امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - از نان واجب‌تر؟! (13) - صفر1400

13 آذر 1404 -   4:31 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یا حبیب
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: از نان واجب‌تر؟!
قسمت سیزدهم
تاریخ: 1400/07/10

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» بخش مهمی از شادابی مردم جامعه وابسته به ورزش است
» توقف یادگیری باعث سوختن سلول‌های مغزی شده و موجب افسردگی می‌شود
» این زندگی دقیقاً خواب و رویاست

بحثی که خدمتتان داشتیم این بود که برای حکومت و مملکت چیزهایی وجود دارد که از نان واجب‌تر است. و غیر از اینکه باید دغدغه معاش و نان مردم تأمین شود، آیا چیزهایی دیگری هم هست که باید برای مملکت مورد توجه واقع شود یا نه؟ در ادامه این بحث رسیدیم به توصیه‌ای از مقام‌معظم‌رهبری که از ایشان پرسیدند توصیه شما برای جوانان چیست؟ ایشان سه گزینه را گفتند که جوان باید به این سه گزینه توجه کند و ما بتوانیم از منظر دیگری این سه گزینه را شرح بدهیم. سؤال شد شما اگر برای جوانان توصیه‌ای داشته باشید چه توصیه‌ای می‌کنید؟ همه بلدید. ایشان فرمودند: تحصیل، تهذیب و ورزش. حالا این سه گزینه را در بحث حکمرانی بررسی کنیم. این حکمرانی که می‌گویم قسمتی از آن به حاکمان مملکت برمی‌گردد، قسمتی مثل حکومت شما بر منزلتان است و قسمت سومش حکومت تو بر خودت است. یعنی الزاماً این‌طوری نیست که وقتی ما حرف می‌زنیم منظورمان سیاست‌های کلی مملکت باشد. نه؛ قسمتی از آن سیاست‌هایی است که من برای خودم دارم.

» بخش مهمی از شادابی مردم جامعه وابسته به ورزش است
1.    ورزش
قسمت اول که تخصصی است و در تخصص من نیست بحث ورزش است. چرا در حاشیه تهذیب و تحصیل و در موازات با این دو بحث ورزش هم گفته می‌شود؟ این برمی‌گردد به روایاتی که الاماشاالله شنیده‌اید و به در و دیوار ورزشگاه‌ها زده‌اند «عقل سالم در بدن سالم» و… . اما نکته‌ای که در آن است این است که خلقت ما انسان‌ها طوری است که اگر به جسممان از جهتی که سلامت باشد نرسیم در روح، ذهن و در سبک زندگی ما تأثیر منفی می‌گذارد. در جهان امروز دو قسمت برای ورزش داریم: یکی ورزش قهرمانی است. من چند وقت پیش خاطره‌ای را خدمتتان عرض کردم و در بحثی هم به آن اشاره کردم الان هم می‌گویم. زمان ریاست‌جمهوری آقای‌احمدی‌نژاد من شبی در مصلای بوشهر برنامه داشتم که فردای آن قرار بود آقای‌احمدی‌نژاد به بوشهر بیاید و در ورزشگاه برای مردم سخنرانی کند. مردم بوشهر در آن شب تعدادشان خیلی بود و فکر می‌کنم همان‌ها و خیلی‌های دیگر فردای آن روز پای صحبت‌های رئیس‌جمهور وقت رفتند. من به آن‌ها گفتم: آقا این بوشهر شما کلی جنگل، ساحل و امکانات برای گردشگری، بازاریابی و… دارد. فردا که به ورزشگاه رفتید این‌ها را از رئیس‌جمهور مطالبه کنید و بودجه خوبی بگیرید که ان‌شاءالله به استان بوشهر برسد. فردا که فیلم آن روز را دیدم؛ همه مردم تابلو بلند کرده بودند «شاهین بوشهر را دریابید.» فوتبال! بعد من ایراد گرفتم الان که رئیس‌جمهور آمد می‌توانستی هزارمیلیارد بودجه بگیری؛ پنج‌میلیارد به شاهین بوشهر داد؛ همه شما خوشحال به خانه‌هایتان رفتید! چرا این‌طوری می‌کنید؟ بعدها فهمیدم که نه این‌طوری هم نیست. چرا فکر می‌کنیم مرغ از ورزش مهم‌تر است؟ چرا فکر می‌کنیم مردم باید دنبال مرغ باشند و نباید به دنبال تیم فوتبال محبوبشان بدوند؟ چرا فکر می‌کنیم پیروزی تیم فوتبالش لذت کمتری از خوردن مرغ دارد؟

یعنی مردم در ورزش قهرمانی احساس لذتی در اثر پیروزی‌ها برایشان ایجاد می‌شود که این هم جزو سبک زندگی است. وقتی حسن‌یزدانی در المپیک به تیلور می‌بازد مردم افسرده می‌شوند چون این هم بخشی از سبک زندگی است. فردا هم اگر ان‌شاءالله ببرد خوشحال می‌شوند. چرا فکر می‌کنیم ورزش قهرمانی چیزی مجازی است؟ بازی است دیگر! حالا در قسمت آخر بحث امشب به قسمت اول می‌رسیم و آن را به ذهنتان سنجاق کنید که چرا فکر می‌کنید ورزش یعنی ورزش همگانی! چرا فکر می‌کنید بودجه فقط باید صرف سلامت جسم همه مردم شود؟ درصدی از بودجه برای سلامت روح و شادابی مردم باید صرف ورزش قهرمانی شود. چرا فکر می‌کنید کارگری که خرجش از پانزده ماه به بعد لنگ است نباید برود سر وزارت ورزش داد بزند که چرا چند میلیارد به فلان تیم فوتبال یا کشتی و یا هر چیز دیگری نمی‌دهید؟ این قسمت هم جزو سبک زندگی است؛ ایجاد شادمانی! زمانی که آن حرف را زدم من اشتباه می‌کردم. بعداً فهمیدم که در سبک زندگی شادمانی و روحیه توسط ورزش قهرمانی به بستر جامعه تزریق می‌شود. و این جزو سیاست‌های تمام حکومت‌های جهان است، به قهرمانشان می‌رسند برای اینکه این قهرمان شادابی را برای جامعه به ارمغان می‌آورد.
بله؛ این ایراد هم هست که وقتی ما می‌توانیم راحت در کشتی، ورزش‌های رزمی، والیبال و… قهرمان شویم؛ چرا این‌قدر بین این‌ها و فوتبال بی‌عدالتی وجود دارد؟ این هم سر جایش است. ببخشید این بحث به درد مراسم ماه صفر نمی‌خورد ولی لازم بود من این را اشاره کنم. وقتی رهبری دارد راجع‌به ورزش توصیه اخلاقی می‌کند یک بُعدش هم ورزش قهرمانی است و یک بعد دیگر هم ورزش همگانی است. کسانی که بچه کوچک و دبستانی دارید و برای اینکه راحت باشید آن‌ها را پای موبایل می‌نشانید و خودتان هم سرکار، در آشپزخانه و… رفته‌اید؛ این بچه‌ای که از بازی در کوچه و… محروم شده است بعد از مدتی مشکلات روحی و افسردگی پیدا می‌کند. بچه باید بدود. سیستم آپارتمانی که ما الان داریم و اجازه نمی‌دهد بچه‌ها در خانه بدوند و شهرداری‌ها باید فکر این باشند که در مجتمع‌های آپارتمانی جایی امن برای بچه‌ها تعبیه شود که در اغلب جاها هم شده است. بشین بچه! بشین بچه یعنی چه؟ یعنی سرکوب کردن روحیه بچه! بچه باید بدود. تا به سنین بالاتر می‌آید. بسیاری از دانش‌آموزانی که به ما مراجعه می‌کنند و مشکلات روحی و روانی دارند، دوای دردشان فقط ورزش است. برود باشگاه ثبت‌نام کند، بدود، بازی کند و… . وقتی آدرنالین بر اثر تحرک زیاد شما ترشح می‌شود خودش ضدافسردگی است و هیچ راه دیگری هم ندارد. اینکه هی مشاوره دوساعته چهارساعته می‌روی خوب است و ان‌شاءالله موفق باشی؛ اما بدان مشاور باید به تو بگوید باید ورزش کنی. و وقتی برای سلامت بدنت ورزش کردی باید به سراغ ورزش رقابتی بروی. باید مسابقه بدهی. مسابقه انگیزه ورزش را بالا می‌برد. ورزش بدون مسابقه مثل درس خواندن بدون امتحان است. طرف آن را جدی نمی‌گیرد.

» توقف یادگیری باعث سوختن سلول‌های مغزی شده و موجب افسردگی می‌شود

2.    تحصیل.
تحصیل باز خودش دو مطلب دارد. یک. بحث مربوط به سیاست‌های حاکمیتی برای تحصیل می‌شود. سیستم آموزش‌وپرورش و دانشگاه ما از نظر علمی اصلاً با متدهای علمی جهان تطبیق ندارد. اصلاً! درس‌های خیلی زیادی در دوره دوازده ساله به دانش‌آموزان تحمیل می‌شود که هیچ فایده‌ای برایشان ندارد. کسانی که دارند در کشورهای پیشرفته تحصیل می‌کنند می‌گویند ما در پنچم دبستان اینجا چیزهایی را می‌خوانیم که در ایران آن را در دوم دبستان دارند درس می‌دهند! و در دانشگاه چیزهایی را می‌خوانیم که در دبیرستان ایران خوانده‌ایم. اصلاً به موقع نبوده است! این فشار و پمپاژ اطلاعات علمی باید در سال‌های مختلف تزریق، تکثیر و توزیع شود. و آموزش و پرورش جدید و دولت آقای رئیسی اگر واقعاً می‌خواهند درست کار کنند باید شورای راهبردی درست و درمان تشکیل بدهند حداقل ما مثل غرب سیستم آموزشی را بچینیم. نمی‌گوییم تعلیمات اسلامی! مثل غرب و کشورهای پیشرفته! مثل آمریکا. که این‌قدر روی بچه‌های ما فشار درسی نیاید!
دومین نکته اینکه درس‌ها و دانشگاه‌های ما علمشان ناظر به مشکلات جامعه نیست. الان ورزش را گفتیم؛ اگر الان دانشکده تربیت بدنی تعطیل شود هیچ ارتباطی با ورزش ما ندارد. هیچ مربی و رئیس فدراسیون ما هیچ ارتباطی با آن ندارند. خروجی‌های علمی در بدنه ورزش اصلاً دیده نمی‌شود. در زیست‌شناسی، شیمی، فیزیک و… همین است. ما تنها جایی که خروجی داریم دانشگاه‌های علوم پزشکی است برای اینکه به بیمارستان وصل هستند دانشگاه و بیمارستان بهم کمک می‌کنند. ولی بقیه مخصوصاً در علوم انسانی مثلاً رشته جامعه‌شناسی ما به کسانی که دارند جامعه را مدیریت می‌کنند اصلاً وصل نیست! خروجی‌هایشان اصلاً با هم مرتبط نیستند. در رشته‌های روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم‌اجتماعی، علوم تربینی ما پروژه‌ها و رساله‌هایی که بچه‌ها برای دکتری و فوق‌لیسانس برمی‌دارند اصلاً ناظر به مشکلات جامعه نیست. مطلبی می‌دهند و می‌زنند بعد هم معلوم نیست این رساله اصلاً کجا دیده می‌شود؟ دیده نمی‌شود؟ هیچی! نکته دوم در تحصیل که به نظر می‌رسد فرمایش حضرت‌آقا ناظر به نکته دوم است. علم! الان دکتری گرفتی باریکلا! داری درس می‌دهی باریکلا! ده سال است درس می‌دهی باریکلا! در این ده سال درس‌هایی که داری می‌دهی برایت ملکه شده است اصلاً نیازی به مطالعه نداری. دانشجو دیگر از مطالعه تو سؤالی ندارد. همین‌ها برایش بس است. زیاد هم هست. برادرها و خواهرها اتفاقی که بعد از دیپلم، لیسانس، فوق‌لیسانس و دکتری برای تو می‌افتد و بعد به ذهن، عقل و سلول‌های مغزت توقف علمی می‌دهد سلول‌های مغز شروع به سوختن می‌کنند. علم تو راکد شده و شروع می‌کنند به سوختن! و وقتی می‌سوزند این یعنی افسردگی!
اگر حتی یک روز مطلبی را مطالعه نکنی تا سلول‌های مغزت تحریک شوند و هارد مغز جا باز کند، همان روز یک درجه افسرده می‌شوی. شنیده‌اید دیگر؛ در لحظات آخر ابوریحان‌بیرونی سؤالی کرد و به او گفتند: تو که داری می‌میری جواب این سؤال به چه درد تو می‌خورد؟ آنکه پیامبر(ص) می‌فرمایند علم را بیاموزید «مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ» الزاماً برای این نیست که به درد کاری بخورد. مغز ما به علم جدید نیاز دارد وگرنه افسرده می‌شویم. تو برو  اصلاً علم به درد نخور را یاد بگیر برای اینکه ذهنت تقویت شود. مثلاً فرض می‌کنیم گیاهان دریایی اقیانوسیه چگونه پرورش پیدا می‌کنند؟ تا آخر عمرت نه اقیانوسیه می‌روی و نه اصلاً همچین گیاهی را می‌بینی! علم است. یکی از بهترین روانشناسان ایران می‌گفت: حداقل بنشین و شبکه مستند نگاه کن. سلول مغز باید تحریک شود. به خانه و محل کار می‌روی و از نظر اجرایی نیازی به علم نداری؛ خوانده‌ام دیگر؛ همین قدری که لازم بوده بلد هستم؛ اما آن چیزی که برای ما مشکل ایجاد می‌کند و واجب‌تر از نان است این است که تو افسرده نشوی. و اگر سلول‌های مغز روزانه تحریک نشود و حجم مغزت افزایش روزانه پیدا نکند افسرده می‌شوی. منظور از تحصیل این است نه اینکه آقا برو دکترایت را بگیر! این همه دکتر داریم که مشکلات جدی در سبک زندگیشان دارند! علم دردی را درمان نمی‌کند. اطلاعات مهم است. مغز باید دائم تحریک شود. مثلاً می‌گویند اعتیاد به موسیقی چه مشکلی دارد؟ مغزت با موسیقی تحریک می‌شود، شاد یا ناراحت می‌شود دیگر نیازی به علم پیدا نمی‌کنی. در میان موسیقی ده دقیقه هم مطلب علمی گوش بده. من این چیزی که می‌گویم را تجربه کرده‌ام همین دو سه شب پیش خیلی حال روحی‌ام بد بود؛ خیلی! اگر بگویم چقدر ممکن است الان بروید و اول مداحی برگردید! بعد من یک بحث خیلی جدی و خیلی خوب راجع‌به دعواهای بین مکتب تفکیک، عرفان و انواع و اقسام فلسفه بین دو تا از اساتید درجه یک مشهد را گوش دادم در همان پنج دقیقه اول احساس کردم سلول‌های مغز دارند ریکاوری می‌شوند و بازسازی می‌کنند. بالافاصله روی روحم هم داشتند تأثیر می‌گذاشتند. دقیقه ده به بعد من کاملاً آزاد بودم. آزاد آزاد! درحالی‌که صوت را با ناراحتی روشن کرده بودم. یعنی فقط روشن کردم که چیزی در گوشم باشد. وقتی سلول‌های مغز اشباع و ارضاء می‌شوند روی روح و روان تأثیر می‌گذارند.

» این زندگی دقیقاً خواب و رویاست
3. تهذیب.

قسمت سوم که دیگر می‌رود در فاز اخلاق، تهذیب است. بعضی از کلمات در ادبیات دینی رسماً کلیشه است. مثلاً بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تقوا را رعایت کنید و فلان. تقوا کلیشه شده است. یکی از این‌ها هم داستان تهذیب است. با تهذیب دو سه مدل دارد برخورد می‌شود. مدل اول: کسانی که به تهذیب توصیه می‌کنند در حقیقت دارند حلقه‌ای درست می‌کنند برای داستان‌های مرید و مرادی و این مسخره‌بازی‌ها که اطرافیان را جمع کنند که متاسفانه این هم الان مد شده است. [وقتی پای سخنرانی]بزرگان‌ بحث تهذیب مثل حضرت‌آقای‌خوشبخت(رحمت ‌الله ‌علیه)، حضرت‌پهلوانی(رحمت ‌الله ‌علیه)، حضرت‌آقای‌فاطمی‌نیا(حفظه‌ ‌الله تعالی) و… می‌نشینیم حتی من هم شاکی می‌شوم از بس که گله می‌کنند! ما یک ساعت می‌خواهیم سخنرانی شما را گوش بدهیم یک ربع دارید گله می‌کنید! بس است دیگر! یعنی این‌قدر وضع خراب است به جای اینکه آقایان چیزی بگویند تا ما چهار تا نفس معنوی بکشیم همه‌اش مجبورند گله کنند. این چه بساطی است که راه انداخته‌اید؟ این گوشه یک مُراد پیدا شده، آن گوشه یک مُراد پیدا شده، اینجا یک حلقه آنجا یک حلقه و… . جدیداً غیر از این داستان‌ها قضیه عرفان‌های کاذب که از صبح تا شب افرادی در اینترنت اینستایی باز کنند و شروع کنند به صحبت‌کردن راجع‌به چاکراه و پس و پیش تو و چشم سوم  و چهارم و پنجم باب شده است.
تهذیب دقیقاً یعنی چه؟ مُهَذَّب یعنی چه؟ «نه هر که سر بتراشد قلندری داند» معنی‌ تهذیب این نیست که هر کس در وادی دینی بیاید چهار تا کلمه از عرفان نظری و عملی بگوید یا از چاکراه و چشم سوم و بحث بصیرت درونی و چشم باز و این چیزها بگوید. و یا از جادو و جن و فلان کمک بگیرد که چهار تا آدم چشم‌هایشان حلقه شود که این آقا کیست؟! و جمع می‌شوند و داستان دست‌بوسی و مرید مرادی و … را راه می‌اندازند. این برای تهذیب مشکلی جدی شده است. برادرها و خواهرها از بعد از انقلاب چیزی که مد شده همین بحث سلوک و تهذیب است. تهذیب یعنی چه؟ ما تهذیب نظری داریم یعنی شما باید یک سری مطالعات از منبع‌های موثق راجع‌به اینکه حلال و حرام و تقوا و…  چیست، داشته باشید که الحمدالله زیاد است و همه جا می‌توانید رجوع کنید. و یک تهذیب عملی داریم که بروی و به این‌ها عمل کنی. مشکلات چشم و گوش و زبان و دست و… را در بیاوری که حاج ملا احمد نراقی و حاج ملا مهدی و منبع های جدید موثق اخلاقی و تفسیر قرآن نور و… چه گفته اند! مثلاً این‌ها را جمع کنی و سعی کنی به آن‌ها عمل کنی. اما درد اصلی ما در بحث تهذیب این دو نیست. ما به قدر کافی برای این دو منبع و کتاب‌های موثق داریم و به قدر کافی راجع به عرفان‌های آبکی، کاذب، دروغین و بحث مرید و مرادی‌ها روشنگری داریم. اگر کسی نخواهد فریب بخورد این‌قدر روشنگری داریم که اصلاً حد ندارد. آن چیزی که در بحث تهذیب جا مانده و  دائم باید به آن توصیه شود و متأسفانه کمتر به آن توصیه می‌شود؛ یعنی ما به جای آن‌که بیاییم ریشه انسان را مهذب کنیم و دردها را از ریشه درمان کنیم دائم به فکر این هستیم که میوه، تنه و یا برگ و تنه را درست کنیم.
ریشه اصلی و سیر عرفانی که ما قبول داریم اولاً مجتهد و فقیه هستند؛ ثانیاً عارف‌اند؛ ثالثاً ما یک سلسله اساتید داریم مثل مرحوم ‌آقای ‌قاضی، مرحوم ‌آقای ‌شاه‌آبادی، مرحوم‌ علامه طباطبایی، حضرت‌امام(ره) و حضر‌ت‌آقا و این سِیر عرفانی که الان وجود دارد. این علما چه کار می‌کردند؟ اولین کاری که می‌کردند برای ریشه نسخه می‌دادند. ریشه یعنی چه؟ «رَحِم‌ الله امرَءَ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ» آدم‌ها اول خودشان را بشناسند «وَ عَلِمَ مِن اَین وَ فی اَین و اِلی اَین» سه مطلب را بداند؛ از کجا آمده و قرار است به کجا برود؟ ما اغلب این دو را می‌دانیم، اگر هم ندانیم اعتماد کرده‌ایم. مشکل این است که «فی این» الان کجا هستیم را هیچ‌کس باز نمی‌کند. الان اینجا چه خبر است؟ ما آمده‌ایم چه کار کنیم؟ چقدر جدی است؟ و چقدر جدی نیست؟ داشتم فکر می‌کردم که خواب و رؤیا چیست؟ مثلاً خواب می‌بینم که من را دزدیده‌اند، می‌ترسم؛ بعد من را می‌برند می‌زنند، دردم می‌گیرد و… . همه این اتفاقات می‌افتد بعد که بیدار می‌شوم می‌بینم درد و ترس را چشیدم، زدن را هم فهمیدم بعد از آن غذا دادند خوردم شیرین هم بود. همه این‌ها مشخص است. همه چیز رؤیا در عالم خودش حقیقی است؛ اما وقتی از رؤیا بیرون و به این عالم می‌آییم می‌گوییم خواب بود.
در بحث تهذیب همین را دارد می‌گوید که آیا واقعاً خواهر و برادر دنیا برایت حقیقی است؟ قرآن‌کریم می‌گوید: «أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْو» دنیا بازی است و در روایت می‌گوید دنیا را چگونه گذراندی؟ می‌گوید مثل یک خواب گذراندم. و در روایت دیگر می‌گوید: حقیقت دنیا رؤیایی واقع‌نما است. این دقیقاً چیست؟ آیا وقتی که خواب هستی از تو بپرسند: دردت گرفت یا نه؟ می‌گویی خوابم؟ نه؛ می‌گویی دردم گرفت. اگر در خواب از تو سوال کنند که این غذایی که الان خوردی چه مزه‌ای بود؟ می‌گویی شیرین است. حقیقت دنیا مشخص است که بازی و رؤیا است. امام‌صادق(ع)  می‌فرمایند: «اَلنّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا» مردم خوابند وقتی می‌میرند بیدار می‌شوند. برداشت اخلاقی این است که مردم نمی‌دانند حقیقت گناه چیست وقتی می‌میرند می‌فهمند. مردم نمی‌دانند حقیقت عبادت چیست وقتی می‌میرند می‌فهمند. حالا ما چرا برداشت مستقیم نکنیم؟ دنیا خواب است. «اَلنّاسُ نيامٌ » مردم هم همه خوابند و دارند رؤیا می‌بینند. وقتی دارند رؤیا می‌بینند باید بدانند وقتی مردند و به عالم بالاتر رفتند تازه می‌فهمند که گرچه حقیقت است؛ اما همه‌اش رؤیا بوده است. من الان دردم گرفت! برای چه دردت نگیرد؟ مگر در خواب دردت نمی‌گیرد؟ لذت بردم! مگر در خواب لذت نمی‌بری؟ حسرت کشیدم! مگر در خواب حسرت نمی‌کشی؟ همه این‌ها می‌شود مسئله رؤیا. بنابراین وقتی ما می‌رویم سراغ این داستان که حقیقت زندگی چیست؟ باید بیشتر راجع‌به آن دقت کنیم.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید