امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

مراتب ده گانه فجر معنوی - قسمت سوم

13 آذر 1404 -   3:34 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

اگر اعتماد داشته باشی، می توانی راضی باشی؛ “چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور!” رضایت بدون توکل، بدون اعتماد، بدون شناخت اتفاق نمی افتد!

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: مراتب ده گانه فجر معنوی – قسمت سوم

94/12/2
شب شهادت حضرن زهرا(س) – فاطمیه اول

◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:
» معنای دیگر حیات.
» خصوصیات کسانی که در دنیا هم، زنده اند.
» گوش نفْس محرم خداست.
» هر وقت در حیوانیات قوطه ور می شویم، نا آرامی است!
» چرا روح کاملا آرام است؟
» روح می داند کم و زیادهای فرش ارزشی ندارد!
» مربی بودن خدا چه سودی برای بنده دارد؟
» کسی که مربی می شود دو سیاست دارد.
» رضایت در بالا یا پایین دنیا مشخص می شود.
» آیا اظهار ناراحتی ایرادی دارد؟
» جوانی و نوجوانی جزء راحت ترین زمان، برای مبارزه با نفس است.
» چرا مبارزه با نفس در جوانی خیلی ساده است؟!
» رضایت بدون توکل، بدون اعتماد، بدون شناخت اتفاق نمی افتد!

+ مرور کوتاه جلسه قبل:
این آیات را دیشب بررسی کردیم که برخی از انسان ها در روز قیامت می گویند: “یقول یا لیتَنی قدّمتُ لحیاتی”، که البته فایده ندارد و در عذاب خواهند ماند.

این جمله که ای کاش از دنیا برای زندگی ام چیزی فرستاده بودم، به این اشاره دارد که محصول زندگی، همین زندگی آخرت است. یعنی زندگی اصلی ما آخرت است و قرآن کریم در اینجا اشاره می کند و کنایه می زند به کسانی که تمام زندگیشان در دنیاست. قدّمتُ یعنی تقدیم نکردند، یعنی دنیا مقدمه ی زندگی اصلی ما برای آنجاست که ان شاء الله همه با دست پر، در خدمت حضرت زهرا(س) باشیم.

+ ادامه بحث:
» معنای دیگر حیات.
قرآن کریم می گوید در یک شرطی، اسم زندگی دنیایی شما را هم حیات می گذاریم. آن هایی که نفس می کشند، می بینند، می شنوند، می خورند، می خوابند و در دنیا غمگین و شادمان می شوند، لذت می برند یا دنیا موجب دردشان می شود، این ها کسانی هستند که معلوم نیست زنده باشند، اموات هستند الا به چند شرط!

در یکی از آیات اینگونه می فرماید:
– “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا يُحْيِيکُمْ”.
ای کسانی که حرف خداوند و رسول را وقتی که شما را دعوت کردند، اجابت کردید. اصرار و اجباری در کار نیست، برای چه؟ برای اینکه “لِمَا يُحْيِيکُمْ”، برای اینکه علی رغم اینکه در دنیا زندگی می کنید، از نظر ما مرده اید، مگر اینه دعوت آن ها را اجابت کنید!

– وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ.

و بدانید خداوند تبارک و تعالی در زندگی حقیقی بین شما و همه رفتارهایتان، حائل ایجاد می کند، از فیلتر خدا می گذرد و رفتار شما زنده می شود. پس دیدن شما، دیدن مردگان است. شنیدن، خوردن، خوابیدن، لذت بردن، خشمگین یا عصبی شدن، خوشحال یا ناراحت شدن، همه جزء رفتارهای اموات است الا به این سه شرط:
» خصوصیات کسانی که در دنیا هم، زنده اند.
– “لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا”.
اموات کسانی هستند که قلب، عقل دارند نه که تدبیر نمی کنند، فقاهت نمی کنند. یعنی اهل شناخت نیستند!

– “لَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا”.

گوش دارند، نمی شنوند. یعنی درک کردن، از مباحث مختلف درس نمی گیرند.

– “لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا”.
با چشم هایشان اهل موشکافی و بصیرت نیستند.

از نظر قرآن کریم، عقلی که فقاهت نکند، گوشی که عبرت نگیرد و سمع نداشته باشد، چشمی که بصیرت نداشته باشد و فقط نگاه کند، مرده است، این را قبلاً خدا به حیوانات هم داده است!

گوش حیوانات از ما بهتر می شنود. چشمشان قوی تر و بهتر می بیند. تدبیرهایشان هم غریزه ای است و از نظر سبک زندگی، حیوانات هیچ مشکلی ندارند. سبک زندگی حیوانات کاملا درست و مدبرانه است. حیوان اگر عقلش به اندازه یک نخود یا شصت و پنج کیلو باشد، به طور کامل از آن استفاده می کند. یعنی هیچ حیوانی نیست که زندگی اش به پایان برسد و بگویند مقداری از عقلش علاف شد و حسن استفاده را نکرد!

عقل شما باید فقاهت داشته باشد یعنی شما را به شناخت و معرفت برساند. چشم شما باید بصیرت داشته باشد، یعنی از مناظر مختلف عبرت بگیرد. گوش شما باید مایه تکمیل عقل شما باشد و الا همه گوش دارند و می شنوند!

خوشحالی این انسان در پایان زندگی است، به قول آقا امیر المومنین(ع)، تنها قطعیِ عالم، مشکوک ترین امر عالم است! یعنی تنها قطعی عالم مرگ است و باز می فرمایند مغفول ترین قصه عالم هم، همین است. یعنی علی رغمی که همه یقین دارند این داستان اتفاق می افتد، برایش برنامه ریزی نمی کنند و روی آن حساب نمی کنند.

یک روزی برگ آخر داستان زندگی ما می گذرد. برگ آخر این سناریو و شاهنامه را با پایان خوشی جلو می بریم. اینکه می گویند پایان شاهنامه خوش است، می دانید که پایانش خوش نبود، ولی ضرب المثل است دیگر و اصطلاحا می گویند پایانش خوش است.

برای انسان ها پایان خوشی به این ترتیب مقدر کرده ام:
» گوش نفْس محرم خداست.
– “یا ایتها النفس المطمئنة”.
اولاً با روح شما صحبت می کند. برای اینکه اعتقاد خداوند این است که گوشِ دل، قوی تر از گوش سر می شنود، لذا با گوش نفْس دارد صحبت می کند. از چه نظر؟ از این نظر که گوش نفْس محرم خداست. چون با روح صحبت می کند، روح ابداً نمی تواند مکر کند!
عقل شیطانی ما می آید و به ما مکر را یاد می دهد. روح نمی تواند مکر و توجیه کند، دلیل بیاورد و با خدا محاجه و بحث کند. نه می تواند خدا را بپیچاند و نه خودش را چون؛ “نَفختُ فیه مِنْ روحی”، این روح مال خداست.

در روز قیامت هم که می گوید دست های شما زبان در می آورد و شهادت می دهند، به این معنا نیست که حتما زبانی از کف دست بیرون بیاید و صحبت کند! منظور این است که روح اعمالی که توسط دست انجام شده را شهادت می دهد.

» هر وقت در حیوانیات قوطه ور می شویم، نا آرامی است!

با کدام نفس صحبت می کند؟ نفسی که خداوند می گوید مطمئنه است. به یک جایی رسیده که اطمینان صد درصدی است و آرام گرفته. هر وقت ما از سمت جسم، به سمت روح و نفسانیات و معنویات، می رویم، یک آرامشی پیدا می کنیم و هر وقت در حیوانیات قوطه ور می شویم، نا آرامی است!

» چرا روح کاملا آرام است؟
غم، ماحصل نا آرامی های حیوانیتیِ ماست و روح کاملاً آرام است، برای اینکه روح دقیقاً می داند اینجا عاریه ایست. در این بدن، در این قفس و در این دنیا هم عاریه ایست. برنامه ریزی های روح در این دنیا نیست، از سمت خداست. به همین دلیل است که ما به قول رسول خدا(ص) روح خودمان را آرام آرام از جوانی و نوجوانی که می گذرد، آلوده می کنیم، وگرنه جسم آلوده بشود، فرقی نمی کند، جسم آلودگی ندارد. جسم کثیف می شود، شسته می شود.

چون روح تماماً از خداست و “الله نور السماوات و الارض”، خدا تماماً نور است، روح هم تماماً نور است. 
معصیت ها و گناهان ما، آرام آرام این نور را تاریک می کند. ولی خود روح کاملاً مطمئن است که اینجا عاریه، و اصل خداست. همه چیز بالاست، همه تصمیم ها در عرش گرفته می شود و مردم در فرش علاف هستند!

» روح می داند کم و زیادهای فرش ارزشی ندارد!

روح این ها را می داند که کم و زیادهای فرش ارزشی ندارد، غصه هم نمی خورد، لذا در ادبیات دینی وقتی می خواهند بگویند کسی خیلی وارسته است، می گویند انسان روحانی است. ممکن است این آدم پانزده ساله یا یک پیرمرد، پیرزن هفتاد ساله باشد.
روحانیت یعنی چه؟ یعنی نوری که مال روح است. روح خراب نشده، روح نورانی است که به یک آرامشی هم رسیده است.

– “ارجعی الی ربّک”.

نگفته “خالقک”، گفته “ربّک”. یادت باشد من تو را تربیت کرده ام. من برای مباحث اصول اعتقادی خدا هستم. به اخلاق که رسیدی، مربی هستم. یعنی اصلاً تو نمی توانی ذکر بگویی چرا که؛ “یا خیر ذاکر و مذکور”، اول، تو ذاکری و صدا می زنی، بعد ما مذکوریم و جواب می دهیم، تربیت از توست. امشب می خواستم به جلسه حضرت زهرا(س) بیایم و از نظر اخلاقی رشد کنم،  می گوید تو نیامده ای، من تو را آورده ام، من مربی هستم.

مربی تو را به اینجا فرستاده یا هر عبادت معنوی دیگری که بخواهی انجام بدهی. یادت باشد کارِ ما کار تربیتی است، من اینجا خالقت نیستم.

» مربی بودن خدا چه سودی برای بنده دارد؟

+ از دو جهت برای ما سود دارد:
1- برای اینکه، یک وقت به خودمان غرّه نشویم و فکر کنیم ما کاری کرده ایم.

اول ذاکر منم، بعد مذکور تو هستی! اول من تو را صدا می زنم و بعد تو من را صدا می زنی. هر جا معنویتی پیش آمده، اول من صدایت زده ام، بعد تو جبران کرده ای، لبیک گفته ای و استجابت کرده ای.

– “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم”.
اول آن ها دعوت می کنند، بندگان فقط استجابت می کنند. هیچ بنده ای ابتدای به عبادت ندارد که بگوییم خودش عبادتش را شروع می کند.

در ادبیات اخلاقی و عرفانی ما تا بحث عبد می شود، به طرف مقابل یا “رب” می گویند یا “مولا”؛ “مولای یا مولای انتَ الرّب و انا المَربُوب”. خدا و مولا یعنی کسی که ولایت دارد. ولایت یعنی دستور به اطاعت داریم. آدم اینگونه مغرور نمی شود چون می گوید کاری نکرده ام، خداوند مرا دوست داشته، صدایم زده، من هم استجابت کرده ام.

2- خیال آدم راحت است یعنی خدا ما را رها نکرده.

در ذکر و فکرش است که ما را تربیت کند، برای ما برنامه ریزی کند.

» کسی که مربی می شود دو سیاست دارد.

در آیات قبلی سوره فجر عرض کردیم، اگر یک وقتی نعمتی آمد، تربیتی است. اگر نقمت هم آمد، تربیتی است. اگر تو را بالا برد، برای تربیت کردن بالا برده است، می خواهد ببیند چقدر با تربیت یا بی تربیتی! اگر تو را زمین زد، برای تربیت کردن زمین زده است، حتماً برای آن بالا مناسب نبوده ای، زمین زده است، اینگونه تربیت شده ای.

+ اگر کسی مربی می شود، دو سیاست دارد:

1- سیاست تشویق.
2- سیاست تنبیه.

هر دو سیاست هم، تربیتی است.

» دلیل اینکه بندگان خوب از خدا راضی هستند، چیست؟
– “راضیة مرضیة”.
دلیل اینکه بندگان خوب از خدا راضی هستند، این است که خدا از آن ها راضی است. خیلی از ما برایمان دغدغه است که اگر الان بمیریم چه اتفاقی برایمان می افتد؟! خدا از ما راضی است یا می خواهد گیر بدهد؟! در این آیه شریفه می فرماید: اینقدر دغدغه لازم نیست، فکر کن؛ اگر تو از خدا راضی هستی، خدا از تو راضی است.

مثلا کسی که گناه می کند و عبادت نمی کند، از خدا راضی است، پس خدا هم از او راضی است؟! اصلا چنین آدمی وجود ندارد! به فرض محال هم باشد، آدمی وجود ندارد که با خدا دوست نباشد و از او راضی باشد!
مثلاً در خیابان کسی جلوی شما را بگیرد و بگوید:
– ببخشید شما از من راضی هستی؟
– شما می گویی اصلاً با تو ارتباطی ندارم، چه راضی باشم یا چه نباشم!

خدا شناسِ با معرفت می تواند بگوید من راضی یا ناراضی هستم. برخی از ما که خدا را می شناسیم، از او ناراضی هستیم. چرا؟ چون خدا را می شناسیم. کسی که با خدا ارتباطی ندارد، نه راضی است، نه ناراضی.

» رضایت در بالا یا پایین دنیا مشخص می شود.

شرط اینکه بنده ای به “راضیة مرضیة”، برسد همین است: این بنده چقدر از من راضی است؟ الحمدلله را زیاد می گوییم، اما رضایت در بالا یا پایین دنیا مشخص می شود. رضایت یعنی اعتماد. نه فقط در بالای دنیا، در بالا و پایین دنیا، انسان به نقطه رضایت برسد. اینجا راضی هستیم، آنجا هم راضی هستیم.

» آیا اظهار ناراحتی ایرادی دارد؟
اگر اظهار ناراحتی از نظر جسمی و روحی است، با خدا درد دل می کنی، ایرادی ندارد. معصوم هم می گوید، امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه و بقیه بزرگان ما در دعاهایشان، صدها بار با خدا درد دل کرده اند، اما نگفته اند چرا؟؟ چرا نمی گویند، فقط درد دل می کنند و بیان احوال است.

خدایا دلم گرفته، خدایا فقر دارم، به قول امام سجاد(ع) اطرافم را دنیا پرستانی گرفته اند که اجازه نمی دهند من به تو بپردازم! جلوتر می آید و می گوید: خدایا، قرار گذاشته ای که من در صراط مستقیم باشم و فرموده ای که اگر از صراط مستقیم منحرف شوم، مرا عذاب خواهی کرد. خدایا، در این دنیایی که نفس از درون و شیطان از شش جهت، وسوسه می کند، نمی توانم الا “بعونک و رحمتک”. مگر اینکه تو کمک کنی و ببخشی.

چند جلسه قبل خدمتتان گفتم، بعضی از دوستان که می خواهند فلسفی صحبت کنند می گویند انسان جایز الخطا نیست، ممکن الخطاست.
مگر می شود انسان ممکن الخطا نباشد؟! اگر انسان ممکن الخطا نباشد که اختیار ندارد! انسان جایز الخطاست، خدا جواز داده اشتباه کند. همه ممکن الخطا هستند، از کرامات شیخ ما این است؛ عسل خورد و گفت شیرین است! انسان جایز الخطاست، آیه شریفه قرآن می گوید:از “کبائر” اجتناب کنید، از “لمم” یعنی خطاهای کوچک می گذرم.

» جوانی و نوجوانی جزء راحت ترین زمان، برای مبارزه با نفس است.

انسانی در قالب درد دل به خدا می گوید این گناه و این گناه را کرده ایم، یک عده هم می گویند ما جوان هستیم. البته در پرانتز عرض کنم که جوانی و نوجوانی جزء راحت ترین زمان ها، برای مبارزه با نفس است. یعنی در جوانی و نوجوانی، مبارزه با نفس خیلی ساده است. بگذار به چهل، چهل و پنج، پنجاه، پنجاه و پنج برسی، تازه می فهمی نفس یعنی چه!

در جامعه اسلامی اغلب کسانی که در جوانی خطاهایی می کنند، احتمال اینکه بعداً منقلب شوند، خیلی زیاد است. و اغلب کسانی که به شدت عاقبت به شرّ شده اند، کسانی بوده اند که در سن چهل به بالا، عاقبت به شرّ شده اند! شما یک نفر بیاور و بگو در جوانی لغزید و عاقبت به شرّ شد!

جوان مقداری شهوت و دنیا و مقام و حبّ دنیا و زینت ها به رویش فشار می آورد، فکر می کند، خیلی آدم بد و گناهکاری است. بگذار به چهل، چهل و پنج، پنجاه برسی تازه می فهمی گنهکاری یعنی چه! برای اینکه نفْس به شدت پیچیده و حرفه ای می شود، چنان تو را می پیچاند که تا آخر عمر هم عبا و عمامه ات سر جایش است! اصلاً فکر می کنی آدم خوبی هستی! بعد می بینی دارد جنایت مرتکب می شود!

» چرا مبارزه با نفس در جوانی خیلی ساده است؟!

مبارزه با نفس در جوانی خیلی ساده است. چرا؟ چون جوان اراده دارد. جوان قوی است. جوان زیر بار دنیا و زندگی، کمرش خم نشده است. جوان بهانه ندارد. جوان جوانی دارد. نوجوان که دیگر هیچ! نوجوان ها که کاری ندارند! یزید هم بشود، البته قتل نکرده باشد، ده دقیقه می نشیند و پاک می شود.

سن که بالا می رود، نفْس به شدت مقاومت می کند! حضرت امام(ره) فرمودند: پسرم، دخترم اگر سیئه ای، سیاهی ای در وجودت می بینی، سعی کن در همین دوران جوانی رفعش کنی. اگر به سن من پیرمرد برسی، کار خیلی سخت است!

برخی اوقات آدم وقتی پیرمرد ریش سفید هشتاد، نود ساله ای را می بیند، می گوید کاش جای این بودم. اینقدر راحت می تواند با خدا حرف بزند، اصلاً اینطوری نیست! امام(ره) فرمودند: خیلی سخت است، هر چقدر سن بالاتر برود، نفس پیچیده تر می شود.

» رضایت بدون توکل، بدون اعتماد، بدون شناخت اتفاق نمی افتد!

به همین دلیل است که خداوند تبارک و تعالی شرط را بر این می گذارد که: “راضیة مرضیة”. یعنی چه؟ یعنی اول باید ثابت کنی که از خدا راضی هستی. رضایت از خدا به هیچ وجه امکان ندارد مگر اینکه انسان به خدا اعتماد داشته باشد.

اگر اعتماد داشته باشی، می توانی راضی باشی؛ “چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور!” رضایت بدون توکل، بدون اعتماد، بدون شناخت اتفاق نمی افتد!

انسان به اینجا برسد که: “ارجعی الی ربک”، “راضیة مرضیة”، راضی هستی؟ بله.
– “فادخلی فی عبادی”.
اینجا جزء جاهایی است که خشیت و رحمت قرآن خیلی بالاست.
“فی عبادی”، بندگان خودِ من!

– “فادخلی فی جنتی”.
“ی” که به کار می برد یعنی تو پسر خودم هستی! همه چیز درست می شود.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید