امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - سلوک کاربردی - قسمت سی‌ام - ایام فاطمیه اول

13 آذر 1404 -   4:16 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یا نور
متن سخنرانی
سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع: سلوک کاربردی – قسمت 30
تاریخ: 1402/09/05
عناوین سخنرانی:
»حب کوری و ترجیح گمراهی به هدایت
»موسیقی و هنر راه ورود و نفوذ به قلب است
»در جهان امروز پول ابزار قدرت است
»تفاخر راه تبدیل نعمت‌ها به نقمت‌هاست
»سکوت از فضائل اخلاقی است

»حب کوری و ترجیح گمراهی به هدایت
دیشب در بحث حُب  بودیم و حُب زَيْغٌ را  که در قرآن آمده عرض کردیم تا به  این آیه شریفه رسیدیم که می‌فرماید »فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَىٰ عَلَى الْهُدَىٰ». آن ضرب‌المثلی هست که می‌گویند طرف یک پوست موز دیده گفته ای وای دوباره باید زمین بخورم؛ یعنی عده‌ای پوست موز را دوست دارند که پایشان را رویش بگذارند و زمین بخورند. این ترجمه این قسمت از آیه قرآن است؛ آن‌ها کوری را به هدایت ترجیح می‌دهند. دوست دارند! مثلاً ما راجع‌به محیط خوب خیلی تأکید داشتیم و داریم. خودمان هم می‌دانیم که اگر محیط خوب باشد، بد بودن خیلی سخت است؛ اما عده‌ای هستند در محیط بد خیلی خوب می‌شوند، عده‌ای هم در محیط خوب خیلی بد می‌شوند. این به آن حُب کار دارد. اگر انسان حب هدایت داشته باشد که در قرآن می‌فرماید عده‌ای دائم در حال هجرت از ظلمات به نور هستند، اگر حب هدایت داشته باشد در قلب فحشا هم زندگی کند، مسیر تکاملش را دقیقاً انگار در خانه کعبه است به همان شدت طی می‌کند. «فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَىٰ عَلَى الْهُدَىٰ «عده‌ای هستند اگر در بهترین محیط هم باشند، دوست دارند گمراهی را انتخاب کنند، علاقه‌شان به گمراهی است. خب حالا چرا عده‌ای به گمراهی علاقه دارند؟ یکی از دلایلش این است که گمراهی و شیطنت با برخی از قسمت‌های حیوانی وجود ما تناسب دارد، انسان می‌طلبد، حالا درست است امیرالمؤمنین‌ (ع) می‌فرمایند آن طلب اولیه بعد باعث دردسرهای خیلی بیشتر می‌شود؛ ولی بالأخره آن طلب اولیه هست، امیرالمؤمنین‌ (ع) هم تأیید کرده‌اند.
قرآن کریم می‌فرماید کسانی هستند که حبشان را بر مبنای حب گمراهی گذاشته‌اند. حب گمراهی یک درصدش هم قطعاً فرهنگی است؛ یعنی فرهنگ محیط هم بالأخره در آن تأثیر دارد؛ ولی اصلش این است که اگر انسانی اهل فکر باشد نسبت‌به انتخاب بد و خوب با فکر و عقل می‌تواند خوب را انتخاب کند؛ ولی اگر اهل حب باشد، حب اینجا به‌معنای نفس حیوانی است، اگر این‌طوری باشد قرآن کریم می‌فرماید کسانی که زندگیشان را بر مبنای رسیدن به امیال نفسانی خودشان تنظیم می‌کنند، حب کوری دارند. کسانی هم زندگیشان را برمبنای عبودیت تنظیم می‌کنند که حبی هم داریم تحت‌عنوان حب عبودیت که نمی‌دانم امشب بهش برسیم یا نه. کسانی که بر مبنای عبودیت و حب عبودیت سبک زندگیشان را تنظیم می‌کنند میل به هدایت دارند.

»موسیقی و هنر راه ورود و نفوذ به قلب است
قسمت بعدی حب‌الفُجّار است. این هم باز یکی از بحث‌هاست که خیلی جدی است.  من یادم هست خیلی وقت پیش در بحث موسیقی و احکام موسیقی صحبتی تحت‌عنوان همین حب کردم. گفتم که موسیقی و هنر راه ورود و نفوذ به قلب است و اگر انسانی دلبسته و دلباخته یک هنرمند و ترانه‌خوان بشود ناخودآگاه تمام امیال او هم به این شخص منتقل می‌شود؛ یعنی مثلاً ممکن است آن شخص الان عرفانی‌ترین شعر حافظ را بخواند؛ اما چون جزء فجار و دشمنان خداست آن عرفانی‌ترین شعر از طریق ضمیر ناخودآگاه و گوش به تو منتقل می‌شود آن حبی که نسبت‌به آن خواننده و بازیگر پیدا می‌کنی باعث می‌شود که امیال و حب‌های او هم به تو منتقل شود؛ یعنی انسان به جایی می‌رسد که از کانال یک مسئله فرعی وارد محبت یک شخص می‌شود؛ اما آن شخص الگوی محبت‌های او می‌شود؛ یعنی یک‌دفعه آدم چشم باز می‌کند می‌بیند دقیقاً همان که در زیارت عاشورا می‌گوید »سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ» دقیقاً برخلاف آن شده، چرا؟ چون آن کسی را که بُت منظور کرده بود این مدلی است.

بعد آنجا گفتم یکی از مدل‌های موسیقی و هنر حرام چیزیست که انسان به آن هنرمند وابسته بشود و آن هنرمند فاجر باشد. حب‌الفجار که می‌گویند الزاماً به‌معنای دوست داشتن صدام‌حسین، جرج‌بوش، بایدن و نتانیاهو که نیست. آن‌ها را که آدم‌های معمولی هم دوست ندارند. دوست داشتن به این معناست که وقتی انسان دلباخته شخصی می‌شود امیال آن شخص هم به او منتقل می‌شود و این حب‌های نفسانی باعث می‌شود شما سبک زندگی‌ات را با آن شخص تنظیم کنی. خب وقتی سبک زندگی‌ات تنظیم شد آدم وابسته می‌شود. روایتی در این مضمون‌ها داریم که کمی فرعی‌تر است که می‌گوید خدمت امام رسید گفت من برای فجار کار می‌کنم. بعد امام فرمود که این حرام است. گفت چرا حرام است؟ دارم کار می‌کنم و پول کارم را می‌گیرم. امام گفت به‌خاطر همین! می‌خواهی پول کارت را بگیری مثلاً امروز کار می‌کنی فردا می‌خواهد پولت را بدهد. تو از امروز تا فردا دوست داری او سر جایش بماند و زنده باشد؟ جواب داد بله. امام گفت پس تو به سبک زندگی او رضایت داری. فردا هم دوباره کار می‌کنی منتظر پس‌فردایی. تو از نظر اقتصادی وابسته به این فاجر شده‌ای. آیه شریفه دیگر قرآن می‌فرماید که به مؤمنین و مؤمنات بگو به دشمنان خدا وابسته نشوند. نگوید زندگی من وابسته به این دشمن خداست. این متن قرآن است « و بدانید که آن‌ها خیر شما را نمی‌خواهند و از مسیر این وابستگی شیطان را وارد زندگی شما می‌کنند» پس حب فجار که می‌گوید دقیقاً دارد این مدل را می‌گوید.

»در جهان امروز پول ابزار قدرت است
حب بعدی المال و البنون است. یکی بحث مال است؛ یعنی اموال، اعتبارات، پول. پول که الان نقش خیلی خیلی خیلی مهمی را در عالم دارد؛ یعنی در آخرالزمان سیستم این است شاید در اول‌الزمان هم همین بوده؛ نقش زر و پول در اینکه من سبک زندگیم را تنظیم کنم  که به آن برسم. یک‌وقتی بنده‌خدایی امام‌محمد‌غزالی را بابت یکی از فرازهای کتاب کیمیای سعادت نقد می‌کرد  که ایشان گفته بود باید چشمت را بر روی مال ببندی. او می‌گفت نه، آدم متقی می‌تواند تقوایش را داشته باشد، چشمش را هم بر پول نبندد. بعد من آنجا نقدی بر نقد ایشان کردم. عرض کردم که ببخشید شما نمی‌توانی یک استثناء را قانون کنی. اگر آدمی متقی است و فریب پول را نمی‌خورد، در طول تاریخ باید بشمارید ببینید چندتا هستند، بعد اگر این چندتا اقلیت محض هستند نمی‌توانی قانون کنی بگویی تقوا  می‌تواند با پول جمع شود. امثال امام‌محمد‌غزالی گفتند ما نمی‌خواهیم روی تقوای جامعه حساب کنیم، از پول کنار بکش.

توصیه نکن که بچه‌های مذهبی تقوایشان را با پول آزمایش کنند. چقدر از این بچه‌هایی که انقلابی مذهبی بودند گفتند اگر ما باشیم این‌جوری هستیم بعد در همین جمهوری اسلامی به جایی می‌رسد که امضایش می‌تواند پول‌هایی را جابه‌جا کند یک‌دفعه غرق می‌شود. مثلاً طرف در همین شیراز ما تا چند وقت پیش بغل خیابان انجیر می‌فروخت الان دیگر خدا را بنده نیست. خب من چه‌جوری می‌توانم حسن‌ظن داشته باشم که این پول حلال است. با چه سیستمی؟ اگر هست خب بگویند بقیه هم یاد بگیرند. بنابراین وقتی ما سراغ این قضیه می‌آییم می‌بینیم قانون این است که پول فساد می‌آورد. قانون این است! بعد در جهان امروز پول یعنی قدرت؛ یعنی شما اگر قدرت می‌خواهی باید پول داشته باشی. الان برای اسرائیل لعنه‌الله علیهم اجمعین هزینه تخریب غزه خیلی بالاست، برای یک کشور کوچک سه‌چهار‌میلیونی؛ ولی چون پول دارد می‌تواند این کار را ادامه بدهد. چهل، چهل و پنج روز این کار را کرده است. اگر کشوری در این ابعاد اسرائیل می‌خواست چهل و پنج روز، جنگ را با این هزینه ادامه بدهد در پانزده روز اول ورشکست می‌شد.  در جهان امروز پول ابزار قدرت است.
یک فلش‌بک دیگر هم بزنم، یک وقت دیگر هم گفته‌ام باز برای اینجا هم لازم است. یادم هست در دهه هفتاد آقای رحیم‌پورازغدی می‌فرمود که ما در غرب در سمیناری بودیم که می‌خواستند راجع‌به قدرت صحبت کنند. می‌گفت یک پروفسور پیر از این این‌کاره‌هایی که مانیفست‌بنویس و استراتژیست بود بالا رفت و شروع به صحبت کرد. بعد از سلام گفت همان‌طور که می‌دانیم قدرت فساد می‌آورد. می‌گفت دهه هفتاد بود من هم جوان بودم، همان‌جا، همان اول کار در جمله اول دستم را بالا بردم و گفتم آقا ببخشید ما نمی‌دانیم قدرت فساد می‌آورد. چرا قدرت فساد می‌آورد؟ اگر پشت قدرت تقوا باشد فساد نمی‌آورد. آن زمان که ما خیلی از این صحبت خوشحال شدیم؛ ولی بعدها که کمی فکر کردم دیدم این هم یک استثناست که ما قانونش کردیم. قانون این است که قدرت فساد می‌آورد. آن پروفسور قانون را درست گفت قدرت فساد می‌آورد مگر که قدرت یک قدرت خیلی تحت چهارچوبی باشد که رویش نظارت باشد، شفافیت باشد که در جهان امروز خیلی هم گیر نمی‌آید. قانون این است قدرت فساد می‌آورد. در طول تاریخ چند هزارساله ما  چهارتا آدم که قدرت داشتند به فساد نرسیدند را بشمارید و اسم ببرید غیر از چهارده معصوم. اگر چهارتا آدم قدرت داشتند به فساد نرسیدند نمی‌توانیم این را قانون کنیم. وقتی قدرت می‌دهیم باید چهارچوبی بگذاریم که نتواند فساد کند. روی تقوایش نباید حساب کنیم. قدرت فساد می‌آورد!
حب بعدی که بهش می‌رسند حب قدرت است. این حب قدرت از آن حب‌های خیلی‌خیلی وحشتناک است. دیده هم نمی‌شود. از بچگی و کوچکی این حب قدرت را در بچه‌ها می‌بینی. این هم شمشیر دو دم است، دو لبه دارد؛ یعنی هم می‌شود از آن خوب استفاده کرد هم بد. حب قدرت ممکن است دیده نشود؛ یعنی ممکن است شما زندگی طرف را نگاه کنی احساس نکنی که او حب قدرت دارد؛ ولی حب قدرتش را دارد. در خانه یک مدل ابراز می‌کند، بیرون یک مدل ابراز می‌کند، در کار یک جور، در جامعه یک جور و این حب قدرت به قول مرحوم شاه‌آبادی پا کردن در کفش خداست؛ یعنی قدرت لایزال که می‌گویند مال خداست دیگر، سریع هم الان ذهنت پیش آدم‌هایی نرود که فکر می‌کنی خیلی قدرتمندند، ذهنت روی رفتار خودت برود، دقیقاً رفتار خودت، حتی آن بچه‌هایی که الان دارند می‌شنوند، ذهنت روی رفتار خودت برود، در کلاست، در مدرسه‌ات، در دانشگاهت بعد سراغ خانه، محل کار، مدیرکل و … برو. اگر حب قدرت را از پایین کنترل نکنی بالا نمی‌توانی کنترل کنی. این هم جزء حب‌هاییست که دیده می‌شود چه بسا پدرها و مادرهای بسیار مؤدب و سربه‌زیر و متواضع در جامعه که در خانه شِمرند. چرا حب قدرتش را در جامعه نیاورده؟ چون عرضه‌اش را ندارد، اگر به این هم فرصت و جرأت و جربزه می‌دادند همان شمر در خانه شمر در محله و اداره هم می‌شد. امتحان هر کدام از ما برای حب قدرت به‌اندازه خودمان است. آن محیطی که من بر آن ولایت و تسلط دارم، ممکن است یک نفر باشد، ممکن است بچه چهارساله‌ام باشد، حتی ممکن است زورش به زن یا شوهرش نرسد؛ ولی به بچه برسد. این آدم این مدلی قطعاً شیطان برایش جا باز خواهد کرد که بتواند این حب قدرتش را به حق‌الناس و جنایت تبدیل کند.

»تفاخر راه تبدیل نعمت‌ها به نقمت‌هاست
حب بعدی که امروز خیلی مبتلابه است، نه‌تنها مبتلابه است بلکه امروز جزء فضایل است؛ یعنی گویا به بچه‌های ما در سبک زندگیشان  توسط معلم‌ها در مدارس درس می‌دهند که از فضیلت‌ها این است که اتفاقاً این هم جزء چیزهایی است که ما علیهش در قرآن هفت‌تا متن آیه داریم. هفت‌تا متن آیه! حالا آیه‌هایی که تفسیرش به این بخورد بماند. آن هم حب تفاخر است. حب تفاخر می‌گوید نعمت‌هایت را به رخ بقیه بکش. اگر جسمت سالم است، اگر هیکلت موزون است، اگر پول داری، هر چه هست، این نعمت‌ها برای این است که خدا روزیت کرده شخصاً لذت ببری. برای این نیست که با آن تفاخر کنی که این خیلی خیلی رسم است.
_الو سلام
_جان
_چه خبر؟ بچه‌ها خوبند؟
_قربان شما سلامت باشید
_اره این ماشین قبلی اذیت می‌کرد، جاسیگاریش هم پر شده بود، دیگر ما عوضش کردیم یک نو برداشتیم.
ببینید این دقیقاً یکی از رذائل اخلاقی است و هیچ‌کس هم نمی‌داند و در محیط‌هایی مثل فضای مجازی این‌ها را جزء محاسن می‌دانند.
من الان لب آب
من الان فلان جا
البته این من الان در جلسه مذهبی، زیارت و … را من تبلیغ می‌دانم که البته زمان ما به این ریا می‌گفتند؛ ولی الان من تبلیغ می‌دانم. این اشکال ندارد؛ اما نسبت‌به مادیات در متن روایت می‌گوید نعمتی که بهت داده‌ام، داده‌ام که خودت بخوری و شکر کنی، نداده‌ام که با آن آه بقیه را دربیاوری.

در قرآن کریم می‌فرمایند [تفاخر] راه تبدیل نعمت‌ها به نقمت‌ها است. نقمت یعنی چیزی که ظاهرش نعمت است، باطنش خباثت، نکبت و دردسر است. بعد نگو از کجا خوردم! من آزارم به مورچه نمی‌رسید، از کجا خوردم؟! می‌گوید از اینجا خوردی. انسان‌ها باید سعی کنند آن چیزی که هستند را کمتر نشان بدهند. من در وادی خودمان هم این‌طوریم؛ یعنی آدم باید دقت کند. یک وقتی با دوتا از دوستان مداح بودیم، صدای یکیشان داغون شده بود، مثلاً در گام یک خواند. مداح بعدی آمد در گام هشت شروع کرد. شش هم نه، هشت! با هم رفیقیم، بهش گفتم خدا صدایت را ازت می‌گیرد. مرد حسابی او گام یک شروع کرد تو هشت شروع می‌کنی، خب تابلوست منظورت چیست دیگر. گفت به‌خدا نفهمیدم. گفتم فهمیدی برادر! تفاخر است. خدا ازت می‌گیرد. به‌قول آن هنرپیشه اصفهانی که بنده‌خدایی خیلی موهایش پریشان بود به او گفت این‌قدر دست به این موهایت نکش کچل‌ها آه می‌کشند تو نکبت می‌گیری. راست می‌گوید! حب تفاخر یعنی انسان نعمتش را بُلد و بزرگ کند در چشم کسانی که ندارند بکوبد. آقا نیایند ببینند! تو داری یک مرض را منتشر می‌کنی بعد می‌گویی بقیه نیایند ببینند. آن مرضت را ببند.
بعضی از دوستان رسماً باید همین امشب اینستاگرامشان را ببندند و دی‌اکتیو کنند. بعد از جای دیگر می‌خورد. اینجا فخر فروخته در جای دیگر که اصلاً گمان نمی‌کند مثلاً همسرش با او مشکل پیدا می‌کند، مثلاً پدرش، مادرش، دوستش، همکارش او را می‌پیچاند مالش را می‌خورد. بعد می‌گوید نگاه کن، با او صاف شراکت کردم، چقدر دنیا دنیای نامردی است! می‌گویم عزیز من! مسلمان! مگر قرآن نخواندی؟! تفاخر در جای دیگر کارت را خراب می‌کند. به مردم فخر نفروش. بعد الان این [فخرفروشی] جزء محاسن است؛ یعنی طرف می‌خواهد داد و جار بزند. قبلاً برایتان گفته‌ام ما در دهه شصت وقتی مادرمان برایمان شلوار می‌خرید می‌رفتیم در باغچه آن را خاکی می‌کردیم بعد در باغچه می‌انداختم که بشورند که نویی آن برق نزند، تازه من سجادشهر و بالاشهر مشهد می‌نشستم. خجالت می‌کشیدیم شلوار نو بپوشیم می‌گفتیم مردم این‌طوری ببینند می‌گویند شلوارش نو است شاید کسی [نداشته باشد]. چند سالم بود، من دبستان بودم. اول انقلاب یک مدل و سبک زندگی بود که ما دبستانی‌ها هم رعایت می‌کردیم بعد الان ماشاالله طرف پنجاه سالش است، از صبح تا شب دارد می‌گوید من و ماشینم، من و دریا، من و فلان، من و زنم، من و بچه‌ام. اصلاً شما فقط بخواهی دنیایی نگاه کنی، این دنیایت را خراب می‌کند. همین دنیایت را خراب می‌کند. انسان‌ها باید در خودشان تفاخر را جمع کنند و چقدر این در قرآن مزمت شده است. خیلی زیاد!

»سکوت از فضائل اخلاقی است
حب بعدی حب کلام است. حب گفتار! حالا خواهرها اگر می‌خواهند گوش ندهند چون  مبتلابهشان نیست گوش ندهند. این قسمتش را برادرها خیلی گوش بدهند. حرف! دائم حرف می‌زنند. دائم! یعنی همین الان هم شما دقت کنی دارند حرف می‌زنند. نمی‌تواند حرف نزند. این یک حب است که به آن حب کلام می‌گویند. این حب کلام در قدم اولش حرف است که مثلاً این بادمجون را از کجا خریدی. کیلو چند؟ وای کیلو فلان است! گران باشد یک مدل وای دارد، ارزان باشد یک ‌مدل وای دارد؛ یعنی تُن وای نشان می‌دهد که الان متعجب است یا نیست. ۲۷ نوع وای دارند. آقایون را دارم می‌گویم! ۲۷ نوع وای دارند که هر کدام تُنش نشان می‌دهد او چه حالتی دارد. همه چیز هم اولش وای دارد. هیچ اشکالی ندارد حرف است دیگر، بالأخره شاید مثلاً این قدرت را خدا به فک داده استفاده نکردن از آن کفران نعمت باشد. کاری نداریم! اما وقتی انسان حب کلام دارد به دو جای خطرناک می‌رسد. اولین خطر اینکه کلام سالم کم می‌آورد مجبور می‌شود غیبت کند، تهمت بزند، نقد کند، آبرو ببرد، دخالت کند، فضولی کند. مجبور می‌شود. دوم در همه چیز هم نظر می‌دهد. حب کلام یکی این است. باز از مرحوم شاه‌آبادی من این را نقل می‌کنم. می‌فرمود نمی‌دانم و سکوت از فضائل اخلاقی است. در همه چیز نظر می‌دهد.

زمانی که ما راهنمایی بودیم در مدارس راهنمایی طرحی بود، در هفته دو ساعت آدم‌های موفق جامعه را می‌آوردند صحبت می‌کردند. نمی‌دانم در مدارس الان هست یا نه. در زمان ناصرالدین شاه که ما راهنمایی بودیم. بعد یک مدیرعامل آوردند که مدیرعامل شرکت اِشترن آلمان در ایران بود. او آمد برای ما صحبت کرد. خودش هم کامل به فارسی مسلط بود. ایران آن زمان مثلاً ۳۶ میلیون جمعیت داشت. گفت ایران ۳۶ میلیون دکتر دارد، ۳۶ میلیون پرستار، ۳۶ میلیون مهندس، ۳۶ میلیون معلم، ۳۶ میلیون سیاستمدار، همه را گفت، بیست سی‌تا گزینه. بعد گفتیم چرا؟ گفت برای اینکه در هر کدام از این گزینه‌ها، در هر چه، از هر کدام از این ایرانی‌ها سؤال کنی جوابت را می‌دهد. فوری! سؤال کنید می‌گوید، از جغرافی، فیزیک، شیمی، سیاست داخلی، دین، خانواده، همه چیز. خیلی از شما دوتا بُز را تا حالا با هم ازدواج نداده‌اید بعد مشاوره خانواده می‌دهید. می‌گویم آقا بترسید! برای چه مشاوره خانواده می‌دهید؟! تا مباحث دینی، اعتقادی، سیاسی، در همه چیز نظر می‌دهند. بعد ایشان می‌گفت اگر می‌خواهی کار کنی، یک رشته را بگیر، گوشت را از بقیه چیزها ببند، صاف جلو برو که بتوانی بگویی نظر من در این رشته این است وگرنه ایرانی‌ها این مدلی که بار آمده‌اند همین جوری می‌گویند. بعد مثالی که او می‌زد می‌گفت که همین الان به خانه‌ات برو به مادربزرگت بگو دلت درد می‌کند سه مدل دارو برایت تجویز می‌کند. حقایق جامعه ماست دیگر. مرحوم شاه‌آبادی فرمودند نمی‌دانم و سکوت از فضائل اخلاقی است. و خود سکوت!
ببینید حب کلام باعث می‌شود ساعات سکوت تو کم بشود تفکرت کم شود. آدمی که از ۲۴ ساعت بیست ساعت حرف می‌زند، هیچ چیز ندارد بگوید. آدمی که بیست ساعت فکر می‌کند نیم ساعت حرف می‌زند، خیلی حرف برای گفتن دارد. سکوت! مطالعه کن، کتابی در جیبت باشد، صوتی در گوشت باشد، مطالعه کن! بعضی از انسان‌ها وقتی به یک انسان دیگر می‌رسند کلا فکر می‌کنند باید با هم حرف بزنند. اصلاً همچین چیزی نیست. درصد زیادی از ارتباطاتی که ما با هم داریم خیلی از چیزهایی که به هم منتقل می‌کنیم اتفاقاً در سکوت است. ضمیر ناخودآگاه دارد انتقال انجام می‌دهد، لازم نیست حرف بزنیم. لذا می‌فرمایند حب کلام سبک زندگی‌ات را جاهلانه می‌کند. دائم دارد حرف می‌زند. بعد حرف‌هایی که مثلاً معلوم نیست چه خبر است. این جمله را هم دقت کنید، وقتی حرف درست می‌خواهید بزنید و کار واجب است؛ کم گوی و گزیده گوی چون دُر. مختصر صحبت کن. برادر کمی هم روی هوش ما حساب کن لازم نیست این‌قدر توضیح بدهی. مختصر! همیشه فکر کن وقتت برای اینکه مطلب را برسانی کم است بعد تنظیم کن چه باید بگویی. مختصر صحبت کن که در آن وادی نیفتی و من باز هم برای n امین بار خدمت برادران و خواهران خوب و مذهبیمان عرض می‌کنم که شیطان زورش نمی‌رسد شما را به مرکز فحشا ببرد؛ اما خیلی راحت بر زبان شما جمله غیبت، تهمت و بدگویی را جاری می‌کند، گناهان آن مرکز فحشا را به پرونده شما منتقل می‌کند. فردا مُردی، در قبر پرونده‌ات را باز کردی نگو این‌ها مال من نیست، خدا تعارف ندارد، غیبت کردی، بدگویی کردی، تهمت زدی گناهان آن آدم به تو منتقل می‌شود. چندین بار هم گفته، صاف هم گفته، بدون تفسیر.
در حب کلام آدم آخرش غیبت می‌کند. بعضی از کسانی که این مدلی هستند که تا بهت می‌رسند می‌گویند چه خبر؟ از این‌ها فاصله بگیر. اگر خبری باشد من خودم می‌دانم باید بهت بگویم دیگر، چه خبر یعنی بگردیم پیدا کنیم راجع‌به چیزی با هم حرف بزنیم. چه کاری است؟! چه خبر یعنی چه! ساعت‌های سکوتتان را کمی بیشتر کنید. ساعت‌های فکرتان را بیشتر کنید. در جلسه بعد حقی داریم به‌نام حق ذهن. بعد دستور امام‌صادق(ع) این است می‌گوید ذهنت را در چیزهایی که برایت خروجی دارد فعال کن، چه برای دنیا چه برای آخرتت. در چیزهایی که مشکوکی الان به چه درد من می‌خورد به‌قول ملانصرالدین که بهش گفتند که این عروسی دعوتی؟ گفت نه دعوت نیستم به من چه ربطی دارد. گفت خب من دعوتم. گفت خب آن هم به من چه. یعنی دعوت بودن تو هم به من ربطی ندارد. یعنی کلا قرار نیست ما راجع‌به همه چیز ببینیم و نظر بدهیم، بررسی کنیم. سرت را پایین بینداز زندگی‌ات را بکن.
 شاید حمل بر بی‌عاطفگی و سردی باشد، مخصوصا در شهرهای سردسیر خودمان و در ممالک سردسیر، آن‌ها خیلی سرشان پایین است. در جنوب‌ها به اسم روابط اجتماعی و گرم بودن ما داریم زیادی حرف می‌زنیم. آدم نمی‌تواند یک تاکسی بگیرد بنشیند فکر کند چون تا می‌نشیند باید صحبت کند. همه هم در همان پانصد رشته متخصص‌اند الحمدالله کارت را بکن. سکوت کردن اوایلش کمی سخت است؛ ولی بعد انسان از سکوت لذت می‌برد چون می‌بیند ذهنش فعال می‌شود. این را دیگر بچه‌های پزشکی می‌گویند که ذهن که فعال می‌شود چه هورمون‌هایی ترشح می‌شود و انسان چه لذتی می‌برد که ما از سکوت و این فعالیت ذهن این‌قدر فراری هستیم. انسان راجع‌به چیزهای جدی تفکر کند. خب ان‌شاءالله اگر زنده باشیم فرداشب بحث حقوق را شروع می‌کنیم و در جلسات بعدی که مناسبت داشته باشیم ادامه بحث سلوک کاربردی را می‌گوییم.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید