلسه پنجم یا ششم بود خدمتتان گفتم که آقا برای ازدواج نباید سراغ مشاوری بروی که سه بار طلاق گرفته. خیلی مشخص است که دارد تعمیم می‌دهد.
تویی که تا الان تصمیمات کلیدی زندگی‌ات بالای پنجاه درصد مشکل دارد اولاً دیگر بدون مشورت تصمیم نگیر و جان مادرت به زندگی خودت رحم کن. دوماً مشورت نده. در همین کانون خودمان آدم بوده پانزده سال پیش گفته می‌خواهم با فلانی ازدواج کنم. [کسی به او گفته] _خودت را بدبخت نکنی‌ها! پانزده سال گذشته یارو هشت تا بچه دارد بدبخت نشده از این هم خوشبخت‌تر است. بعد من همان زمان هم با خودم گفتم برای چه به این سادگی جواب داد. چقدر هم قاطع! هر کسی قاطع بدون دیدن جوانب مختلف به تو گفت خوب یا بد، قطعاً دارد اشتباه می‌کند. زندگی خوب و بد ندارد، باید فکر کرد. سر کلاس که مبصر نشده‌ایم بد و خوب‌ها [را بنویسیم]. باید فکر کرد. پس اگر هم سراغ این قضیه رفتی که دیدی بالاتر است و پنجاه درصد تصمیمات کاربردیم که خودم تجربه کرده‌ام جواب داده  معلوم است آدم خودباوری هستی و این تصمیم‌های کاربردیت قابل این است که بالأخره تو مشورت هم بدهی وگرنه آدمی که خودش نتوانسته زندگی خودش را جمع کند، که امروز الحمدلله رب العالمین یک مشت آدم‌هایی که نه می‌توانند زندگی شخصیشان را جمع کنند، نه توانسته‌اند زندگی اجتماعیشان را جمع کنند، نه از نظر اقتصادی موفق‌اند، هیچ موفقیت و توفیقی ندارند؛ اما به‌دلیل یک هنر، قیافه‌، در همه چیز دارند به شما مشورت می‌دهند. هیچ اشکالی ندارد! «إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا» هر کس دوست دارد به مشورت آن‌ها عمل کند، مگر من را در قبر تو می‌خوابانند؟! یا از تو حقوق می‌گیرم؟! یا تو به من حقوق می‌دهی؟! برو هر کاری دوست داری بکن؛ ولی عقل می‌گوید اگر می‌خواهی حرف گوش کنی، الان هم من دارم حرف می‌زنم می‌خواهی گوش کنی این حرف، وحی نیست، رویش فکر کن. کمی خودت را باور داشته باش.
می‌گویند از این طرف برویم [همه می‌روند]، از آن طرف برویم  ]همه از آن طرف می‌روند] مگر ما گوسفندیم؟! برای چه باید از این طرف بروم؟! برای چه از آن طرف نباید بروم؟! اصلاً برای چه تو می‌گویی یا باید از این طرف برویم یا از آن طرف؟! من می‌خواهم از این طرف بروم. کی گفته جامعه فقط دو جهت دارد. جامعه به‌اندازه همین محیط دایره جهت دارد. چرا من فقط باید یکی از همین دو جهت را انتخاب کنم؟! اصلاً چرا باید کسی به من بگوید از این جهت برو؟! من دوست دارم یک جهت اختراع کنم. من می‌خواهم از این طرف بروم. خودباوری این است. اگر جامعه ما به این نقطه برسد که بنا نیست عده‌ای در جامعه مثل اردک مادر جلو راه بیفتند بقیه هم پشت سرش  حرکت کنند. این سیستم و این مدل بار آوردن اشتباه است. آن اردک باز مادر است، هر کس از راه می‌رسد یک پیج می‌زند، مشاوره می‌دهد، کلاس برگزار می‌کند ساعتی صد هزار تومان، دو میلیون دوره موفقیت، دوره فلان، بیا پولدار شویم! بیا فلان شویم! شیر تو شیری شده! گیری افتادیم به حضرت عباس! بعضی‌وقت‌ها آدم می‌نشیند با خودش می‌گوید به ما چه، چرا جوش الکی می‌زنی؟! بگذار بروند دیگر، ول کن! خب آنجا که آقا می‌گوید ما نیاز داریم از خودتحقیری بیرون برویم، این روحیه تو اصلاً با آن نیاز جور در نمی‌آید! یکم بایست! یکم سینه‌ات را سپر کن! یکم بگو نه! یکم بگو من از تو چیزی کم ندارم!

»جهان امروز فیلسوف نمی‌خواهد، بازیگر می‌خواهد
آزمون آخر را بگوییم. عرضم به حضورتان که آخرین نکته که بگوییم چون من به نظرم رسید که این بحث را همین یازده جلسه جمع کنیم؛ ولی جمع نشد، جوری بگویم که به اتمام برسد. بحث تمرکز، تمرکز هم خیلی بحث مهمی است. ببینید همه‌چیزخواری، همه‌چیزفهمی و همه‌چیزدانی مُدهای دنیای امروز است. اصلاً دنیای امروز دارد آدم‌ها را به این سمت سوق می‌دهد. کدام دنیا؟ دنیای امروز که در اختیار جناح زرد است. زردپسندی آدم‌ها را به‌سوی کلماتی مثل همین همه‌چیزخواهی، همه‌چیزدانی، همه‌چیز باشی، همه‌حاباشی سوق می‌دهد. دارد به این سمت می‌برد. مقداری سعی می‌کند تو را از این تمرکز خارج کند، عُمق نگیری، یک جهان علمی هم این بغل داریم که دنبال عُمق است؛ یعنی یک مسیر جهان دارد به سمت این می‌رود که علم‌ها هی دارد کوچک، دقیق‌تر و بیشتر می‌شود، در پزشکی متخصص کوچک‌ترین نقطه‌ها، در مهندسی و علم ریاضی همین‌طور. همه‌اش دارد جلو می‌رود. مثلاً دیگر طرف در جهان علم علامه نیست، جهان علم ده درصد جهان امروز است که همین ده درصد دارند جهان را مدیریت می‌کنند، آن نود درصد هم در زردخانه، دنبال پیج، کانال، گفتند و می‌گویند، همه چیز بلد باشد، هستند. همین الان سؤال کند راجع‌به انواع  زندگی در ماه دارد صحبت می‌کند، عطارد کهکشان چیست، آن طرفش چه می‌شود، برای همه نظریه دارد. از ازل هم نظریه دارد. بیگ‌بنگ را قشنگ برایت باز می‌کند در حد چقدر؟ مثلاً بگویید داداش این بیگ‌بنگ را برای من می‌گویی، فقط پنج دقیقه، بیشتر نمی‌تواند؛ یعنی در همین هم عمیق نیست. همه چیز بلد است هیچ چیز بلد نیست. چرا؟ چون جهان امروز زرد است، آدم‌های این مدلی را می‌پسندد.

این جملات یکی از اساتید فلسفه که اتفاقاً حزب‌الهی هم نیست حالا جملاتش را بگویم می‌شناسید، اسم نمی‌آورم، در تلویزیون صحبت می‌کرد خیلی دل من را درد آورد. که می‌گفت جهان امروز به ما نیاز ندارد، جهان امروز یک فوتبالیست می‌خواهد برایش گل بزند بعد هم او را فراموش کند. یکی می‌خواهد برایش جکی بگوید بخندد، برایش مهم نیست که این خنده از ته دل هست یا نه _این‌ها شرح‌های من است، من الان کمی فلسفی‌ترم_ برایش خیلی مهم نباشد که این دردها با این خنده درمان می‌شود یا مسکن است، پولش را بگیرد بخنداند، پول هم می‌دهند. انسان امروز به این مدل آدم‌ها پول می‌دهد، تحویلشان می‌گیرد، دوستشان دارد. برایش بازی کند، بازی فقر کند او گریه کند. اصلاً برایش مهم نباشد او دارد بازی فقر می‌کند و خودش در رفاه و اشرافیت غوطه‌ور است. دوست دارد فقر او را باور کند گریه کند، اشک بریزد، تازه پول هم در حسابش می‌ریزد. دوست دارد شعار صداقت او را باور کند در حالیکه می‌داند صادق نیست. جهان امروز این‌طوری است برای اینکه وقت ندارد راجع‌به صداقت تحقیق کند. جهان امروز فیلسوف نمی‌خواهد، جهان امروز بازیگر می‌خواهد. این جملات تلخ است! خیلی تلخ است این جملات! همین بازیگرها تاریخ را عوض کردند. در طول تاریخ دردمندان به انزوا رفتند تا بازیگران بتوانند تاریخ را عوض کنند. اگر مثل دیروز این اتفاق برای امام‌حسین‌‌(ع) افتاد به‌خاطر بازیگران بود. چون کسی حوصله نداشت بفهمد مکتب امیرالمؤمنین‌(ع) یعنی چه. آقا نماز را می‌خوانیم دیگر! معاویه بگوید چهارشنبه نمازجمعه بخوانید می‌خوانیم، نماز است دیگر!
و امروز جهان دارد به‌سمت بازی می‌رود. همه چیز دارد بازی می‌شود. بازی نماز، بازی جلسه، بازی اقتصاد، بازی فقر. همه بازی فقر را قبول می‌کنند. اگر من الان اینجا برایت بسوزم کسی تحویلم نمی‌گیرد؛ اما اگر ادای سوختن دربیاورم همه یقه می‌درانید. چون کسی حال ندارد بفهمد سوزش عمیق یعنی چه، برود کشفش کند، احصایش کند. دوست دارد کسی بیاید بازی کند برود دیگر. معلم‌ها می‌آیند به من می‌گویند که آقا کلیپ‌های کوتاه درست کنید، سی ثانیه، ۴۵ ثانیه. می‌گویم این‌ها دردی را دوا نمی‌کند به بچه‌ها بگویید کمی وقت بگذارند. می‌گوید نه وقت نمی‌گذارند. می‌گویم خیلی‌خب تو می‌خواهی به قواعد امروز بازی دنیا تمکین کنی، من حوصله‌اش را ندارم. دیگر از ما گذشت. نمی‌توانم با سی ثانیه بهت بگویم. من خودم ۳۵ سال است دارم مطالعه می‌کنم هیچ چیز نشده‌ام، چه‌جوری او را با سی ثانیه کلیپ آدم کنم؟! بازیگر زیاد داریم دیگر! من خیلی سخنرانی گوش می‌دهم. مثلاً به من می‌گویند چه گوش می‌دهی؟ می‌گویم من مدرسان را گوش می‌دهم. مدرس! باید بیست جلسه، سی جلسه طول بکشد. اگر کلیپ سه‌چهار دقیقه بفرستید اصلاً گوش نمی‌دهم، مگر دیوانه‌ام وقتم را صرف کنم! کسی حرفی زده؟ چه گفته؟ سه ساعت صحبت کرده است. مثلاً استاد فلانی شب پنجم جلسه فلان این را گفته است، سه دقیقه‌اش را می‌فرستد، می‌گویم نه، کل دهه را بفرست من می‌خواهم گوش بدهم چه گفته، این‌جوری که نمی‌شود چیزی فهمید.
خدا ان‌شاءالله به همه ما توفیق عمل کرامت کند.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید