امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی شرایط روحی مسلم آخر الزمان

13 آذر 1404 -   3:24 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

مسلمِ واقعی کسی است که تکلیفش را از شهادت هم، مهم تر می داند. یعنی شهادت را محل فرار از دنیا نمی داند، در مسیری که به فضل خدا شهادت هم توزیع می کنند، تکلیفی می رود.

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: شرایط روحی مسلم آخرالزمان – قسمت دوم
1394/10/12

◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:
» در آخرالزمان، جناحِ مابین نداریم!
» یکی از دلایل دروغ نگفتن، این است که راستگویی هزینه ای ندارد.
» چه چیزی صدق را باطل می کند؟
» چه زمانی انسان صادق می شود؟
» تا پای جان رفتن، صدق است.
» نمی شود انسانی بگوید لا اله الا الله، اما با شیطان مبارزه نکند!
» یا باید بابت اعتقاداتت هزینه بدهی، یا اصحاب جحیم باشی.
» نگاه آدم ها به دنیا، صداقت اعتقادیشان را مشخص می کند!
» مسلم واقعی،‌ این است که تکلیفش را از شهادت هم، مهم تر می داند.
» دنیایی که به خاطر نداشتن امکانات به بُریدن رسیده ای، از این دنیا کندن صادقانه نیست!
» تمام بی تقوایی و با تقوایی ها مال چه کسانی است؟!
» مسلم آخر الزمان اول باید تکلیف خودش را با دنیا مشخص کند.
» مردم حبّ دنیای جمع شده در قلبت را حس می کنند!
» مغفرت و رضوان خداوند، نصیب صادقینی می شود که با شهدا همراهند.
» هر چقدر بنای دنیایت را بزرگ تر کنی، سطح لرزش زندگی ات را بیشتر می کنی!

در بحث خصوصیات آخرالزمان بودیم و درباره آیه 16 سوره حدید صحبت کردیم.
آیه بعدی که خدمتتان عرض می کنم، آیه 19 سوره حدید است.

» در آخرالزمان، جناحِ مابین نداریم!

– “وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ”.

+ این آیه انسان های آخرالزمان را دو قسمت می کند:

1- الَّذِينَ آمَنُوا.
2- الَّذِينَ كَفَرُوا.

بارها در این جلسات عرض کرده ایم که در آخرالزمان، جناحِ مابین نداریم! خصوصیاتی که در این آیه راجع به “الَّذِينَ آمَنُوا” و “الَّذِينَ كَفَرُوا” عنوان شده است:

+ “الَّذِينَ آمَنُوا”.

اولین خصوصیت:
– بحث صدق در مؤمنین است.

بلافاصله بعد از صدیقون، به شهدا اشاره می کند.
اینکه رابطه بین صدق و شهادت چیست، چیزی است که آیه سعی دارد مفهوماً به ما یادآور بشود.

» یکی از دلایل دروغ نگفتن، این است که راستگویی هزینه ای ندارد.

راجع به صدق خیلی حرف ها شنیده ایم، مثلاً راجع به صداقت در جهان، راجع به راستگویی، راجع به دروغ نگفتن. بعضی از آدم ها دروغ نمی گویند، یکی از دلایلی که این ها دروغ نمی گویند این است که در زندگی، برهه ای برایشان پیش نیامده که حقیقتاً راستگویی برایشان هزینه داشته باشد!

مثلاً آدمی پنجاه سال زندگی کرده، اگر بچه اش گفته کجا بوده ای؟ گفته بازار بوده ام. بچه اش گفته می خری؟ گفته می خرم یا نمی خرم. اگر خانمش گفته ساعت چند به خانه می آیی؟ گفته ساعت دو می آیم، ساعت دو هم می آمده. اگر در اداره به او گفته می شد رشوه می گیری؟ گفته بود نمی گیرم، یعنی امتحاناتی که راجع به صدق برایش پیش آمده، امتحانات خیلی عمیق و هزینه داری نبوده است و این صدق به معنای صدق قرآن کریم نیست. این را راستگویی و صافی می گوییم.

» چه چیزی صدق را باطل می کند؟

صدق یک کلمه خیلی عمیق است یعنی تا جایی می رود که انسان سه دروغ را نمی گوید:
◄ اولین گزینه، دروغ به خلایق است.
یعنی به خلایق، دروغ نمی گوید.

◄ دومین گزینه که مهم تر از اولی است، به خودش دروغ نمی گوید.

خیلی از کسانی که به خلایق دروغ نمی گویند، به خودشان زیاد دروغ می گویند! خود فریبی از معانی است که صدق را باطل می کند. دومین گزینه، خیلی عمیق تر است.

◄ سومین گزینه، به خدا دروغ نمی گوید.


» چه زمانی انسان صادق می شود؟

اگر انسانی این سه مرتبه از راستگویی یعنی راستگویی به خود، خدا و خلق را داشت، این انسان چه می شود؟ “أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ”، این انسان صادق می شود.

برای ما مثال می زنند که در فلان کشور، مردمش کم دروغ می گویند. بارها هم توضیح داده ایم که در بحث به اصطلاح ارزش های اجتماعی، کسانی که ارزش های راحت را رعایت می کنند، ارزش هایی که ناراحتشان می کند را رعایت نمی کنند، به ارزش های خادم و مخلوق تقسیم کردیم و توضیح دادیم که یک سری ارزش ها، خادم ماست و رعایت کردن ارزش هایی که خادم ماست، خیلی هنر نیست. ارزش هایی که قرار است ما به آن ها خدمت کنیم، مهم است.

» تا پای جان رفتن، صدق است.

+ قرآن کریم رسماً معنای صدیقون را مشخص کرد:
– “أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاء”، کسانی که حاضرند برای راستی ها جان بدهند.

این معنای صدق واقعی است، لذا ممکن است آدمی چهار دروغ بگوید، چهار دروغ هم به خودش بگوید، چهار دروغ هم به خدا بگوید، جمعاً دوازده دروغ می شود. آدمی به خلق دروغ نمی گوید، سه هزار دروغ به خودش می گوید، شش هزار دروغ هم به خدا می گوید، نه هزار دروغ می شود. این آدم را نمی بینی که صادق نیست، مگر عرصه ای که به قول شهید چمران سره از ناسره، مردم از نامرد مشخص می شود، عرصه شهادت است!

عرصه شهادت یعنی لحظه شهادت. تا پای جان رفتن، صدق است.

به خود دروغ گفتن چقدر ضرر دارد؟ برخی از انسان ها همین که می گویند ما صادقیم یعنی به خلق دروغ نمی گویند، یک دروغ به خود است! چرا؟ چون این ها به خلق هم، اگر ارزشش را نداشته باشد، دروغ نمی گویند. جاهایی که ارزش داشته باشد، دروغ می گویند. به عنوان مثال عرض می کنم، عربستان سعودی ده هزار نفر را در یمن می کشد، اعدام می کند، دموکراسی و انتخابات ندارد، سیستم سلطنتی است، حقوق زنان رعایت نمی شود، حقوق کودکان رعایت نمی شود، دارد بر مبنای پول و زر و زور و تزویر می چرخاند، صدای هیچ کدام از نهادهای بین المللی که می گویند ما صادق هستیم، راست هم می گویند که حرف راست می زنند، در نمی آید، چون این ها قبلاً یک دروغ بزرگی به خودشان گفته اند و این دروغ بزرگ این است که جهان دو گروه است:
1- نژاد برتر یعنی غرب.
2- نژاد میمون یعنی ما.

این ها اصلاً ما را آدم حساب نمی کنند که کشته هایمان برایشان ارزش داشته باشد. در میان نژاد میمون، اگر کسی مثل ندا آقا سلطان پیدا شد، باز هم دیشب بی بی سی برایش سالگرد می گیرد! معلوم نیست چه کسی او را کشت! کجا و با چه چیزی کشته شد! کجا رفت!‍ اصلاً او را ظالمانه کشتند، از سال هشتاد و هشت تا به حال در کشورهای دیگر، هیچ کسی کشته نشده؟!

همین دیشب سیصد و پنجاه نفر در عروسی، کشته شدند! این اینقدر به خودش، بزرگ دروغ گفته که گمان می کند با مردم صادق است! یعنی انسان از خود فریبی به جایی می رسد که راجع به ارتباطش با مردم هم، صدقش زیر سؤال است! در مواقعی صادق است که نفع شخصی اش در آن باشد، لذا قرآن می گوید: کسانی صادقند که تا پای جان، بابت صدق خودشان، حتماً و حتماً هزینه می دهند.

» نمی شود انسانی بگوید لا اله الا الله، اما با شیطان مبارزه نکند!

+‌ معنای هزینه دادن بابت صدق چیست؟
یکی از معناهایش صدق عقیدتی است. یعنی نمی شود انسانی بگوید لا اله الا الله، اما با شیطان مبارزه نکند! این شخص هیچ کاری نکرده، ولی دروغگو است‍! در خانه اش نشسته، اما دروغگوست! اصلاً حرف نمی زند، لال است، نه حرف می زند، نه می نویسد، ولی دورغگوست، چون یک عقیده ای دارد که بابت این عقیده صادقانه اش، هزینه نمی دهد!

روی قضیه شعار اصلاً بحثی نیست، همه شعار می دهند. در خیلی از مسائل دیده ایم، فقط شهادت به معنای شهادت جانی نیست، شهادت مالی و آبرویی هم داریم. یک عده بابت اعتقادشان، هزینه نمی دهند. اعتقاد صادقانه، عملکرد صادقانه می خواهد. عملکرد صادقانه یعنی برای اعتقاد هزینه دادن و حرکت کردن.

– “عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ”. هم نورشان و هم اجرشان نزد خدا و کارهایشان تکمیل است.
همانطوری که عرض کردم، سوره حدید و مجادله، گروه وسطی را اصلاً معرفی نمی کنند.

» یا باید بابت اعتقاداتت هزینه بدهی، یا اصحاب جحیم باشی.
+ “الَّذِينَ كَفَرُوا”.
– “وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ”.
تمام شد، یا باید بابت اعتقاداتت هزینه بدهی، یا اصحاب جحیم باشی.

– اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَکُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور(20) سابِقُوا إِلي‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ(21)
– سوره حدید

این دنیایی که اینقدر برایش غصه می خوری، برنامه داری، نقشه می کشی، اینقدر شما را به خود مشغول می کند، برای مسلم آخرالزمان “لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ”، است.

این دنیا در حقیقت برای غیر مسلمین، یک بازیچه است. یک جایی برای گذراندن است. یک جایی برای تفاخر بین خودتان است. زیاد کردن اموال و اولاد است. در اینجا اولاد فقط به معنی فرزندان نیست، اولاد یعنی طرفداران.

» نگاه آدم ها به دنیا، صداقت اعتقادیشان را مشخص می کند!

– “کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا”.
مانند یک بارانی است که وقتی می بارد، گیاهی در پی آن از زمین می رویَد که خیلی از منکران را به شگفتی وادار می کند.
معرفی دنیا تحت عنوان چرک کف دست، بی خیال شویم و دو روز هست و می گذرد، این ها جزء شعارهایی است که اینقدر گفته ایم که فکر می کنیم صداقت داریم! یکی از جاهایی که دقیقاً صداقت اعتقادی را مشخص می کند، نگاه آدم ها به دنیاست.

+‌ دنیا واقعاً چیست؟

1- نگاهی صوفیانه ای است که می گوید دنیا اصلاً ارزش این را ندارد که برایش وقت بگذارید.
2- نگاهی که می گوید دنیا محلی است برای رشد، تکامل و تعالی برای آخرت، و در ضمنش تماماً سازندگی است.

یعنی اگر فرصت بشود که بتواند از ساده ترین راه به خدا برسد، قطعاً این شخص از سخت ترین راه به خدا می رسد.

» مسلم واقعی،‌ کسی است که تکلیفش را از شهادت هم، مهم تر می داند.
مثلاً اگر قرار باشد آرزو کند که شهید شود، آرزو می کند در پایان کار شهید بشود. دیشب در احوالات بعضی از رفقایم که به شهادت رسیده اند، تأمل می کردم. مثلاٌ بعضی از دوستانمان شش ماه آموزش دیده، چقدر کار کرده، چقدر زحمت کشیده، چقدر عرق ریخته و تلاش کرده، بعد می دیدیم اول یک عملیات بی احتیاطی کرد و شهید شد.

حتماً مأجور و در بهشت است و الان هم به زندگی ما دارد می خندد، اما مسلمِ واقعی کسی است که تکلیفش را از شهادت هم، مهم تر می داند. یعنی شهادت را محل فرار از دنیا نمی داند، در مسیری که به فضل خدا شهادت هم توزیع می کنند، تکلیفی می رود.

می خواهد تکلیفش را انجام دهد. برای عمران، سازندگی و بالاتر بردن پرچم امام زمان(عج)، در مسیر جبهه انقلاب اسلامی و دفاع از مظلومین تمام تلاشش را می کند، برای اینکه تا آخرین نفس بتواند این مسیر را جلو ببرد. چهار سانت هم، چهار سانت است!

» دنیایی که به خاطر نداشتن امکانات به بُریدن رسیده ای، از این دنیا کندن صادقانه نیست!
– “أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ” یعنی دنیا یک بازیچه و سرگرمی است برای اینکه ما بتوانیم در آن، وظیفه مان را انجام بدهیم.

کسانی که به بُریدگی از دنیا رسیده اند، این ها یک صداقت، یک فریب و کذب باطنی دارند و سر خود را کلاه گذاشته اند. دنیایی که به خاطر نداشتن امکانات به بُریدن رسیده ای، از این دنیا کندن صادقانه نیست! باید از دنیایی بکنی، که به آن دل بسته ای.

انسان بعضی از وصیت نامه شهدا را می خواند خجالت می کشد، اگر این ها آدم هستند، ما چه هستیم؟! وصیت نامه شهدای جدید مدافعین حرم برای دختر سه ساله، برای پسر، برای همسرش چه نوشته؟ چه علاقه قوی و شدیدی را توانسته رد کند؟! واقعاً باید یکی، دوبار این علاقه را از خودمان دور کنیم، ببینیم می توانیم یا نه؟

و وقتی رد می کنی، تازه می فهمی که می شود، من فکر می کردم خیلی سخت است! مگر قرار نیست خدا کمک کند؟ بالاخره آدم چند روزی را بر سر دنیا بزند، ببیند می تواند علایقش را رد کند؟ با بی علاقه گی، که کاری ندارد!

جلسه قبل که خدمت برادر بزرگوارمان بودیم، گفت در تهران طرف آمده به من گفته حاجی، من را رد کن بروم!
– گفتم: کجا؟
گفت: دیگر بریده ام و نمی توانم این دنیا را تحمل کنم!
جواب داده بود: اصلاً تو را نمی برم. من کسی که قبلاً پایش را از دنیا بُریده، نمی بَرم! کسی را می بَرم که پا روی دنیایی که دارد، بگذارد. این یعنی صدق!

» تمام بی تقوایی و با تقوایی ها مال چه کسانی است؟!
دنیا شناسی مرکز همه بی تقوایی ها و تقواهاست. تمام بی تقوایی ها مال کسانی است که دنیا را کژ شناخته اند، یعنی نادرست، غلط و شیطانی! تمام با تقوایی ها مال کسانی است که دنیا را درست و صحیح شناخته اند.

آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) در نهج البلاغه توصیه می کند، چند سال است بنده هم دارم عرض می کنم که منشاء تمام رشدها و زمین خوردن ها، راجع به دنیا است! تا تکلیفمان را با دنیا مشخص نکنیم، هیچ اتفاق مثبت یا منفی نمی افتد! بالاخره اینجا محل گذر است یا نه؟ بالاخره رفتنی هستیم یا نیستیم؟ بالاخره سی، چهل، پنجاه، هفتاد سال قرار است عمر بکنیم یا قرار است عمر نکنیم و الی الابد باشیم؟

جدیداً از موش دارند ژنی در می آورند که ان شاء الله عمرها را چهار برابر بکنند. بهتر، چهار برابر بشود یعنی چهار برابر باید زحمت بکشیم. البته چهار برابری که روی پا باشد، نه زندگی نباتی!‍ زمانی سلمان هایی چهار صد و سی و هشت سال عمر می‌کردند. سلمان چهار صد و سی و هشت سال عمر کرد، سلمان بود، سلمان شد و تا آخر عمرش هم روی پا بود. تا آخر عمرش هم که نفس می کشید، خدمت بود، هم برای خودش، هم برای خلق؛ “انْ احْسَنْتُم احْسَنْتُم لانْفُسِکُم”.

» مسلم آخر الزمان اول باید تکلیف خودش را با دنیا مشخص کند.
پلکان دنیا برای ما دلفریب است؛ پله چند هستی؟ پله دوم یا سومی؟ فراموش نمی کنم چه وقت هایی در زمان جنگ، ساعات، لحظات و ثانیه هایی را به خاطر دیدن پلکان هدر داده ایم، که هم من و هم شما آرزو می کنیم ده دقیقه در آن فضا تنفس کنیم! فلانی چه کاره است؟ این بالاتر است، این پایین تر است. چه کاره ای؟ الان مسئول دسته هستی؟ معاونش هستی؟ گروهان هستی؟ پایینی، بالایی؟ بعد هم دوباره در هیئت ها و کانون ها، همین چیزها را تکرار کردیم!

آن زمان بساط، بساطِ نوکری و خدمت بود، الان هم بساط، بساطِ نوکری و خدمت است، فردا هم همین است. از ادارات و سیاسی ها، حتی سیاسی های جهان، توقعی نداریم. از مذهبی ها، هیئتی ها، امام حسینی ها و رزمنده ها توقع داریم که این پلکان ها، واقعاً برایشان بازیچه باشد. هر چقدر فریاد زدیم، نشد! فردا نخواهد شد، پس فردا هم نخواهد شد! چرا؟ چون مسلم آخر الزمان اول باید تکلیف خودش را با دنیا مشخص کند که پله، برای من مهم است یا نه!

اگر مهم است، خودم را علّاف کرده ام، بهتر است به اداره ای بروم! اداره رتبه، پله و درجه دارد، در سیستم قرار بگیرم و بالا بروم. در وادی معنویت، پلکان نداریم، راه صاف است. صد هزار جرم و جنایت در مراکز مذهبی و معنوی ما دارد برای مردان و زنانی اتفاق می افتد که حبّ دنیا و نفس، وجودشان را پر کرده و جمع های مختلف را به خاطر حسادت ها، کینه ها، مسخره بازی ها و دیدن پلّکان ها، به گند می کشند!

» مردم حبّ دنیای جمع شده در قلبت را حس می کنند!
همین بساط، کم و زیاد، در زمان جنگ هم، دریافت می شد. بالاخره عده ای هم در زمان جنگ، بر اثر فشار، متقی می شوند. مثلاً طرف خمپاره روی سر، و از کنارش گذشته، نمی تواند خیلی به پلکان فکر کند، ولی تا بیکار می شود، شیطان می آید! چه کسی بالا و چه کسی پایین است؟ چه کسی نشست، چه کسی بلند شد؟ چه کسی رفت؟ چه کسی حرف زد؟ چه کسی خندید و چه چیزی دادند؟

خیلی عجیب است برخی از مردم که مؤمن هم هستند، نمی فهمند که مردم می بینند، حس می کنند. مردم صاف و صادقند، بی صداقتی را حس می کنند. حبّ دنیای جمع شده در قلبت را حس می کنند!

زمانه، زمانه ایست که کلماتی مثل خدمت، ملت، هم نوع و انسانیت را غیر از با خون ترجمه کردن، هیچ خریداری ندارد!! اصلاً حرفش را هم نزنید، ما هم نباید بگوییم، چه برسد به کسانی که فردا بخواهند در انتخابات شرکت کنند! ما خسته شده ایم، شما از این همه شعار خسته نشده اید؟ کاری که که می کنی را نشان بده، سخنرانی کردن دیگر کافی است! ما هم از سرِ بیکاری داریم حرف می زنیم، پس فردا ان شاء الله سر کار می رویم و دیگر حرف نمی زنیم. کارت را نشان بده.

تکلیف خودمان را با دنیا مشخص کنیم، اگر توانستیم تکلیف خودمان را با دنیا مشخص کنیم که واقعاً دنیا چیست؟ ارزش دنیا به چیست؟ چه کاری در دنیا مهم است؟، سرفرازیم. در وادی خودمان مثال می آورم، بسیار مدعی داریم؛ بیست سال است دارند فریاد می زنند، بیست سال است شبی با شهدا می گیرند، کنگره برگزار می کنند، هزار و چهارصد سال است می گویند “یا لیْتَنی کنتُ مَعَکم فَافوزَ فَوزاً عَظیماً”!

بیست، بیست و پنج سال است چقدر ادعا، چقدر شعار، چقدر فریاد، دیگر از این همه شعار، خجالت می کشیم. اینقدر گفته ایم که خودمان هم شرمنده ایم! اگر وادی عمل پیش بیاید، مشخص می شود. طرف برای خودش هیبت و تشکیلاتی دارد، پای عمل که پیش می آید، کم می آورد! از آنطرف، کسی که اصلاً صدایش هم در نمی آمد، اگر بینی اش را می گرفتی، جان از بدنش بیرون می رفت، جلد دوم مالک اشتر شده! نه به اندامش، نه به رفتارش، نه به تنِ صدایش، نه به هیبت چشمانش، نه به متراژ ریشش می خورد! عده ای هم در این بیست سال، فقط تیپ زده اند! این به چه برمی گردد؟ به صداقت برمی گردد، صداقت لایه ی داخلی دارد. امتحان صداقت، در کجا مشخص می شود؟ اینجا.

خدا همه در گذشتگانتان را  رحمت  کند، مرحوم خاله ما، معاون وزیر بود. سال شصت و چهار، منافقین در مشهد برنامه ای راه انداخته بودند و به خانواده رزمنده ها زنگ می زدند و می گفتند فرزند شما شهید شده، ما از تعاونی سپاه زنگ می زنیم. خانه ما که زنگ می زنند کسی گوشی برنمی دارد، به خاله ما زنگ می زنند و می گویند که بنده شهید شده ام. چند روزی خانواده ما بساط داشته اند، بعد که من را دید گفت: من در آمریکا با چادر رفتم و دکترا گرفتم. پروفسور اول مملکت و معاون وزیر هستم. پست سیاسی هم، داشت! مسئول انجمن فلان هم هستم، ده سال هم هست در آمریکا و مکان های مختلف راجع به انقلاب سخنرانی می کنم، همه را دارم دروغ می گویم! اگر شهید شوی، من راضی نیستم و حلالت نمی کنم!

ما زن ها اینطوری هستیم، البته ایشان از طرف جامعه زنان اشتباه می گفت، چون خیلی از زن ها اینطوری نبودند. دیگر حق نداری به جبهه بروی! گفتم: عذر می خواهم، قبل از شما پدر و مادری داریم که اگر در خانه باشیم، بیرونمان می کنند! می گویند مگر دیوانه ای اینجا نشسته ای؟! مردم دارند در جبهه می جنگند!

این یعنی چه؟ یعنی من صداقت دارم و دیگر خودم را فریب نمی دهم. به یک نقطه خوب رسیده. از این نقطه خوب به بعد، که سره از ناسره مشخص شد، شخص به نقطه صفر صداقت می رسد، از اینجا به بعد می تواند روی خودش کار کند و جلو برود، چون صداقت باطنی دارد.

» مغفرت و رضوان خداوند، نصیب صادقینی می شود که با شهدا همراهند.
– “مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور”.
مغفرت و رضوان خداوند نصیب صادقینی می شود که با شهدا همراهند، بقیه اش بیخودی و مَتاعُ الْغُرُور است. جنسی که به شما می دهند، آبی که به شما معرفی می کنند، سرابی بیش نیست. حجم عظیمی که در آغوشت گذاشته اند، یخی است که در اولین گرمای زندگی، آب می شود و چیزی در دستت نمی ماند. به فرموده قرآن، این خانه ای که داری بنا می کنی، بنای عنکبوت است. بنای عنکبوتی یعنی یک گوشه اش بلرزد، همه وجودت می لرزد.

» هر چقدر بنای دنیایت را بزرگ تر کنی، سطح لرزش زندگی ات را بیشتر می کنی!
ده هزار متر خانه، سی هزار متر ویلا، پانزده ماشین، ده فرزند، سی و پنج زن و …، همه را داری، یکی از این ها بلرزد، همه ی وجودت را می لرزاند. اگر روی ماشینت یک خط بیفتد، شب خوابت نمی برد!

هر چقدر بنای دنیایت را بزرگ تر کنی، سطح لرزش زندگی ات را بیشتر می کنی! هر چقدر جمع کنی، ضربه پذیری زندگی ات را بالا می بری! هر چقدر مقام بیشتر، اعتبار بیشتر، شغل بیشتر، شهرت بیشتر، محبوبیت بیشتر، اموال بیشتر، ارکان بیشتر، مقامات بیشتر داشته باشی، سطح ضربه پذیری زندگی ات را بالا می بری، چون یک گوشه اش بلرزد، مانند خانه عنکبوت است، همه خانه خواهد لرزید! این متاعی که به شما می دهند، برای فریب شماست. 

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید