امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - آرمان‌شهر - قسمت دوم - شب دوم محرم97

13 آذر 1404 -   2:15 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی های 1397
یا انیس
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: آرمان‌شهر – قسمت دوم
تاریخ: 97/06/20

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» زندگی در بهشتی زمینی، باور اولیای دین
» آرمان‌شهر به جایی گفته می‌شود که روابط میان انسان‌ها آرمانیست
» تصور قدرت عجیب انسان است که اگر محال عقلی نباشد، به وقوع می‌پیوندد
» اعتقاد به آرمان‌شهر یعنی حرکت  در مسیر بهتر شدن
» به چه ساختارهایی در آرمان‌شهر باید توجه شود؟
» آبادانی، پیشرفت، علم، رفاه، قدرت و عدالت از اهداف یک آرمان‌شهر است
» راز تامین رفاه در غرب
» ابعاد رفاه از منظر آقا امیرالمومنین(ع)
» در جهانی که جنگل است، اگر زور نداشته باشی، تو را می‌خورند
» تعریف ما از عدالت چیست؟
» چرا در آرمان‌شهر مردم بر تکالیف خود واقفند؟
» رانت در جامعه ما قانونی شده است!!
» قانونی که به اختلاف طبقاتی کمک کند، مشکل دارد!

» زندگی در بهشتی زمینی، باور اولیای دین
جلسه اول در بحث آرما‌ن‌شهر بیشتر به معنای واژه‌ها و برنامه‌هایی که در طول تاریخ راجع به یک حکومت و شهر آرمانی وجود دارد پرداخته شد و به اینجا رسیدیم که پیغمبران الهی، اهل‌بیت(س) و همچنین متفکران دینی و غیر دینی همه بر این باور بودند که  انسان‌ها باید روزگاری در جامعه، شهر یا در مکانی بسیار آرمانی حتی اتوپیا به معنای نا کجاآباد و یا یک مکان خیالی، زندگی خیلی خوبی مانند بهشت داشته باشند یعنی نمونه سازی یک بهشت بر روی زمین؛ چون خداوند ذهنیت ما را اینگونه تعبیه کرده که ما به کمتر از بهشت قانع نمی‌شویم.

در بحث دهه محرم سال گذشته به این موضوع پرداختیم که چون انسان‌ها میل به بی‌نهایت دارند، هیچ وقت راضی نخواهند شد! ما به کمتر از بهشت قانع نیستیم و اگر قرار است شهری را حداقل در آرمان‌ها و رؤیاهایمان بسازیم، سعی می‌کنیم این شهر یک بهشت زمینی با خصوصیات زمینی بهشت باشد. چرا ما بحث بهشت زمینی که ممکن است به تصدیق برسد یا نرسد را متصور می‌شویم؟ چون بهشت دو قسمت دارد: 1. مکان و ساختار زمین  2. انسان‌های بهشتی! یکی از دلایل بهشت بودن بهشت، اخلاق بهشتی انسان‌ها در آنجاست.

» آرمان‌شهر به جایی گفته می‌شود که روابط میان انسان‌ها آرمانیست
با همین گذاره‌های ساده ما می‌توانیم بفهمیم اگر آدمیان به اخلاق بهشتی متخلق بشوند، درصدی از بهشت را می‌توان روی زمین پیاده کرد. اگر در اشعار شعرای غرب و شرق مخصوصا شعرایی که میل به عرفان و فلسفه داشته‌اند و یا شعرایی که به معنای واقعی ادیب بوده‌اند دقت کنید، می‌بینید که خصوصیاتی راجع به آرمان‌شهر متصور شده‌اند. مثل «بهشتی» که سهراب سپهری در شعر خود به تصویر می‌کشد:
قایقی خواهم ساخت
دور خواهم شد از این خاک غریب… .

سهراب سپهری در شهر خودش، کاشان نشسته است و آرمان‌شهر را متصور می‌شود. زمانی‌که امثال سهراب سپهری می‌خواهند آرمان‌شهر را برای خودشان ترسیم کنند، از اخلاقیات مردمش صحبت می‌کنند. شهری که در آن کسی به دیگری بد نگاه نکند، حق هیچ فردی ضایع نشود و…! سهراب سپهری در وصف آن آرمان‌شهر از برج و خانه روستایی وتکنولوژی و آسفالت خیابان‌ها و… سخن نمی‌گوید. آن آرمان‌شهری که در ذهن من و شما وجود دارد همان ضرب‌المثل همیشگی خودمان است که می‌گوید: «در بهترین شرایط مادی، دل باید خوش باشد». هیچ حیوان، مکان، تکنولوژی و آپارتمانی نمی‌تواند دل ما را خوش کند، مگر یک انسان دیگر! درحقیقت در آرمان‌شهر بیشتر روابط انسان‌ها با یکدیگر آرمانی است؛ اگرچه ساختار شهری مخصوص به خود هم نیاز دارد.

» تصور قدرت عجیب انسان است که اگر محال عقلی نباشد، به وقوع می‌پیوندد
از خصوصیاتی که خداوند در انسان‌ها قرار داده این است که هر چیزی را که متصور می‌شوند، اگر محال نباشد تصدیق آن وجود دارد. مثلا اگر شما یک فیل را در یک فنجان کوچک متصور شوید، چنین اتفاقی نخواهد افتاد چون محال عقلی است. به هیچ عنوان ما نمی‌توانیم یک جسم بزرگ را بدون کوچک کردن در یک ظرف کوچک قرار دهیم! اما اگر متصور شوید روزی با یک وسیله از منظومه شمسی گذر خواهید کرد و کره دیگری را پیدا می‌کنید که فلان شرایط آب و هوایی را داشته باشد، این تصور محال نیست و چون در ذهن شما آمده است تصدیق آن در عالم وجود دارد. زمانی که رمان‌هایی چون بیست هزار فرسنگ زیر دریا را می‌نوشتند مردم حتی سنگ زیر پای خود را هم نمی‌شناختند! گستره علم در این حد کوچک بود؛ اما چون تصور کردند پس تصدیق آن وجود داشت. از طرفی چنین تصوراتی هیچگاه جزء خصوصیات خلقت ذهن یک فیل نیست.

شخصی خدمت امام صادق(ع) آمد و از ایشان پرسید: «اگر خداوند قدرت دارد، آیا می‌تواند جهان با این عظمت را در یک فنجان کوچک جا بدهد؟» (این سؤال از جنس سؤالاتی است که خود سؤال غلط است و جوابی هم ندارد.) امام صادق(ع) جوابی دادند که بسیار معرفتی بود؛ فرمودند: «بله، فنجان چیست؟! خدا می‌تواند جهان بزرگی را در همین قرنیه چشمان تو قرار دهد تا بتوانی همه جهان را ببینی!» منظور از این کلام فقط چشم ظاهر نیست؛ یعنی یکی از توانایی‌های انسان توانایی تصور است و بسیار قوی است.
 
توانایی و قدرت تصور انسان بسیار عجیب است. یکی از شاگرد اول‌های کلاس علامه طباطبایی این مطلب را تعریف می‌کرد و بنده از ایشان شنیدم که علامه به فردی گفته بود: قدرت تصور و تلقین شما بسیار زیاد است و من به شما تمرینی می‌دهم که هر کس بخواهد می‌تواند آن را انجام دهد. این مطلب را علامه می‌گوید، آن زمان چنین اشخاصی حقیقتا علامه بودند؛ امروزه ما نهایتا تا مقطع دکترا داشته باشیم، هفتاد کتاب می‌خوانند و دکتر می‌شوند! تمرین علامه به این صورت بود که فرد خود را در یک اتاق کاملا تاریک با دمای متعادل همراه با سکوت مطلق قرار بدهد سپس به یک شخص زنده و یا مرده فکر کند و با تمرکز، دائم به خود تلقین کند که فلان شخص در حال حاضر روبروی من نشسته است، پس از مدت کوتاهی روبروی او ظاهر خواهد شد و می‌تواند با او صحبت کند و حتی جوابش را هم می‌دهد! بنده امتحان نکرده‌ام و به حرف علامه اعتماد کرده‌ام، شما می‌توانید امتحان کنید!
چرا علامه این موضوع را مطرح می‌کنند؟ چون ایشان با این استدلال، بسیاری از دیدارهای مردم با امام زمان(عج) را حقیقی اما تلقینی می‌دانند! راست می‌گوید که امام زمان(عج) را دیده؛ اما درحقیقت ایشان را ندیده و اثرات تمرکز و تلقین بوده است. در کتابی که چندان عمومی نیست، از چند تن از اشخاص مشهوری که به دیدار امام زمان(عج) مشرف شده‌اند نام برده است که آن‌ها اصلا با امام زمان(عج) دیدار نداشته‌اند و اثرات تلقین بوده است. علامه این استدلال را می‌آورد که بگوید تو هم می‌توانی! قدرت تصور انسان این اندازه قوی است درنتیجه اگر راجع به آرمان‌شهر در ذهنمان تصوری داریم؛ بنابراین تصدیق واقعی آن در عالم هست، باید به دنبال آن بگردیم.

» اعتقاد به آرمان‌شهر یعنی حرکت  در مسیر بهتر شدن
دیشب بحث را به اینجا رساندیم که به طور معمول هر اتوپیایی در عالم به دیس اتوپیا و درواقع به ضد خودش تبدیل شده است. امروزه در غرب و شرق، در اسلام و غیر از اسلام، به یک نسل از فیلسوفان آرمان‌گرا رسیده‌ایم که نام آن‌ها را فیلسوفان ناامید یا ضدآرمان گذاشته‌اند که هم در داخل و هم در خارج از این فلسوف‌ها داریم. این‌ فیلسوف‌ها بر این باورند که بنا بر تجربه تاریخی پیامبران از جمله: موسی، عیسی، پیغمبر(ص)، حضرت علی(ع) و همچنین به قول خودشان گاندی، فیدر کاسترو، مارکس، لنین و در حقیقت همه کسانی که آرمان‌گرا بودند نتوانستند آنچه می‌خواستند را اجرا کنند، پس قاعده تاریخ این است که آرمان جواب نمی‌دهد! آن‌ها معتقدند که نیازی به ساختن آرمان‌شهر نیست؛ شما اول یک خانه آرمانی را به همراه همسر و فرزندان خود بسازید، زمانی که توانستید یک خانه آرمانی بسازید سپس راجع به آرمان‌شهر صحبت کنید! درصورتی که اصلا بحث ما این نیست.
بحث ما دو مقوله دارد:
1. قرار نیست در آرمان‌شهر ما الزاما به نقطه آرمانی‌ برسیم، قرار است در مسیر بهتر شدن حرکت کنیم.
2. الزاما در یک شهر آرمانی، خانه‌های آرمانی وجود ندارد چون ما توان کنترل نفس مردم را نداریم و نمی‌توانیم به مردم بگوییم مثلا بداخلاق نباش! اما می‌توانیم قانونی بگذاریم که مثلا کسی حق ندارد با بداخلاقی خود به جامعه لطمه وارد کند.

ما در آرمان‌شهر به ایده‌آل‌های واقعی فکر می‌کنیم. محیط خانه در اثر نبود محبت، عشق، فقر و… تحت تاثیر قرار می‌گیرد. اما درخصوص آرمان‌شهر ما راجع به یک حکومت صحبت می‌کنیم. حکومتی که باید شرایطی را ایجاد کند که اگر من یک آدم خشمگینی هستم، قانون اجازه ندهد غضب من به جامعه لطمه بزند. مگر زمانی که پیامبر(ص) حکومت تشکیل دادند، همه مردم در خانه‌هایشان نماز شب می‌خواندند؟!
امام‌علی(ع) در نامه‌ای راجع به دوره چهار ساله خود نوشته‌اند که در پایان این دوره چهارساله هیچ فقیری در جامعه وجود ندارد. نگفتند که باقیمانده حکومت عثمان کار را خراب کرده است و مشکلات را تقصیر دولت قبل نینداختند! گزارش کار امیرالمؤمنین(ع) بعد از دوره چهار ساله خود این بود که حتی یک فقیر در جهان اسلام نیست و امام(ع) بدون وجود یک فقیر در جامعه حکومت را به معاویه تحویل داد! هیچ کس هم اعتراض نکرد چون حقیقتا هیچ فقیری نبود! بنابراین می‌شود حتی با چهار سال و یا شش سال آرمان را تا حدی پیش برد. ممکن است بهشت نشود اما در نهایت می‌توان بهشتی زمینی داشت. در «بهشت زمینی» چون جهنم وجود ندارد، آدم‌های جهنمی نیز در این بهشت زندگی می‌کنند اما تحت کنترل هستند.

» به چه ساختارهایی در آرمان‌شهر باید توجه شود؟

اگر بخواهیم ساختاری را برنامه‌ریزی کنیم که به بحرانی که دیشب در رمان قلعه حیوانات نوشته جورج اورل اشاره شد مبتلا نشویم، بزرگان مکاتب این ساختار را در چهار جنبه بررسی کرده‌اند:
1.    دنیا.
2.    آخرت.
حتی کسانی که به حکومت غیر دینی اعتقاد دارند، در دولت خود برای آخرت و دین جایگاهی قائل هستند و در رابطه با آن به بحث و گفت‌وگو می‌پردازند. حدود شش میلیارد از جمعیت هشت میلیاردی جهان ما با دین‌های مختلف، به آخرت اعتقاد دارند در نتیجه باید برای آن‌ها برنامه ریزی کرد ونمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت.
3.    انسان.
4.    غیرانسان.
هر شهر آرمانی باید بتواند این چهار کلمه را تعریف کند و برای آن برنامه داشته باشد. ما برای حکمرانی دو نوع انسان داریم:
1.    انسان‌هایی که بر یک مبنای فلسفی در حال حکمرانی هستند و به قول افلاطون دارای حکومت شاه‌فیلسوفی هستند؛ یعنی مبنا دارند.
2.    انسان‌هایی که تبلیغاتی هستند. مثلا در آمریکا «ریگان» رای می‌آورد؛ ریگان هنرپیشه فیلم‌های کابویی است و هیچ مبنا و فلسفه‌ای ندارد. چرا این شخص رأی آورد؟! اصلا ریگان مهم نیست، «هِنری کیسینجر» که در پشت پرده نشسته و در حال خط دهی هست، اهمیت دارد! هرکس از دموکرات یا جمهوری‌خواه رای بیاورد اهمیت چندانی ندارد چون مبنای فلسفی حکومت توسط آن حزب چیده می‌شود. به چنین افرادی که در ظاهر رای می‌آورند، انسان‌های تبلیغاتی می‌گویند.
یکی از مشکلات ما در جمهوری اسلامی این است که آدم‌های تبلیغاتی وقتی به مقامی می‌رسند، خودشان صاحب مبنا می‌شوند و یکدفعه می‌بینید برای خودش یک مسیر و متدولوژی ارائه می‌دهد؛ صاحب سبک می‌شود و در مورد همه چیز نظر می‌دهد! آقای رحیم‌پور صحبت درستی داشتند؛ می‌گفتند: اغلب کسانی که رئیس‌جمهور، استاندار، فرماندار و… می‌شوند به محض شروع کار بحث‌های علمی و فلسفی از حقیقت خلقت انسان و… بیان می‌کنند. شما اگر به این مباحث مسلط بودید قبل از اینکه به این مقام برسید، در دانشگاه‌ها بحث می‌کردید. رأی مردم که تو را فیلسوف و متفکر و عالم نمی‌کند! الان که زمان بحث فلسفی نیست؛ باید بیل و کلنگ به دست بگیری و کار کنی! مبانی را تو باید قبلا یاد می‌گرفتی! ما در ایران  اصلا حزب نداریم؛ هر کسی حاکم شود کار خود را می‌کند! گمان نکنید که ما حزب اصوالگرا یا اصلاح‌طلب داریم؛ اهمیتی ندارد که این فرد قبلا پیرو کدام یک بوده است، هیچ تعهدی میان این آدم و حزبی که از او حمایت کرده است، وجود ندارد. مثلا زمانی‌که آقای احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شد، همه اصولگرایان پشت سر او بودند اما در آخر دوران ریاست جمهوری ایشان هیچکس دیگر پشت سرش نبود، چون هیچ تعهدی ندارد! آقای روحانی، خاتمی و… نیز به همین صورت بودند.
حزب به معنای مبنا، ایدئولوژی و نقشه راه است؛ مثل جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها. آمریکایی‌ها دارای حزب و کنگره و تعداد زیادی مشاور هستند. اوباما شانزده هزار مشاور داشت؛ یک ساختمان چندین طبقه به مشاوران رئیس‌جمهور اختصاص داشت! نه مشابه مشاورانی که در ایران وجود دارد؛ در اینجا زمانی‌که کسی از کار برکنار می‌شود برای اینکه ناراحت نشود و بچه‌اش افت جایگاهی پیدا نکند او را به‌عنوان مشاور قرار می‌دهند. در حقیقت مشاوران ما همان صندوق بازنشستگان هستند که بیشتر شبیه به موزه تاریخ طبیعی است تا مشاور!
در زمان اوباما، فوکویاما قائده «پایان تاریخ» را برمبنای حکومت اوباما مطرح کرد و اوباما تمام و کمال اجرا می‌کرد. ما در ایران چنین مشاورانی نداریم و در حقیقت حکومتی هستیم که نه کاملا اسلامی است و نه کاملا لیبرال، نه کاملا دموکراسی هستیم و نه سلطنتی! اصلا معلوم نیست چیست! چنین حکومت تلفیقی هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت. هر رئیس‌جمهوری می‌آید دوباره از صفر شروع می‌کند! هر کس تا قبل از من هر چه گفته و هر چه کرده اشتباه است؛ من فقط سوپرمن هستم؛ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم! هیچ جای جهان حکومت‌ها به این شکل اداره نمی‌شوند که بیست‌وپنج هزار صفحه سند اجرایی که برای اداره مملکت توسط قریب به پانصد استاد دانشگاه و در طی دو سال به عنوان مانیفست و نقشه راه ارائه شده است را به محض عوض شدن جناح کنار بگذارند و حتی به آن نگاه نکنند! کتاب‌ها را به موزه می‌برند و حتی ورق نمی‌زنند!!
اول باید تعاریف‌ افراد مشخص شود که دنیا یعنی چه؟ آخرت چیست؟ تعریفت از انسان چیست؟ امروز یک نفر می‌آید و می‌گوید: انسان ابزار فلان است! روز بعد شخص دیگری رئیس‌جمهور می‌شود و می‌گوید: انسان دارای کرامت است. پس از هشت سال ریاست‌جمهوری، ما نفهمیدیم انسان دارای کرامت است، به چه معناست؟! با شعار کاری از پیش نمی‌رود. باید یک فیلسوف یا عالم متدینی تشریح کند که کرامت به چه معناست سپس آن را مصداقی کرده و به استانداری‌ها، بخشداری‌ها، قوای نظامی و غیر نظامی و… به صورت لازم الاجرا ابلاغ کند. حکومت‌داری با کتاب ممکن نیست!
بعد از تعریف انسان، باید تعاریفی از دنیا و آخرت و غیرانسان را تعریف کنیم. تکلیف جامعه در رابطه با اکولوژی، منابع طبیعی، شهروندی، شهرداری، حقوق شهری، معماری و … چیست؟ بنابراین ما در شروع این بحث چهار موضوع را مطرح می‌کنیم:
1.    حقیقتا دنیا چیست؟! یک حکومت راجع به دنیا باید چه نقشی بازی کند؟!
2.    آخرت چیست؟ جای دین و اعتقادات نسبت به عاقبت انسان‌ها چیست؟
3.    تعریف «انسان» چیست؟ آیا انسان ابزاری است برای سیاست‌بازان در راه رسیدن به قدرت؟!
مردم فقط رأی می‌دهند و بعد از آن تا چهار سال باید خفه خون بگیرند؛ هیچ کار دیگری نمی‌توانند بکنند! سیستم در ایران زمانی به صورت نخست‌وزیری بود؛ شما می‌توانستید به مجلس فشار بیاورید که رئیس دولت را عوض کند. در حال حاضر اگر فهمیدیم اشتباه کرده‌ایم باید تا 1400 برویم و ببینیم که چه می‌شود؟! هیچ جای دنیا اینطور نیست! در آمریکا این قانون وجود دارد که می‌توانند در همین ساعت ترامپ را برکنار کنند؛ ما قانون داریم اما امکان اجرای آن را نداریم! در زمان بنی‌صدر امام(ره) در راس بود و هر چه می‌گفت، همه می‌گفتند: چشم! چپ، راست، مجاهدین خلق، چریک‌های فدایی، داخلی، خارجی؛ همه چشم می‌گفتند! چه از سر اجبار و چه به دلخواه خود چشم می‌گفتند چون قاعده انقلاب بود؛ اما زمان فعلی اینطور نیست. الان اگر مجلس اعلام کند که رئیس‌جمهور صلاحیت ندارد، چه اتفاقی می‌افتد؟ در خیابان‌ها سنگر می‌زنند و همدیگر را می‌کشند! در جهان سوم امکان چنین کاری وجود ندارد. ما باید قانونی داشته باشیم که تنش ایجا نشود. اگر سیتسم نخست وزیری باشد، می‌توانند حتی صد بار او را عوض کنند؛ یعنی چنین قوانینی می‌شود وضع کرد.

» آبادانی، پیشرفت، علم، رفاه، قدرت و عدالت از اهداف یک آرمان‌شهر است
چهار کلمه را به عنوان نمای کلی آرمان‌شهر در نظر گرفته‌ایم و باید آن‌ها را به همراه اهدافشان تعریف کنیم. ما در آرمان‌شهر اهداف داخلی و خارجی داریم:
اهداف داخلی آن چیزی است که در مرزهای آرمان‌شهر (مثلا در مرزهای ایران) باید توسط دولت به آن پرداخته شود.
اهداف خارجی منظور خارج از مرزها و با سایر ملل است.

بنده در بحث آرمان‌شهر از منابع داخلی، خارجی و تطبیق آن‌ها با مسائل روز استفاده کرده‌ام که از بردن نام آن‌ها صرف نظر می‌کنم و البته در جاهایی از بحث نظر شخصی خود را خدمتتان عرض خواهم کرد.
1.    آبادانی:
طبق دستور تمام کتاب‌های آسمانی و قرآن کریم آبادانی امری واجب است. از منظر قرآن کریم اگر شیراز ۱۳۹۷ از نظر آبادانی با شیراز ۱۳۹۰ هفت سال رشد نداشته باشد، اهالی شیراز یک امر واجب را انجام نداده‌اند!  آبادانی به این معناست که مردم برای زندگی کردن، دنیای آبادتری داشته باشند؛ دستور واجب دین آبادانی است. پیامبر(ص) هنگامی که می‌خواستند سنگ لحد را بچینند دائم آن را صاف و منظم می‌کردند و با وسواس خاصی این کار را انجام می‌دادند؛ به پیامبر(ص) گفتند: چرا انقدر زحمت می‌کشید؟ قرار است روی این سنگ خاک بریزند! پیامبر(ص) می‌فرمودند: دستور خداوند این است؛ کار باید تمیز و زیبا انجام شود.
2.    پیشرفت:
پیشرفت در همه فنون باید باشد. همین روندی که اسم آن را تکنولوژی و یا تمدن می‌گذارند؛ مثل تمدن اسلامی و… .
3.    علم:
طلب علم واجب است «اطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ» از علوم انسانی تنها علمی واجب است که اسلامی باشد؛ یعنی اگر علمی بر مبنای قرآن، انجیل و کتاب‌های الهی باشد، آن علم بر اهالی آن امت واجب می‌شود. در آرمان‌شهر علم متوقف نمی‌شود. فرض کنیم که افلاطون دین خاصی داشته است اما همین افلاطون می‌گوید: در آرمان‌شهر (یا در شهر خورشید من) آموزش باید از اول تا آخر مستمر و لاینقطع باشد یعنی پشت سر هم و بدون قطع شدن باشد و در حقیقت همین جمله پیامبر(ص) که فرمودند: «اطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ».
4.    رفاه:
رفاه یعنی مردم در طول تاریخ سال به سال باید کمتر کار کنند و بیشتر بهره‌برداری کنند.

» راز تامین رفاه در غرب
مبحث اساسی و مهمی که ما با غرب داریم این است که رفاه، تکنولوژی و امنیتی که آن‌ها برای خود فراهم کرده‌اند، توسط علما و بزرگانی فراهم شده است که فکر کرده‌اند. این علما اولا وقت داشته‌اند، ثانیا به آن‌ها پول داده شده است که فقط فکر کنند و اختراع کنند! این پول را از کجا آورده‌اند؟ از مراکزی مثل پرتغال، انگلستان و اسپانیا که آن زمان سه قطب  اصلی غرب بودند و تمام بلوک اینطرف را مستعمره کردند و نیروی کار را ارزان و با بردگی در اختیار خود گرفتند  و تمام اموالشان را غارت کردند، درنتیجه وضعشان خوب شد. در فیلم‌های چارلی چاپلین که مربوط به سال ۱۹۴۰ است می‌بینید که در انگلستان آن زمان مترو و قطار هوایی که ما هنوز نداریم، وجود داشته است! چرا؟ چون وقت داشتند. در حقیقت تمام تمدنشان بر پایه خون مستعمراتشان بنا شده است و نمی‌توانند این موضوع را رد کنند! با اسلحه کشور گشایی کردند و گرفتند، برده رایگان بردند، اموالشان را غارت کردند و شهرهای خود را ساختند. چه زمانی؟ از حدود سال ۱۸۵۰ میلادی! ما از این برهه تاریخی و خلافی که پدران شما انجام داده‌اند، گذشتیم.

 
ما هم باید مانند غربی‌ها اتاق فکرهایی داشته باشیم که فقط بنشینند و برای رفاه مردم فکر کنند. درحال حاضر وزارت رفاه هم برای رفاه مردم فکر می‌کنند اما کاری انجام نمی‌دهند، فقط فکر می‌کنند! مردم باید از زندگی کردن در آرمان‌شهر لذت ببرند. در سال ۱۳۹۱ راجع به سبک زندگی صحبت کردم و در یکی از قسمت‌ها حدود بیست الی سی آیه راجع به واجب بودن تفریح آوردم.

» ابعاد رفاه از منظر آقا امیرالمومنین(ع)
شخصی از آقا امیرالمومنین(ع)  پرسید: خط فقر چیست و بیت‌المال چقدر باید به فقیر کمک کند؟ آیا منظور کمک‌های امروز کمیته امدادی و خیریه رهپویانی است؟ آقا امیرالمومنین(ع) فرمودند: جامعه اسلامی برای کمک به فقیران باید زندگی را به گونه‌ای فراهم کند که اگر خواست بچه‌هایش را به تفریح ببرد، مهمانی بدهد یا مسافرت برود مشکلی نداشته باشد. از نظر آقا امیرالمومنین(ع) خط فقر این نیست که بگوییم، الحمدالله نمرد! دولت کاری کرده است که باید بگوییم الحمدالله امروز کسی نمرد! از نظر امیرالمومنین(ع)، بچه بیش از خوراک نیاز به امکانات برای بازی و تفریح دارد.

یکی از کارهای خوبی که شهرداری‌ها بعد ازانقلاب برای آن بسیار همت گذاشتند این بود که امکانات تفریح و شهربازی را از شمال شهر به جنوب شهر و حتی نقاط محروم نیز کشاندند؛ این موضوع را هیچ‌کس نمی‌تواند رد کند. بنده از روستاهای وسط کویر هم که رد می‌شوم، می‌بینم پارک دارند و برای تفریح کودکان فکر کرده‌اند. بنابراین خط فقر هم باید تعریف شود. تعریف بنده از رفاه این است که مردم برای زندگی کردن کار نکنند؛ بلکه برای کار کردن زندگی کنند. در حال حاضر اغلب مردم کار می‌کنند که بتوانند زندگی کنند؛ اگر یک شیفت از کار خود را بزند نمی‌تواند زندگی کند چه برسد به اینکه رفاه داشته باشد!

» در جهانی که جنگل است، اگر زور نداشته باشی، تو را می‌خورند
5.    قدرت:
جهان امروز جنگل است! عربستان در یمن اتوبوس بچه دبستانی‌ها را با موشک می‌زند و در پی آن شصت الی هفتاد بچه را تکه تکه می‌کند و سازمان ملل تحقیق راجع‌ به این موشک را به خود عربستان می‌دهد؛ عربستان می‌شود رئیس شورای حقوق بشر! عربستان هم تحقیق می‌کند و اعلام می‌کند که انصارالله مقصر است چون اتوبوس را در مسیر موشک ما آورده است! همه هم قبول می‌کنند! ما را به یاد داستانی می‌اندازد که «یک نفر با لگد به دهان دیگری می‌زند و بعد می‌گوید: لگد من داشت رد می‌شد، دهان او در مسیر لگد من بود!» دو روز پیش به رئیس انصارالله می‌گویند برای مذاکره به فلان کشور بیایید. رئیس انصارالله گفت: چه کسی ما را بیاورد؟! گفتند: عربستان! اگر به عهده عربستان باشد که ما را روی هوا می‌زند و درنهایت هم مسئولیت تحقیق راجع به آن حادثه را به خودش می‌سپارید! چه کسی نمی‌خواهد بفهمد که جهان جنگل است؟ در این جهان اگر زور نداشته باشی تو را می‌خورند!  جهان جنگل است و صاحب این جنگل آقای آمریکاست؛ شک نکنید! قدرت، پول، نظامی‌گری، اسلحه، نیرو، جمعیت، کارتل‌های اقتصادی، اروپا، آفریقا، اغلب آسیا و… را در اختیار دارد.  در مقابل این غول بی‌منطق و کاملا یک بام و دو هوا باید جدی ایستاد.

لذا قدرت جزء مبانی آرمان‌شهر است؛ همان قدرتی که افلاطون و حتی ارسطو در آرمان‌شهر بیان می‌کنند. ارسطو یکی از دشمنان ایران بود؛ به مقام علمیش کاری نداریم اما او از قدرت برای لشکر کشی به ایران استفاده کرد و گرفتن ایران جزء آرامان‌های او بود. به قول افلاطون مملکتی که سرباز نداشته باشد که دشمن جرات نزدیک شدن به او را نداشته باشد، همه چیز خود را به باد خواهد داد. لذا هزینه نظامی‌گری در کشورهای پیشرفته همیشه از جمله بیشترین هزینه‌هاست حتی اگر در معرض حمله نباشند. آمریکا با وجود این‌که پیشرفته است و کشوری قصد حمله به او را نمی‌کند باز هم هزینه نظامی در این کشور بسیار بالاست و مردم بابت این هزینه‌ها قانع شده‌اند.
یکی می‌گفت: دنیای امروز دنیای گفتمان است نه موشک! این شعار بسیار قشنگی است؛ از جمله شعارهایی که می‌شود در کتاب‌ها نوشت و یا در دفترچه خاطرات از آن استفاده کرد! هوا خوب است؛ دنیا، دنیای محبت است؛ بیایید همه را دوست داشته باشیم و…! امروز بعدازظهر نظرات بعضی روشن‌فکران را راجع‌به آرمان‌شهر می‌خواندم. شخصیت مشهوری نوشته بود «آرمان‌شهر من جایی است که در آن نارنگی‌ها آبی شوند و پرتقال‌ها دوقلو بزایند و…» انگار اصلا حالت خوب نیست! بیا کف جامعه و ببین چه خبر هست! نارنگی آبی چه آرمانیست؟! این‌ها برای شعر گفتن خوب است!  الحمدالله اختیار موشکمان به دست این آقایان نبود؛ این‌ها فعلا در بحث پوشک بچه زاییده‌اند!
 ما باید از نظر نظامی کاملا قدرت دفاع از این زحماتی که کشیده می‌شود را داشته باشیم. در کتاب موریس مترلینگ وقتی وظایف مورچگان را تقسیم بندی می‌کند، مهم‌ترین بخش را مربوط به مورچگان سرباز می‌داند، اگر آن‌ها نباشند مابقی اصلا انگیزه کار کردن ندارند. در این کتاب حرکات مورچگان را آنالیز می‌کند. مورچه‌های کارگر در حال بردن بار هستند و سربازها بیکار ایستاده‌اند. چنین تفکری ندارند که چرا ما باید کار کنیم در حالی که سربازها ما را استعمار کرده‌اند و بی‌کار ایستاده‌اند، حضور آن‌ها به کارگرها انگیزه می‌دهد. اگر مورچه‌های سرباز را از مورچه‌های کارگر جدا کنند، آن‌ها بار را به زمین می‌گذارند؛ اصلا به این علت کار می‌کنند که مورچه‌های سرباز مواظبشان هستند وگرنه دشمنان غذاها را می‌برند. یکی از کارهایی که باید برای دنیای خودمان انجام دهیم تقویت قدرت نظامی است؛ ما باید بتوانیم از دست‌آوردهای خود محافظت کنیم. اگر از صبح تا شب از بلبل و قناری شعر بگوییم، کرکس‌ها و لاشخورها نمی‌میرد! تکرار کردن جملاتی مثل «در عالم همه چیز خوب و عالیست، همه را دوست داشته باشید و…» مانع از به وجود آمدن شمر و نفس نکشیدن لاشخورها نمی‌شوند! دنیا پر از این مدل آدم‌هاست. اگر کسی خانه خود را در کنار گرگ‌ها بسازد باید فکری به حال در امان ماندن گوسفندانش بکند وگرنه هرچقدر که او گوسفندانش را خوب پرورش بدهد، گرگ می‌ایستد و برای به ‌دست آوردن گوسفندها نقشه می‌کشد.
6.    عدالت:
عدالت جزء وظایف دنیایی آرمان‌شهر است. یک حاکم و یا کسی که امور اجرایی را در آرمان‌شهر بر عهده دارد اگر تعریفی از انسان، دنیا، آخرت و طبیعت نداشته باشد، تعریفی از عدالت هم نمی‌تواند داشته باشد؛ این‌ دو مورد به هم گره خورده است.

» تعریف ما از عدالت چیست؟
پیرمرد فقیر کوری در دوران حکومت علی(ع) در حال گدایی بود، آقا امیرالمومنین(ع) او را دید، تعجب کردند و فرمودند: یک مرد پیر و کور در حال گدایی است؟! اصحاب گفتند: بله، اما مسلمان نیست. امیرالمومنین(ع) عصبانی شدند از اینکه چگونه یکی از حواریون و یاران من پیرمرد کوری را در حال گدایی می‌بیند و راجع به دین او سخن می‌گوید؟! مسلمان نیست؟! خجالت نمی‌کشید؟! حرف من این است که چرا یک انسان پیر و کور در حکومت من گدایی می‌کند، تو از مسلمان نبودنش سخن می‌گویی؟!

 زمانی‌که راجع به عدالت سخن می‌گوییم، اول تعریفمان از عدالت باید مشخص باشد. انسان‌های آرمان‌شهر الزاما باید مسلمان، متدین و خوب باشند؟! ما توضیحات بسیاری راجع‌به حقوق اسیر، زندانی، مجرم و… داریم. مثلا مجرمی که فرض می‌کنیم حکمش اعدام است اگر کسی یک سیلی اضافه بر اعدام به او بزند، یا باید قصاص شود و یا دیه بپردازد؛ چه رسد به انسانی که هیچ جرمی هم نداشته است! زمانی که ابن‌ملجم‌مرادی در زندان بود، آقا امیرالمومنین(ع) فرمودند‌: «از همان غذایی که زینب(س) در خانه درست می‌کند برای ابن‌ملجم ببرید. مکانش اتاقی با دمای مناسب همانند دیگر اتاق‌ها باشد (زندان ابن‌ملجم یکی از اتاق‌های خانه علی(ع) بود). کشتن امام(ع) یک حد دارد؛ بنابراین سلول نامناسب یا توهین و تحقیر اضافه بر حد است. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) وقتی از کنار سلول قاتل پدرشان رد می‌شدند سلام می‌کردند؛ او جواب نمی‌داد! «انسان» محترم است. بنده در چند جلسه‌ای که راجع به کرامت انسانی صحبت کردم خدمتتان عرض کردم:  «هیچ چیز در عالم به اندازه خود انسان محترم نیست، هیچ چیز!» این دستور خداوند است.
تعریف از انسان باید مشخص شود. اینکه دائم بگوییم کرامت انسانی فایده‌ای ندارد. با شعار دادن کاری پیش نمی‌رود. عدالت یعنی مردم دارای حقوقی هستند که از نظر آرمان‌شهر دینی ارزش این حقوق بیش از تکالیف مردم است. مردم در جامعه دارای تکالیف شخصی و اجتماعی هستند؛ تکالیف شخصی که به خودشان برمی‌گردد اما حقوق اجتماعی آن‌ها از تکالیف اجتماعی‌شان مهم‌تر است. اگر در جامعه‌ای حقوق مردم رعایت نشود اصلا اجازه ندارید به سراغ بررسی تکالیف بروید.

» چرا در آرمان‌شهر مردم بر تکالیف خود واقفند؟
حقوق مردم چیست؟ رساله حقوق امام سجاد(ع) را کامل مطالعه کنیم و عرق شرم بریزیم. حق گیاهانی که در منزل دارید، حتی حق الاغی که در اختیار می‌گیرید؛ یعنی زمانی که صاحب این الاغ شدی حقوقی به گردن تو خواهد داشت. حال ببینید امام(ع) راجع به انسان چه می‌فرمایند! اگر حقوق رعایت شد شما می‌توانید اشخاص را در ارتباط با تکالیفشان بازخواست کنید.

در آرمان‌شهر چون حقوق رعایت می‌شود، مردم خودشان تکالیفشان را انجام می‌دهند. مثلا شهرداری منطقه‌ای هرگز اجازه نمی‌دهد آسفالت آن خیابان خراب شود و دائما به آن رسیدگی می‌کند؛ زمانی که شهرداری حق شهروندی تو را ادا کرد، خودت می‌روی و مالیاتت را پرداخت می‌کنی و اگر کسی پیدا شد که مالیاتش را نپرداخت، می‌توانی گوشش را بپیچانی. اما زمانی که مردم احساس کنند حقوقشان رعایت نمی‌شود؛ بنابراین از زیر بار تکالیف شانه خالی می کنند.
حقوق باید چگونه توزیع شود؟ به صورت عادلانه. مثلا شخصی چراغ ماشینش روشن نمی‌شود و برای تعمیر آن به مکانیک مراجعه می‌کند، مکانیک در زمان کوتاهی چراغ ماشین را تعمیر و روشن می‌کند. هزینه تعمیر چقدر شد؟ بیست هزار تومان! دو ثانیه بیشتر کار نکردید، چرا آن‌قدر زیاد! زمانی‌که به مکانیکی مراجعه می‌کنید نباید بگویید دو ثانیه کار کرده‌ای؛ او دو سال آموزش دیده، پنج سال تجربه داشته و طی دو ثانیه می‌تواند مشکل تو را حل کند. این دو ثانیه، بیست هزار تومان می‌ارزد اما اگر به شخص دیگری بگویی این بار را بردار و در آنجا بگذار، دیگر نباید بیست هزار تومان حقوق بگیرد. عدالت یعنی این شخص برای این کار مستحق چقدر حقوق است؟
 در جوامع کمونیستی حقوق را یکسان می‌دهند؛ مثلا از رئیس تا کارگر یک کارخانه حقوقشان صد هزار تومان است. در آرمان‌شهر و مطابق نظر اسلام حقوق باید با توجه به ارزش آن کار باشد. کار مکانیک بررسی شده که پشت این دو ثانیه چقدر زحمت کشیده شده است، در نتیجه این دو ثانیه بیست هزار تومان می‌ارزد. ما تساوی حقوق نداریم؛ درخصوص مابقی مسائل حقوقی نیز همین‌گونه است.
وقتی گفته می‌شود «عدالت» رعایت شود یعنی عدالت عقلانی، ما قائل به عدالت کمونیستی سوسیالیستی نیستیم! یک نفر یک ساعت درس می‌دهد به مبلغ شصت هزار تومان، دیگری همان درس را می‌دهد اما به مبلغ صد و پنجاه هزار تومان! یکی با مدرک لیسانس و دیگری با مدرک دکتری، فردی که دکتری دارد زحمت بیشتری کشیده است و آن‌که مدرک  لیسانس دارد نباید اعتراض کند که چرا حقوقشان یکسان نیست؟! بنده مثال‌های عمومی می‌زنم که برای همه قابل قبول باشد.
در این‌جاست که به نقش قانون خواهیم رسید. مطالبی که گفته شد را همه قبول دارند، حال چرا در این مملکت دائم به حقوق نجومی اعتراض می‌شود؟! چرا یک کارگر از این‌که یک وزیر این‌قدر حقوق می‌گیرد ناراحت است؟! چون اشکالات دیگری در مملکت ما وجود دارد که سر مصادیق دیگری که اصلا درست نیست، خورد می‌شود. حقوق استاد دانشگاه با مدرک دکترا در قیاس با معلم با مدرک لیسانس را قبول دارد، اعتراض می‌کند چون می‌بیند فلانی جایگاهی مثل خودش دارد، با این تفاوت که پسر عمه، پسرخاله یا خویشاوند فلان مسئول است!؛ تنها تفاوت او ژن اوست! ما داریم حقوق را بر مبنای ژن می‌دهیم!
پیرمرد هفتاد ساله را در کوچه خیابان‌ها می‌بینم که در حال کارگری است؛ قطعا بیمه ندارد و قطعا برای نوه‌هایش کار می‌کند، خودش دیگر توان خوردن و… را ندارد! او می‌شنود که فرد حقوق نجومی بگیر فقط در یک رشته فامیلی متولد شده است! این نشان‌دهنده ضعف بسیار جدی در قانون است. عدالت به چه معناست؟ عدالت یعنی مردم به اندازه کارشان حقوق بگیرند. در صورتی که ما شاهد مسائلی تحت عنوان رانت، ژن و… هستیم. با وجود این مسائل یکدفعه می‌بینید که مردم تکالیفشان را انجام نمی‌دهند؛ همان پیرمرد کار دو ساعته را به یک ساعت تقلیل می‌دهد و می‌گوید دو ساعت کار کرده‌ام! چون حقوقش را نمی‌دهید و در حقوقش تفاوت می‌بیند این اتفاق می‌افتد.

» رانت در جامعه ما قانونی شده است!!
از یکی پرسیدم: رانت وجود ندارد؟! گفت: نه! حدود ده الی یازده مسئول را نام بردم؛ گفت: این‌ روند که روال‌ جامعه هست! گفتم: شما که قضیه را خیلی بدتر کردی! شما رانت و ژن خوب را قانونی کردی! یعنی چه که روال است؟ چه کسانی قانونی می‌کنند؟ صاحب‌ژن‌ها! زمانی در جاده شمال که می‌رفتید اصلا دریا دیده نمی‌شد فقط ‌گاهی بعد از نیم ساعت الی یک ساعت پیمودن راه با ماشین بین دو ویلا راهی به دریا پیدا می‌شد! همه را گرفته بودند! وقتی سوال شد این‌ ویلاها برای چه کسانی هست؟ همه دولتی بودند. پرسیدم چرا؟ گفتند این از امکانات اداره آن‌هاست. اسم این کار رانت و دزدی است؛ تجاوز به حقوق طبیعی مردم است؛ چرا آن را قانونی می‌کنید؟!

در مملکت ما پیرمرد هفتاد ساله‌ای که بیمه نشده و هنوز در حال کار کردن است، وجود دارد و درصد زیادی از مردم ما تا آخر عمرشان درگیر نانشان خواهند بود. از آن طرف امکاناتی قانونا و بدون هیچ منطقی به عنوان حقوق یک قشر در نظر گرفته می‌شود!
بنده زمانی خطاب به عیدی‌های اداره‌ای که با وانت به درب منزلشان می‌بردند، اعتراض خود را بیان کردم؛ اسم آن اداره نیز بردم اما در حال حاضر چون ممکن است مسئولان آن‌جا فرق کرده باشد اسمش را نمی‌گویم؛ ولوله‌ای در شهر به راه افتاد و کنسل شد. چند وقت بعد بچه‌های حراست آن‌جا گفتند: از وقتی شما این حرف را گفته‌اید، وانت‌ها را جمع کردند و عیدی‌ها را در صندوق عقب ماشین‌هایشان گذاشتند و در چند نوبت می‌برند! این‌ موارد را به عنوان قانون نوشته‌اند!

» قانونی که به اختلاف طبقاتی کمک کند، مشکل دارد!
حق مشاوره فلان آقا به طور قانونی ساعتی یک میلیون تومان است! اما آیا این قانون، عدالت است؟! آیا می‌توانیم مردم را قانع و ثابت کنیم که از نظر قانونی حق مشاوره این شخص ساعتی یک میلیون تومان می‌ارزد؟ و چون مشاوره این فرد بسیار عالی و قوی است در ششصد جا مشاوره می‌دهد! وقتی به این‌جا می‌رسیم، می‌بینیم که عدالت رعایت نمی‌شود، قانونی است! پس قانون مشکل دارد؛ در آرمان‌شهر باید قانون‌ها عادلانه نوشته شوند.

قانونی که به اختلاف طبقاتی کمک می‌کند، قانونی که اجازه می‌دهد ژن در آن دخیل باشند و اجازه رانت می‌دهد! این قانون مشکل دارد. به جای اینکه مجلس به دنبال این باشد که چه کنیم زن‌ها به استودیوم بروند، راجع به این قوانین کمی صحبت کنند! یک میلیون رأی از مردم گرفته‌ای برای حل چه مشکلی از آن‌ها؟! سر مردم را به خودتان مشغول کرده‌اید؟! تعجب می‌کنم عده‌ای دائم با رفتن زنان به استودیوم مخالفت می‌کنند! بگذارید بروند استودیوم دیگر! اصلا از فردا واجب است خواهران کانون به استودیوم بروند؛ مشکل حل شد! کمی کار کنید برای مملکت!
آقا شما شش شعار دارید: زن‌ها بروند استودیوم، بزنیم و برقصیم و… باشد حال کمی کار کنید! بهانه ‌ایست در دستان این اشخاص که سال به سال وقتمان را تلف کنند. حقوق باید بر طبق عدالت باشد. چقدر می‌ارزی؟! برای چه این‌قدر می‌ارزی؟! باید راجع به این سؤالات توضیح داده شود تا مردم قانع شوند. من در حال حاضر قانع هستم که ساعت درسی یک استاد دانشگاه سه برابر یک معلم ارزش دارد چون پشت سرش زحمت و تجربه فراوان می‌بینم؛ اما قانع نشده‌ام راجع به این‌که یک مشاور ساعتی یک میلیون تومان می‌گیرد؟ چه فرقی بین این و آن وجود دارد؟!
اضافه کار! تو ساعت خودت را کار کن نیازی به اضافه کار نیست! اصلا برای چه اضافه کار می‌کنی؟! اصلا چه کاری انجام می‌دهی که الان اضافه کار می‌کنی و بعد حقوق اضافه کار بگیری؟! نکته مهم این است که در مملکتی که حقوق عادلانه توزیع نمی‌شود، صحبت از تکلیف، مسخره کردن تکلیف است. در مملکتی که با بزرگ‌ترین گناهان برخورد نمی‌شود و از آن طرف به گناهان کوچک گیر داده می‌شود این توطئه شیطان است؛ چون مضحکه می‌شود.
قانون در آرمان‌شهری که در ذهنمان است به این معناست که حقوق را رعایت کنیم و کاملا قابل توجیح باشد؛ مثلا به حقوق‌های نجومی اعتراض شد و آن را کم کردند؛ بنده چند سوال دارم راجع به کم شدنشان:
۱. چند سال حقوق نجومی می‌گرفتند؟
۲. عادلانه می‌گرفتند؟
۳. اگر عادلانه بود چرا آن را کم کردید؟
۴. اگر عادلانه نبود، با کسانی که این‌گونه حقوق گرفتند چه برخوردی شد؟ از کجا بردند و از پول چه کسانی خوردند؟
۵. بیست نفر و چهل نفر را شناختیم، آیا برای مردم شفافیت ایجاد می‌شود که دیگر این‌گونه نخواهد بود؟
۶. ….. !
بی‌خیال دلتان خوش است! در یک حکومت غربی به شدت با چنین شخصی بر خورد  می‌شود؛ اگر حقوق زیاد می‌گرفته است تا آخرین قران را از او پس خواهند گرفت! البته در آنجا می‌گویند: تا آخرین سِنت. در اینجا که اصلا گرفته نمی‌شود!  برای دلخوشی مردم حقوق سی و پنج میلیونی را تبدیل به بیست میلیون می‌کنند و همه خوشحال می‌شوند و می‌گویند: الحمدالله رب العالمین!
خیلی ملت ساده‌ای هستیم! مردم باید به این وضعیت مملکت اعتراض کنند. سوالات را راجع به حقوق‌های نجومی پاسخگو باشید؛ حقوق نجومی گرفتند و به خانه‌هایشان رفتند‍! یا همان بحثی که در یکی از وزارت‌خانه‌ها آقای وزیر خودش مطرح کرد که در پی اعتراض به حقوق‌های رومیزی آن را حقوق‌های زیر میزی تبدیل کردیم! هر کس هم اعتراضی دارد، داشته باشد! ما قانونی نداریم که این موضوع را بررسی کند که از کجا آمد و به کجا رفت؟! این بحث برای من و شماست؛ نگویید این بحث برای مسئولین است.
آینده این مملکت شما جوانان هستید. در کشور ما سیستم به گونه‌ایست که مسئولین، مسئولند تا فوت کنند! اما بالاخره فوت می‌کنند، جوان‌ها آماده باشید؛ بعضا دیر می‌میرند اما بالاخره خواهند مرد! اگر این بحث‌ها برایتان جا افتاد فردا می‌توانید اهل عمل باشید. آینده این مملکت لاجرم شمایید. من به شما قول خواهم داد با این اوضاعی که در مملکت وجود دارد وضعیت روز به روز بهتر خواهد شد به این سمت که آینده این مملکت شما هستید؛ عده‌ای نیز یا خودشان قانع می‌شوند که کنار بروند و یا فوت خواهند کرد! در این دهه برای توفیقات عزرائیل دعا کنید! این بحث‌ها تجربه دولت‌مداری ماست در مسیر رسیدن به آرمان‌شهری که برای بچه‌های شماست. برادر و خواهر من به امروز خودت نگاه نکن که این‌قدر خودپسندی، یک روز آرزوی تو بچه‌هایت می‌شوند. ان‌شالله خدا به همه ما توفیق عمل عنایت کند.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید