امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی سلامت معنوی - قسمت دوم(فراموشی و سلامت معنوی) 95/1/21

13 آذر 1404 -   12:49 ب.ظ  دسته بندی: سلامت معنوي

باید بدانیم تصمیم ها و عمل هایی که ما در فوران احساسات می گیریم، پایدار نمی ماند. یعنی وقتی که احساساتمان فوران کرد، فوراً بنشینیم و زندگیمان را به گونه ای تغییر بدهیم که دیگر نشود آن را برگرداند، این اصل ماجراست.

یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد
موضوع: سلامت معنوی – قسمت دوم (فراموشی و سلامت معنوی)
95/1/21

◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:
» فراموشی تیغ دو دم است.
»‌ فراموشی از منظر قرآن
» چرا فراموش نکردن خوشحالی و درد مضر است؟!
» تعریف فراموشی مثبت
» تعریف فراموشی منفی
» درسی که از شادمانی می گیریم، چیست؟
» خصوصیت ذاتی فراموشی، سرد شدن است!
» تصمیم ها و عمل ها در فوران احساسات، پایدار نمی ماند.
» چرا اسلام خون تازه می خواهد؟
» انقلاب و تحول باید مقدمه حکومت باشد.
» اصل ماجرای تغییر چیست؟؟
» باید راه بازگشت به خلاف را بست!
» چرا مردم راه های شیطانی را نمی بندند؟
» ام الفساد جامعه امروز چه کسانی هستند؟
» این همه بهانه، برای بستن یک راه به سمت شیطان است!

» فراموشی تیغ دو دم است.
فراموشی مثل اغلب مخلوقات خداوند تبارک و تعالی یک تیغ دو دم است، مانند همه نعمت هایی که خداوند داده. خیلی از نعمت ها یک رو نعمت و گشایش است و یک رو نقمت، بلا و ناراحتی است. فراموشی هم از همان مدل مخلوقات است که تیغ دو دم است.

»‌ فراموشی از منظر قرآن
در قرآن کریم می فرماید: “ما انسان ها را فراموش کار خلق کرده ایم”، ترجمه فراموش کار برای کلمه نسیان، یک ترجمه ناقص است. چون فراموش کار بودن بار منفی دارد. وقتی می خواهیم بگوییم یک کسی ضعفی دارد، می گوییم فراموش کار است. در صورتیکه اینجا که می گوید انسان را بر مبنای نسیان خلق کرده ایم، یک قسمتش هم مثبت است. به این معنا که اگر فراموشی و فراموش کردن خیلی از وقایع تلخ در زندگی نباشد، یک فاجعه یا یک واقعه تلخ تا پنجاه سال برای ما زنده می ماند.

» چرا فراموش نکردن خوشحالی و درد مضر است؟!

انسان ها درد، یا حتی خوشحالی و مستی را فراموش می کنند. یعنی هر دو طرفش اگر فراموش نشود، مضر است. خوشحالی اگر فراموش نشود مضر است، برای اینکه انسان آنقدر شوق دارد که به کارش نمی رسد و می خواهد تا پنجاه سال بزند و برقصد. درد هم مضر است، برای اینکه انسان آنقدر ناراحت است و درد دارد که نمی تواند زندگی کند.

لذا خیلی از کسانی که عزیزی را از دست داده اند وقتی که در تشییع آن عزیز، مخصوصاً سخت ترین قسمت تشییع یک عزیز وقتی است که او را در قبر می گذاریم و روی او خاک می ریزیم، بالاترین درجه ناراحتی را احساس می کنند و می گویند: ای کاش می شد من هم با او خاک شوم! واقعا خیلی هایشان راست می گویند. یعنی در اثر این درد به جایی رسیده که حاضر است بمیرد. بعد همین انسان یک هفته، دو هفته، سه ماه، چهار ماه دیگر، کلاً فراموش می کند. این از نعمت های خداوندست.

یا خیلی از ما که فکر می کنیم اگر عزیزی را از دست بدهیم، باید با او خاک شویم هم، احتمال دارد روز اول همین احساس را داشته باشیم، اما روز دوم، سوم، چهارم، پنجم فراموش می کنیم.

فراموشی یک پروسه است. یعنی اگر جلوی آن را بگیرید، باز هم اجرا می شود. هیچ انسانی ولو درد را هر روز برای خودش یادآوری کند، نمی تواند آن را به همان میزان دردِ اول نگهدارد و هیچ انسانی نمی تواند شوق را ولو هر روز به خودش یادآوری کند، به همان میزان شوقِ اول نگهدارد. این جزء نعمت هاست. خیلی ها بوده اند که سعی داشته اند یک درد مثبت را که برایشان تأثیر مثبت داشته، یک ماه نگهدارند، اما نشده!! یعنی قطعاً روز دوم از روز اول رقیق تر است. این یک پروسه است، خودش خود به خود اجرا می شود و نمی شود جلوی او را هم گرفت. پس وقتی ما می گوییم انسان فراموش کار است، یک درصدش بار منفی دارد، اما یک درصدش این است که خدا یک نعمتی به انسان داده است.

» تعریف فراموشی مثبت
– “لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ”. ما انسان را بهترین نوع آفریدیم.
یکی از چیزهای خوبی که به او داده ایم، فراموشی است. ناراحتی ها و دردها را فراموش می کند؛ بچه اش مرد، پدرش مرد، مادرش مرد، همسرش مرد، دوستش مرد را فراموش می کند.

همه کسانی که تجربه فراموشی را دارند به کسانی که تجربه اش را ندارند، می گویند انقدر که درد دارید، مال الان است. یک روز دیگر رقیق می شود، ده روز دیگر رقیق می شود، و الی آخر. یعنی تا آخر دنیا این داستان فراموشی تکرار خواهد شد. این قسمت مثبتش، که بابتش خدا را خیلی شکر می کنیم.

» تعریف فراموشی منفی
قسمت دوم کلمه نسیان که بار منفی دارد، فراموشی چیزهایی است که نباید فراموش شود. این قسمتش بد است و از تفسیر خارج می شود، چون ما معمولاً می شنویم که آیه قرآن را بر سر ما می کوبند که انسان ها فراموش کارند، پس بد هستند. می گوییم نه! خدا دارد یکی از نعمت هایی را که به انسان داده معرفی می کند و این ها پروژه است.

فرق پروژه و پروسه را در این سال ها چندین بار گفته ام، یعنی اینکه خود به خود اجرا نمی شود. لازمه اش این است که انسان برای چیزهایی که نباید فراموش شود، برنامه ریزی کند. این لازمه ی یک پروژه است.

» درسی که از شادمانی می گیریم، چیست؟
وقتی به اینجا می رسیم، می بینیم خودمان می دانیم بعضی چیزها نباید فراموش شود. بعضی از شادمانی ها که برای ما حاصل می شود، باید خود شادمانی فراموش شود، وگرنه این مستی ما را از زندگی باز می دارد، ولی باید دائم روی درسی که از این شادمانی می گیریم، که “شکر” و “رضاست”، تاکید شود. الحمدلله چقدر آن روز خوب بود، چقدر عالی بود، الحمدلله چه اتفاق مثبتی افتاد.

بعضی از دردها باید در پروسه فراموشی، فراموش شود. اما قطعاً درس هایی که این درد برای ما دارد، نباید فراموش شود و این دیگر پروسه نیست، پروژه است. باید دائم تاکید و تکرار بشود. حالا این دو را کنار همدیگر بگذارید. برمی گردیم به قسمت هایی از زندگی من و شما که بنا بوده ما برای این قسمت ها درس بگیریم و این درس گرفتن یا یک شادمانی خیلی عجیب بوده و به ما درس داده – می گوید انقدر این کار جواب داد که معلوم است کار خیلی خوبی است – یا یک ناراحتی خیلی بزرگی بوده و قرار بوده از این درس بگیریم. یعنی در حقیقت یک موجی از احساس بلند می شود که در آن درس دارد. احساس فراموش می شود، اما انسان باید دائما درس را مرور کند.

» خصوصیت ذاتی فراموشی، سرد شدن است!

یک مثال خیلی واضح خدمتتان عرض می کنم؛ یکی از ما و شما که تموّل کافی دارد و قشر متوسط به بالای جامعه است، عکس یک پسر بچه یا دختر بچه یتیم یا زندگی یک خانواده بسیار محروم را می بیند و انقدر احساسش قوی تحریک می شود که نه تنها آن روز کمک می کند، بلکه نمی تواند ناهار هم بخورد و به خودش هم سرکوفت می زند که مردم برای قُوتِ تنهای خودشان، برای غذایی که فقط بخورد و نمیرد، مشکل دارند، درحالیکه حاشیه سفره من صد هزار تومان قیمت دارد! آن روز غذا زهرمارش می شود! چه شده است؟ الان احساسات باد کرده! این آدم باید چه کار کند؟!

بلافاصله باید به خودش بگوید این احساس بسیار خوب و درستی که من دارم و می گویم اگر انسانم باید از تجمّل و تبرّجم برای اصلِ قُوتِ و مایحتاج بقیه مردم بزنم و کمی کمتر کنم. این احساس خیلی خوب بوده، اما باید بدانم تا شب نمی کشد.

فرض می کنیم کسی شب بمب گذاری آمده، اصلاً هم در این وادی ها نبوده که ببیند چه خبر است. بمب گذاری شد، بچه ها تکه تکه شدند، شهید دید، شب تا صبح خوابش نبرد، صبح در بیمارستان خونش را داد، بعد تشییع جنازه و سر قبر شهدا رفت، گلاب گرفت و پاشید، خاک کرد، هر روز زیارت عاشورا خواند و با یکی از شهدا عهد بست. تا اینجای کار خیلی خوب است، اما برادر و خواهری که در این بحبوحه فوران احساسات قرار گرفته ای، بدان این احساس خواهد خوابید. این می شود خصوصیت ذاتی فراموشی، سرد می شود!

» 
تصمیم ها و عمل ها در فوران احساسات، پایدار نمی ماند.
در یک ماهی که به حج رفته، عالی بوده. انقدر معنویت از سر و رویش می بارد که خود خدا هم تعجب می کند، می گوید من انقدر از این توقع نداشتم!! با باری از نور دارد از پله هواپیما پایین می آید. باید بداند حج یک رشد یک دفعه ایِ احساسات است و فراموش می شود. باید بدانیم تصمیم ها و عمل هایی که ما در فوران احساسات می گیریم، پایدار نمی ماند.

برای مراسم شهیده راضیه کشاورز که در دبیرستان دخترانه پشت پارک آزادی درس می خواند، رفتم، اصلاً نمی شد حرف بزنی. سعی کردم صحبت خیلی ملایم، نرم و حتی خیلی شاد داشته باشم که مقداری بحران این جمعیت بخوابد. چون راضیه کشاورز تقریبا هجده روز بعد از بقیه شهدا، شهید شد. اصلاً نمی شد با همین دخترهای عادی این مدرسه، حرف بزنی. قبل و بعد از جلسه، فقط گریه می کردند.

یادم هست که آن لحظه به مسئولین آموزش و پرورش گفتم این مدرسه را به نام شهیده راضیه کشاورز بزنید. یک یادمان در آن بسازید، ما هر ماه می آییم و به روزش می کنیم. مگر ما چند شهیدِ دختر شانزده ساله در شیراز داریم؟؟ دولت هم اصول گرا بود!

این ها می روند، نروند هم یادشان می رود. نسل بعدی می آیند، بگذارید ارتباطات یک دختر شانزده ساله با امام زمان(عج) را بفهمند! ما ماه به ماه به روزش می کنیم. از نظر فرهنگی این دبیرستان را تصرف می کنیم و اتفاقات خوبی در اینجا خواهد افتاد که الان در این دبیرستان بالای شهر، ششصد هفتصد دانش آموز را در همین فضا از این پروسه احساسات جدا کنیم و در پروژه تربیتی بیندازیم. نامه نوشتم و با خود مسئولین آنجا هم صحبت کردم، همه گفتند بارک الله، احسنت، چقدر خوب. و رسماً گفتند نه!!

کسانی که آن زمان مسئول بودند، رفتند. همه مسئولین می روند. مشکل مسئولیت این است که وقتی روی صندلی می نشینی، فکر می کنی نمی روی. درحالیکه یا می روی یا می میری! من انقدر حسرت خوردم که با همه ادعای آن زمان نگذاشتند دستی به این مدرسه بزنیم. می خواهم بگویم یک مدرسه پر از دختر، همه را متحول کرده است. یک احساسات پر شده است که صددرصد سرد می شود.

» چرا اسلام خون تازه می خواهد؟
وقتی می گویند اسلام خون تازه می خواهد، برای این است که چون در خون های قبلی، مردم بر موج احساسات سوار می شوند و این خون را نظاره می کنند، سرد می شوند. اسلام مجبور می شود دوباره خون بدهد، وگرنه یک خون اباعبدالله(ع) برای کل تاریخ کافی بود!

امشب به خاطر بمب گذاری راجع به آن مثال می زنیم؛ به زندگی شهید علوی که نگاه می کنیم، می بینیم چقدر زحمت کشیده است! نصف درآمد کارش را به خانواده های یتیم و فقیر می داد و هیچ کس هم خبر نداشت. بعد از شهادتش، خانواده هایی سراغ من آمدند و گفتند چیزی که از او می گرفته ایم قطع شده، ما را به یک جای دیگر معرفی کنید. یک جوان بیست و چند ساله!! چقدر آدم ها متحول شدند، تصمیم گرفتند زندگی هایشان را جمع و جور کنند، به محرومین بپردازند. عکس شهید علوی را در اتاقشان زدند و تصمیم گرفتند تغییر کنند. چه شد؟! الان کجا هستند؟؟

در قضیه حجابِ آخرین لحظه شهیده قاسم پور، چه شد؟! خواهرهایی که متحول شدند و حجاب هایشان عوض شد، الان کجا هستند؟! اصلاً چه کسی هستند؟ با چه کسی هستند؟ چه کار می کنند؟

» انقلاب و تحول باید مقدمه حکومت باشد.

تحول جواب نمی دهد، انقلاب و تحول باید مقدمه حکومت باشد. بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت انقلاب کردیم، خیلی خوب تمام شد. دوباره بیست و دو بهمن پنجاه و هشت انقلاب کنیم. انقلاب نمی تواند تا آخر عمر بماند، انقلاب یک تاثیر مقطعی دارد. انقلابِ نفْس باید به حکومت بر نفْس منجر شود. این اصل کار است، وگرنه در این دوره و زمانه احساسات جواب نمی دهد. هرچه اسلام می خواهد، شهید بدهد! من یادم است همان موقع برای کادر صحبت کردم، گفتم اتمام حجت خدا با کانون اتفاق افتاد، شهید هم دادیم! فکر کنم همه ما تغییر کنیم. الحمدلله رب العالمین همه ما هم تغییر کردیم، اما خدا می داند به کجا و کدام سمت. اصلاً ضمانتی نیست.

» اصل ماجرای تغییر چیست؟؟
چقدر انسان ها برای این دو بچه کوچک که شهید شدند، متحول شدند، چقدر اتفاقات افتاد، فایده ای ندارد! باید به پروسه تبدیلش کند. یعنی چه؟! یعنی ما باید وقتی که احساساتمان فوران کرد، فوراً بنشینیم و زندگیمان را به گونه ای تغییر بدهیم که دیگر نشود آن را برگرداند، این اصل ماجراست.

» باید راه بازگشت به خلاف را بست!

اگر قرار باشد که انسان بر قله ای از احساسات بنشیند، بلافاصله باید تغییراتی ایجاد کند. بعضی از تغییرات غیر قابل بازگشت، این خیلی مهم است. برخی اوقات ما یک مسیرهایی داریم، تغییر هم ایجاد می کنیم، از این مسیر به یک مسیر دیگر می رویم، ولی آن راه قبلی را بر خودمان نمی بندیم. چون نمی بندیم احتمال بازگشت به آن راه همیشه هست، ولو که سی سال بر نگردیم!

شیطان هم آرام نشسته خیالش هم جمع است، می گوید این فرد احتمال بازگشت را باز گذاشته، حالا بگذار برود. سال نود و سه نشد! نود و چهار. نشد، نود و پنج. نشد، نود و شش. هزار و چهارصد و هفت، بالاخره می توانیم برگردیم، راه را نبسته است. زمانی بنده خدایی به من گفت چرا شما برای یک پست دولتی اقدام نمی کنید؟! گفتم من راه را به این پست هایی که به بیت المال و حقوق سر و کار دارد، بسته ام. من نفسم خیلی کوچک و ضعیف است، اصلاً نمی توانم اینطور مکان ها کار کنم.

من اینطوری هستم، راه را بسته ام و گفته ام من پست دولتی نمی گیرم، تمام! بعد گفتم راه را بسته ام، اما شاید یک وقتی گرفتم. گفتیم چه کار کنیم؟! الحمدلله الان دنیا، دنیای رسانه است و مردم همه اینجوری هستند. خلاصه پای کار می آیند و هرچه هم می گویی محفوظ است. بالاخره در یک لب تابی، موبایلی، یک جایی گیر می آید. شب عاشورا روی منبر، گفتم بنده هیچ وقت در عمرم هیچ فکری راجع به اینکه بخواهم یک کاره ای بشوم نخواهم کرد، و اگر روزی هم این کار را کردم، بدانید دارم از حضرت زهرا(س) سوء استفاده می کنم، به من اقبال نکنید.

حالا اگر بخواهم یک کاره ای بشوم، مثلا بخواهم کاندیدای ریاست جمهوری بشوم، سریع این فایل می پیچد، سوء استفاده کنندگان از حضرت زهرا(س) من جمله فلانی! راحت. این مثال را زدم که به هیچ کسی بر نخورد، از خودم مایه گذاشته ام، ولی یک جاهایی ما مسیر بازگشت به سمت خلاف را نمی بندیم!

» چرا مردم راه های شیطانی را نمی بندند؟
راضیه کشاورز اینگونه شهید شد، تو متحول شدی، خیلی هم خوب شدی، اما مسیر آنطرف را نبستی. به چه اطمینان نبستی؟ چهارده شهید دادیم، اصلاً شما جلد دوم آیت الله العظمی بهجت شدی، ولی این جلد دوم بعد از سه هفته که احساسات خوابید، آرام آرام به همان حالت قبل برمی گردد. چرا؟! چون تو بقیه راه ها را نبسته ای! باید بقیه اش را ببندی که نشود برگردی.

ما صد راه شیطانی داریم، نمی شود صد راه بست، ولی می شود هفتاد راه را ببندیم. چرا مردم راه ها را نمی بندند؟ من نمی فهمم. می داند اگر محجبه بگردد، سی راه اینطرف و آنطرفش بسته است، نمی دانم چرا همینطور باز گذاشته؟!! الان جوانی بیست سالت است، بیست و پنج سالت است، سی سالت است، چهل سالت است. پس فردا شصت سالت می شود، در باز است، تو را بر می گرداند.

» ام الفساد جامعه امروز چه کسانی هستند؟
چقدر فرزند شهید داریم؟ طرف فکر کرده فرزند شهید است، مشکلی ندارد، عزیزم فرزند شهید چیست؟! فرزند پیغمبر و امام معصوم داشته ایم. اصلاً همه مشکلات ما از فرزندان بزرگان است! ام الفساد جامعه امروز جهانی فرزندان بزرگان هستند که فکر می کردند چون ما فرزندان بزرگ هستیم، پس محفوظیم! راه ها را نبسته اند.

یک وقتی شهید امینی برا ما صحبت می کرد، می گفت شهید هم بشوی بعد به تو بگویند دوباره برگرد، در دنیا ضمانتی نیست دوباره به بهشت بروی. یعنی در دنیا به جایی رسیده باشی که توفیق شهادت پیدا کرده باشی و شهید هم شده باشی، بگویند با همین توفیقت به دنیا برگرد، شاید سال بعدش فریب خوردی!

» این همه بهانه، برای بستن یک راه به سمت شیطان است!
مقداری روی خودمان دقت کنیم. الحمدلله رب العالمین تشیّع برای ما این همه بهانه برای تحول ساخته. الان ماه رجب است. قبل از عید، فاطمیه بود. هنوز از فاطمیه بیرون نیامده، به مشهد رفتیم. آمده نیامده، سیزده به در رفته نرفته، سالگرد شهادت شهدا شد! باز از سالگرد شهدا بیرون آمده نیامده، داریم به اعتکاف می رویم. از اعتکاف بیرون آمده نیامده، وارد مناسبت های شعبان و احیای نیمه شعبان می شویم. بعد به ماه رمضان می رسیم؛ سی شب با خدا بودن. این همه بهانه که تو بتوانی در هر بهانه ای، یک راه بازگشت به سمت شیطان را ببندی، اصل این است. ان شاء الله خداوند به همه ما توفیق عمل بدهد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید